همیشه خودم را یک‎‌جزئی از افغانستان می‌دانم و هرگز نسبت به انفجار و ترور درآنجا بی‌تفاوت نیستم

گفتگو کننده:فرهاد فرامرز - ۱۰ حوت ۱۳۹۹

photo_2021-02-28_11-38-00

ادیبه عزیز، شاعر و روزنامه‌نگار شناخته شدۀ تاجیکستان است که دارای هفت مجموعه شعر میباشد، زادۀ فیض آبادِ آن کشور بوده و مدرک کارشناسی از دانشگاه ملی تاجیکستان دارد. هم‌چنان عضویت اتحادیه نویسندگان و اتحادیه روزنامه نگاران را دارد و کارمند علمی فرهنگستان ملی  جمهوری تاجیکستان میباشد.

تا حالا صاحب ۷ باغچۀ سبز و شاداب(به اصطلاح خودش) هست با نام‌های: صد برگ هجران، پرنده‌های قفسی، طلوع در بندر، زرشاخه‌های عشق( بار دوم از طرف سفارت افغانستان به خط فارسی با زیور چاپ آراسته شد) شهر زمردگون و در کوچه‌های پاریس، که به دست هواداران و منقدان رسیده اند.

خواستیم به پاس مشترکات فرهنگی و آشنایی به شعر و وضعیت زبان فارسی در کشور همسایه، با ایشان گفتگویی داشته باشیم:

ادیبه عزیز کیست؟

– نخست به خوانندگان گرامی  روزنامۀ «راه ماندگار» از تاجیکستان یک سبد لالۀ پر از سلام و احترام می‌رسانم.

-اسمم ادیبه است و عزیز تخلص می‌کنم. «۱۰»بهمن سال ۱۳۵۶در ناحیه فیض آباد جمهوری تاجیکستان به جهان آمده ام. زادروزم هر سال با جشن سده، برابر میاید. در ده سالگی به شعر سرودن شروع کردم و اولین شعرم را برای مادرم سرودم.

تحصیلات ابتدای و مکتب میانه را در شهر راغون فرا گرفته و فارغ التحصیل بخش روزانۀ «فاکولتۀژورنالیستیک و ترجمانی» دانشگاه ملی تاجیکستان هستم.

-چرا شعر می‌نویسید؟

– شعر زندگی من است و زندگی من خود شعر است. شعر نفس‌های من است. به یک کلام دوست باوفای من که در هر اتفاقی مرا رها نمی‌کند. خشت سخنم در قالب‌های سنتی و مدرن سپید و آزاد ریخته می‌شود و عمارت شعرم تا جایی قامت افراخته است. شعر یک جاذبۀ بزرگی دارد که سنگ‌ها را آب می‌کند و کوه‌هارا به صدا می آرد. بادها را انوری خوان می‌کند و رودها را رودکی خوان…آنقدر روان است که دریا با موج‌های پر عصیان و بادها با اوضاع پریشان به آوازخوانی می آیند. شعر قدرت بلندی دارد که با شنیدن بیت‌ًهای پرشور و شرر استاد رودکی، شاه اسماعیل سامانی با شتاب راه بخارا را پیش می‌گیرد. آن‌چه را که نظم دارد نثر ندارد. مثلا شعر را از روی دلبستگی و علاقه از بر می‌کنند و بسته‌کاران به آهنگ درآورده ترانه می‌خوانند، بخاطر این ظرفیت‌ها، شعر را انتخاب کرده ام.

وضعیت زبان و ادبیات فارسی در تاجیکستان چگونه است؟

– تاجیکستان ۷۰ سال تحت نظارت کرملین و تابعیت اتحاد شوروی قرار داشت. سیاست دولت خیلی سخت بود و برای تاجیکان بیچاره ۲ بار خط عوض شد، یعنی به مردم خط لاتینی و سیریلیک را تحمیل کردند.

امسال ملت کهن بنیاد تاجیک سی‌ومین سالگرد استقلال تاجیکستان را جشن می‌گیرند. سپاس به آفریدگار مهربان و چرخ تاریخ که این نعمت پربهای استقلال بر جبین میهن من جای گرفت. در طول تمام ۷۰ سال تسلط شوروی، مادر تاجیک زیر گهواره اش دیوان حافظ و سعدی و بیدل و هلالی را می‌گذاشت و خط فارسی در کوهستان‌های دوردست تاجیک حی و زنده بود. سبز و شاداب بود. نمرده بود هرگز و به هیج وجه!

استقلال سال‌های طولانی جدایی را به پایان آورد. زخم‌های هجران از خط و هم‌زبانان را مرحم داد. سیاست درهای باز امکان داد مردم شریف تاجیک با برادران خونی و جانی شان چون ایران و افغانستان هم‌آغوش گردند. این ملاقات یعقوب با پسرش یوسف را به یاد میاورد که با دیدن او نور به چشمانش برگشت…

فعلا وضع زبان و ادبیات تاجیک بهتر است، به هرروی دیگر زمامداران شوروی نیستند که ریشه‌ها و شاخه‌ها را با تبر بزنند.

حالا که شبکه‌های اجتماعی زمینه تعامل بیشتری را برای هم‌زبانان به ویژه فرهنگیان ما در سه کشور(افغانستان، ایران، تاجیکستان) به وجود آورده، چه تغییری در شعر و داستان امروز تاجیکستان می‌بینید؟

– قبل از سهم شبکه‌های اجتماعی در رابطه میان هم‌زبانان، نقش برازندۀ استقلال مهم است. البته بعدها شبکه‌ها هم پُلی بین فارسی زبانان شدند و الان دست ما روی نبض همدیگر می‌ایستد. بالاخره ادبیات هر سه کشور بر یک‌دیگر تاثیر گذارند. تاجیکستان با آن که در نشیب و فراز تاریخ، چاردیوار ادبیات را مستحکم نگاه داشته، نتوانسته در ۳۰ سال اخیر، بسیاری چیزهای از دست داده اش را برگرداند.

چه تعریفی از شعر دارید؟

– شعر مسجد است و محراب است، اگر در دل خداست.

 در تاجیکستان بیشتر کدام قالب‌ شعری پرکاربرد است؟

– در تاجیکستان به گمان غالب شعر سنتی را می‌پسندند. اما صدای بلند قدم‌های شعر مدرن از ایران به گوش می‌رسد و شعر نیمایی، سپید و آزاد در آن‌جا قامت افراخت. بعدا در افغانستان رایج گشت و آرام آرام به تاجیکستان آمد. طبیعیست که در ایران دوستداران شعر مدرن به مراتب بیشتر اند.

از شاعران افغانستان کی‌ها در تاجیکستان خوانده می‌شوند؟

– مسلم است که شبکه‌های اجتماعی تمام چهره‌ها را به جهانیان معرفی می‌کنند. شاعران شناخته شدۀ افغانستان در تاجیکستان: استاد خلیل الله خلیلی، بارق شفیعی، استاد واصف باختری، و لطیف پدرام،

کاظم کاظمی، دکتر عبدالغفور آرزو، خالده فروغ، رضا محمدی، حمیرا نکهت، شریف سعیدی، هارون راعون، صادق عصیان و …کسانی که الان به یادم نیست.

 وضعیت رمان و داستان چگونه است؟ از داستان نویسان تاجیک، امروز کی‌ها مطرح هستند؟

– رمان و داستان‌های بسیار زیادی در تاجیکستان پس از جنگ داخلی به چاپ رسید. انگار یکباره همه ادعای نویسندگی داشتند. ولی در ۱۰ سال اخیر همه چیز سامان گرفت. آرام آرام آن‌هایی که نوشته‌های شان به ذوق خوانندگان و علاقه‌مندان ادبیات جوابگو نبودند از میدان بیرون شدند.

نویسندگان مطرح در تاجیکستان، پروردگانِ مکتب شوروی اند، ادیبانی که از نسل شوروی با سبک خاص به دل هواداران راه یافته اند: ساتم الغ زاده، جلال اکرامی، ساربان، جمعه آدینه، معظمه احمد، بهمنیار امینی، بهرام فیروز، ستار تورسون، رجب مردان، سیف رحیم زاد و مریم بانو فرغانی می‌باشند.

– از موسیقی چه تعریف دارید؟

– موسیقی برخورد شعر و آهنگ و تولد شقایق‌ها بعد از باران است. آن‌چه به شعر جان می‌بخشد موسیقی است آن‌چه به شعر پر و بال می‌بخشد موسیقی است. آن‌چه قلب‌ها را پر از فرح و چشم‌ها را پر از اشک می‌سازد موسیقی است.

در تاجیکستان کدام هنرمند افغانستان را بیشتر می‌پسندند؟

– در وطن آفتابی من، شاید کسی را پیدا کردن امکان‌پذیر نباشد که احمد ظاهر، الماس شرق را نشناسد و دوست ندارد. دلباخته‌گان این خنیاگر بی‌نظیر تا هنوز هم بی‌شمارند و ترانه‌های ناب او در کوچه‌باغ و خیابان‌های شهر، در صحرا و دامنه کوه‌های تاجیک عاشقانه می‌ریزند. مانند باران بهاران از داخل ماشین و پنجرۀ هتل و از موبایل و از لپتاپ به گوش می‌رسد:

– بوی تو خیزد هنوز بوی تو از بسترم، اگر بهار بیاید…، ای شعلۀ ای شعله حزین….

نقد ادبی در تاجیکستان چگونه است؟ آیا برنامه‌هایی برای نقد آثار برگزار میشود؟

– نقد ادبی زمان شوروی مقام بسیار بلندی داشت و منقدان واقعا تلاش می‌کردند که هر اثری به چاپ رسید، زیر تازیانۀ نقد قرار بگیرد و این به سودِ کار هنری بود. فعلاً نقد ادبی کوشش دارد جایگاهش را بازگرداند و ما هم دست از دامن امید برنمی‌داریم.

 -وضعیت انجمن‌ها و نهادهای فرهنگی، ادبی چگونه است؟

– در کشور ما تنها اتحادیه نویسندگان فعالیت دارد و آن هم از زمان شوروی به میراث مانده است. تنها در تاجیکستان و بلاروس اتحادیه پابرجا ماند. در ۱۵ جمهوریِ دیگرِشوروی، بعد ازفروپاشیِ دولت، همه اتحادیه‌ها منحل شدند.

-چرا برای احمدشاه مسعود شعر نوشتید؟

مسعود در جهان به عنوان یک سپه‌سالار شجاع، یک‌شخصیت میهن‌دوست و یک جوانمرد آزادی‌خواه شناخته شده است همان‌گونه که چندی قبل در پاریس طرح یادمان مسعود ریخته شد و شهرداری پاریس جاده ای را به نامش میسازد.

احمدشاه مسعود سیاست مدار بزرگی بود که جهانی از مرگش تکان خورد. ضمناً آنچه برای ما تاجیک‌ها مهم است، نقش او در سازش‌نامۀ صلح میان تاجیکان فراموش ناشدنیست و ما مدیونش هستیم.

شاعران زیادی از قهرمانی او به وجد آمده برایش شعر سروده اند، مثلاً از استاد مومن قناعت، داستان مسعودنامه به یادگار ماند.

می‌خواهم بگویم که من همیشه خودم را یک جزئی از افغانستان احساس می‌کنم و هرگز نسبت به انفجار و ترور درآنجا بی تفاوت نیستم.

-حرف آخر تان برای ما؟

آرزو دارم در منطقه صلح و آرامش برقرار گردد. مهم‌تر از این در افغانستان آتش جنگ برای همیشه خاموش گردد. دیگر از این به بعد بانوان شجاع و توانای هم زبان ما چادر سیاه به خاطر ماتم به سر نکشند. بگذار لاله های ارغوانی در کابل و مزار شریف، در پنجشیر و هرات، در تخار و پروان، در سراسر سرزمین زجر کشیده ی مردمان شریف، چهارفصل سال را به شیوۀ بهار معرفی نمایند.

دیگر از این به بعد هیچ مادر افغانستانی در فراق فرزندش اشک تلخ نریزد. من از تمام تریبون‌ها برای آزادی وبرابریِ حقوق زنان در خراسان بزرگ صدا بلند خواهم کرد.

نمونه شعر:

_ یک

ببین از عشق آگاه است نوروز

زلیخای سر راه است نوروز

زمین، آن جامۀ پر خون یوسف

سیه گوش ته چاه است نوروز

 

از خون شهیدان همه جا لاله برآمد

از سینۀ مادر چه قدر ناله برآمد

این ابر سیه عاشق اشک است و فغان است؟

از تیروکمان عاقبت این ژاله برآمد

 

کابل تو دِگر شهر پر از تیر و تفنگی

کابل تو فقط مرکز خون‌ریزی و جنگی

همدرد تو ام ای زن بیچارۀ تقدیر

همشیره به مردان وطندار و به ننگی

 

با این که شریف است مزار تو مزار است

در باغ تو صد غنچۀ زخمین بهار است

آن‌جا همه قتل است و فشار است و تجاوز

بیچاره سری که به بلا مانده تخار است

 

سی پارۀ قران همه رحم است و محبت

پاداشِ دگر نیست به یاران به همت؟

این قطرۀ خون شاخۀ دریا به جبین است

این لکۀ ننگی به خط سرخ حقارت

_ دو

«احمدشاه»
شیر از پنجشیر احمدشاه بود
مرد میهن دوست مرد راه بود
تن به خاک و سنگ و خار و خس بداد
از غم و رنج وطن آگاه بود

او مبارز بود در راه وطن
شمع روشن بود در آن انجمن
او برای مرز و بوم کشورش
سر سپرد و دل سپرد و جان و تن

چون عقاب از کوهساران بُد پرید
خاک میهن را به جان خود خرید
رعد و برقی گشت روشن ناگهان
آسمان را گر گریبان بُد درید

او شهید راه آزادی و صلح
عاشق آرامی و شادی و صلح
قهرمان عصر ها یادش به خیر
نام نیکش رمز آبادی و صلح

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.