گزارشگر:احمد عمران - ۳۰ دلو ۱۳۹۱
شهروندان هرات در غرب کشور روز یکشنبه در یک حرکت نمادین در واکنش به خرابی جادههای این شهر و عدم اسفالت آنها از سوی شهرداری، دست به تظاهراتِ مسالمتآمیز زدند. تظاهرکنندهگان با کاهگل کردن چالهها و یا غرس نهال در آنها در وسط شهر، مقامهای محلی را به کمکاری و عدم توجه به وضعیت شهری متهم کردند.
این تظاهرات در حالی صورت گرفت که در روزهای اخیر اختلافات میان والی و شهردارِ هرات وارد مراحلِ تازهیی شده است. والی هرات چند روز پیش اعلام کرد که شهرداریِ این ولایت به وظایفِ خود به درستی عمل نمیکند و نتوانسته خدمات لازم شهری را به شهروندان ارایه کند. داکتر داوودشاه صبا والی هرات گفت که در نامهیی به رییسجمهوری، خواهان برکناریِ شهردار هرات شده است. در همین حال، گزارشهایی نیز وجود دارد که نشان میدهد که این اداره هیچ پولی برای اسفالت جادهها در حسابِ خود ندارد. شهرداری هرات پیش از این اعلام کرده بود که ۱۴ میلیون دالر پول اسفالت جادههای هرات به دلیل کارشکنیهای والی این شهر، بدون مصرف باقی مانده و دوباره به بودجۀ دولت بازگشته است. اختلافات در سطوح مختلف در هرات، سرانجام به راهپیماییِ شهروندانِ این شهر انجامید و آنان به گونۀ نمادین، خواستهای خود را از مسوولان به نمایش گذاشتند.
تظاهرات بدون تردید یکی از حقوق اساسی شهروندان برای دست یافتن به حقوق تضییعشدۀشان در جوامع دموکراتیک است. در قانون اساسی کشور نیز برگزاری تظاهرات مسالمتآمیز، به رسمیت شناخته شده است. اما پرسش اصلی اینجاست که شهروندان افغانستان چهقدر توانستهاند با راهاندازی تظاهرات به عنوان یکی از شکلهای نافرمانی مدنی، به خواستهای خود از سوی دولتمردان، پاسخِ مساعد دریافت کنند؟
طی چند سال گذشته، شهروندان کشور به دلایل مختلف هر از گاهی به جادهها ریختهاند و خواستهای خود را در قالب حرکتهای مدنی و قانونی به نمایش گذاشتهاند. این تظاهراتها به علل مختلف و در پیوند با برخی رویدادها در کشور راهاندازی شدهاند. تظاهرات مشابه آنچه را که شهروندان هرات برگزار کردند، چند سال پیش در بامیان از ولایات مرکزی کشور شاهد بودیم. شهروندان این ولایت دو بار چنین حرکتهای نمادینی را از خود نشان دادند. یک بار در واکنش به عدم اسفالت جادههای این شهر، و بار دیگر در اعتراض به نبود برق. بار نخست تظاهرکنندهگان یک جادۀ مرکزی را در بامیان کاهگل کردند و بار دوم، چراغهای نفتی را بر دورازههای شهر آویختند. اما این تظاهرات چه پاسخی از سوی دولتمردان دریافت کرد؟ آیا جادههای بامیان اسفالت شد؟ و یا مشکل برقِ آنها راهحلی یافت؟
موارد دیگر تظاهرات را هم میتوان مثال آورد: تظاهرات در برابر خشونتهای ساختاری علیه زنان در کابل، تظاهرات در شهرهای مختلف کشور در اهانت به مقدسات دینی از سوی برخی نظامیان خارجی، تظاهرات افسران بازنشستۀ وزارت دفاع کشور برای تأمین حقوق تضییعشدۀ آنان از سوی مسوولان این وزارت. این موارد و موارد مشابه نشان میدهند که شهروندان کشور حداقل با احترام گذاشتن به قوانین کشور، از راههای قانونی هر از گاهی خواستها و نیازهایشان را به گوش مسوولان رساندهاند، ولی تنها پاسخی که دریافت کردهاند، وعدههای به اصطلاح «سر خرمن» بوده است.
دولتمردان کشور به دلیل فساد گستردۀ مالی و عدم توانایی در پاسخگویی به خواستهای شهروندان، همواره آنان را به گونههای مختلف فریب دادهاند؛ فریبی که پژواکِ آن را در فریادهای مظلومانۀ مردم در سالهای اخیر به کرات شنیدهایم. از سوی دیگر، آسیبشناسی برگزاری تظاهرات در کشور، نکات دیگری را هم به نمایش میگذارد که حداقل با اشارهیی گذرا میتوان به مهمترینِ آنان پرداخت.
در برخی موارد، تظاهرات در محور خواستهای قومی و زبانی شکل گرفته است و برخیها تلاش کردهاند که از حضور شهروندان به نفع برنامههای سیاسیِ خود بهرهبرداری کنند. مواردی نیز مشاهده شده که تظاهرکنندهگان به دلیل رابطه با فلان فرد بانفوذ یا علایق قومی، از کسی حمایت کردهاند. گاهی نیز وعدههای مقطعی و پولی برای تظاهرکنندهگان، سبب شده است که آنها به جادهها کشانده شوند.
هرچند نفس اینگونه حرکت ها را نمیتوان نادیده گرفت، ولی استفادهجوییهای شخصی و گروهی از احساسات مردم، به هیچ صورت نمیتواند پیامدهای لازم را به بار آورد. داستان شبان دروغگو را همه شنیدهاند که برای بیرون کردن مردم روستا، فریاد برمیآورد که گرگ آمده است. این موضوع وقتی چند بار تکرار شد، دیگر مردم به فریادهای شبان دروغگو وقعی نگذاشتند و زمانی که بهراستی گرگ آمد و رمه را خورد، فریادهای ملتمسانۀ شبان گوشی برای شنیدن نیافت. این وضعیت میتواند در مورد تظاهرات در افغانستان هم مصداق داشته باشد. وقتی مردم احساس کنند که در عقب راهپیماییها اهداف دیگری دنبال میشود، آنگاه دیگر به پاسخ درخواستکنندهگان، به خیابانها بیرون نخواهند شد.
مسالۀ اصلی در هر تظاهراتی، این است که چهقدر از سوی دولتمردان جدی گرفته میشود و به آنها پاسخ ارایه میگردد. دولت افغانستان به دلیل عدم کارآیی همواره در برابر خواستهای مردم بیپاسخ بوده است. بیپاسخی مسوولان سبب شده که مردم به جادهها بریزند و خواستهای خود را مطرح کنند، ولی نتیجهیی را شاهد نباشند. گویا دولتمردان فکر میکنند که تنها فایدۀ تظاهرات این است که تظاهرکنندهگان با سر دادنِ شعارهای زنده باد و مرده باد، تخلیۀ روحی میشوند و ضرور نیست که به هر خواست و نیازی در قالب تظاهرات، پاسخ دهند. ولی آنان فراموش کردهاند که چنین برخوردی با احساسات مردم، روزی به موجی از خشم و نفرت تبدیل میگردد؛ خشم و نفرتی که طغیانِ آن ستونهای حاکمیت را به لرزه در خواهد آورد.
Comments are closed.