گسترش نفوذ امریکا در آسیا و تغییر سیاست خارجی  چین در قبال افغانستان

نویسنده:نظری پریانی - ۳۰ حمل ۱۴۰۰

یادداشت:

در این که چینی برخیزنده، بحث خروج یا حضور نیروهای امریکایی در افغانستان را زیر ذره‌بین دارد شکی نیست. رابطۀ این دو قدرت بزرگ، از سال‌ها به این طرف، رقابتی بوده و اخیراً امریکا در نظر دارد که چین را در ادامۀ خیز هایش متوقف کند و به همین دلیل آن کشور از مدتی به این طرف قصد دارد که بحث جنگ با تروریزم در خاورمیانۀ بزرگ را تمام کرده و به سمت چین به شرق آسیا برود. در این بازی جدید، زمین افغانستان بستر استراتژیک هر نوع تعامل است و دو کشور محاسبات مستقلانۀ شان را از این ژئوپولیتیک در برابر سیاست‌های هم‌دیگر دارند؛ به خصوص افغانستان برای چین اهیمت چندبرابر و بی‌سابقه یافته‌است.

مقالۀ زیر فشرده‌یی از پایان نامه ماستری نویسنده در دانشگاه افغانستان است که در سال ۱۳۹۸ زیر عنوان  «نگرانی چین از افزایش نفوذ امریکا در آسیا و تغییر سیاست خارجی چین در قبال افغانستان از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹» نوشته است. نشر و خوانش این مقاله با نگاه جدید تر به آن، در شرایط کنونی که امریکا از افغانستان قصد رخت بستن دارد و آقای بایدن در ادامه سیاست اوباما و ترامپ در برابر چین قرار می‌گیرد و سفر وزیران کابینه او به شرق آسیا صورت گرفته است، مهم به نظر میرسد زیرا اهمیت افغانستان در این بازی جدید را برای چین نشان می‌دهد و ذهن دانشجویان، تحلیل‌گران، دولت مردان، روزنامه‌نگاران و اهل سیاست و رابطه بین‌المللی در افغانستان را نسبت به اتفاقات اخیر و پسین افغانستان و این بازی جدید، باز خواهد کرد.

مقدمه

شناسایی سیاست خارجی چین در قبال افغانستان، ضرورتی در عرصۀ سیاست و روابط خارجی  افغانستان است؛ زیرا آن کشور، در چند دهۀ اخیر، در پیمایش به سمت رقابت با امریکا به هدف ابرقدرت‌شدن ‌است و در این میدان، جایگاه افغانستان برایش چند برابر اهمیت یافته است. چنانکه چین، پس از رویداد یازدهم سپتامبر و حضور امریکا در افغانستان، وارد تعامل جدید با افغانستان شد و بعد از ۲۰۱۱ به تغییر سیاست خارجی‌اش در قبال این کشور پرداخت. اما تاکنون در افغانستان درک درستی از این بازخورد مهم وجود ندارد. بنابرین، شناخت درست از تغییر سیاست خارجی چنین کشوری که به سان اژدهای هوشمند و رو به آینده، در همسایه‎گی ما افتاده‌ است، در قبال افغانستان، برای سیاست‌گذاران، نهادهای سیاست‌گذاری کشور، نهادهای علمی و اکادمیک و دانشجویان عرصۀ سیاست و روابط بین‌الملل با اهمیت است.

از این رو، در سازماندهی این تحقیق با توجه به روش آزمایشی/علٌی، برای دست‌یافتن به اصلی‌ترین علت تغییر سیاست خارجی چین در قبال افغانستان توجه شده‌است. این تحقیق حساسیت‌های چین راجع به افزایش نفوذ امریکا در آسیا را مورد توجه قرار داده و باتوجه به آن به تغییر سیاست خارجی آن کشور در افغانستان پرداخته است.

نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در آسیا

رقابت امریکا و چین در آسیا که با پایان جنگ سرد نمود یافته بود، با جنگ جهانی در برابر تروریزم موقتاْ کاهش یافت و فرصت رفاقت استراتژیک جدید و همسود میان دو قدرت به وجود آمد؛ چنانکه اشتراک چین در مبارزه با تروریزم زیر چتر امریکا و نیز تقویت لیبرالیزم چینی و بازار آزاد با توجه به باز شدن دروازه‌های چین به روی جهان، از نوع رفاقت چین- امریکا در جهان که یکی ممد دیگر گفته می‌شدند، روایت می‌کرد؛ اما در کنار این فرصت، سلسه اقدامات و سیاست‌های امریکا در آسیا سبب نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در این قاره شد و نوعی بـدبینی و نگرانی متقابل در اوج رفاقت استراتژیک قابل مشاهده‌اسـت.

چنان‌که تغییر راهبردهای جهانی امریکا در عصر اوباما و ترامپ، از خاورمیانه به سمت چین، اقدامات محدود کنندۀ امریکا در برابر چین در آسیا و نیز افزایش پایگاه‌های نظامی امریکا در اطراف چین و ایجاد متحدهای ضد چین توسط امریکا سبب نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در آسیا شده‌است. به این دلیل رهبران و کارشناسان چینی باور دارند که مریکا قصد نـدارد کـشورشان را بـه عنوان یک قدرت نوظهور به رسمیت بشناسند و به آنها احتر ام بگذارد)گراسمن،۱۳۹۸)

۱-۱ یازده سپتامبر؛ گشایش استراتژیک روابط چینامریکا

وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر و انحراف موقت امریکا به سمت خاورمیانه، هم‌زمان افزایش تنش در شبه جزیرۀ کره (کوریا) و هم‌چنین تلاش برای تنش‌زدایی منجر به توافقاتی شد که برخی آن را با کاندومینوم«G-2» یا «حاکمیت مشترک» جهت حل و فصل بحران‌های جهانی مقایسه می‌کنند(نوایی، ۱۳۹۸).با این حال امریکـا بـه دنبال کسب برتری ژئواستراتژیک از طریق بازداشتن قدرت در حال رشـد چـین و در نهایـت تقسیم و غربی‌سازی آن است. ایـن رو، تـوازن مجدد در آسیا به عنوان بازتابی از تفکر جنگ سرد و راهی برای جلوگیری از پیـشرفت سـریع چین  است(رفیع و بختیاری، ۱۳۹۲ :۸۴). بنابراین، یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ گشایش استراتژیک در روابط چین و امریکا را با نگرانی فرایندۀ چین با توجه به گسترش حضور و نفوذ امریکا در آسیا عنوان یک تهدید در پی داشت.

۲-۱ چرخش استراتژیک امریکا در آسیا و تمرکز بر مهار چین- ۲۰۱۲

بعد از یک دهه رفاقت و نگرانی، دولت «باراک اوباما» حدود یک دهه پیش(۲۰۱۲) راهبرد چرخش به سمت آسیا را مطرح کرد و این راهبرد چند پایه داشت؛ پایۀ نظامی راهبرد این بود که   ۶۰درصد کل توان نیروی دریایی امریکا درسال ۲۰۲۰ در اطراف چین متمرکز شود و پایه سیاسی هم حمایت از قدرت‌های رقیب چین از جمله هند و اندونزی از طریق تقویت توان اقتصادی بود(اسمیت، ۱۳۹۴ :۲۳۷). استراتژی جدید امریکا در نطق براک اوباما در ماه ژوئن ۲۰۱۲ در استرالیا به طور ضمنی ترسیم گشت، به نطق «محور آسیا» معروف شده‌است که هدف آن تنگ کردن عرصه بر چین است تا قدرت‌گیری آنرا از طریق تغییر دادن شرایط ژئوپولیتیکی و اقتصادی جهانی کنترل٬ محدود و مدیریت کند)مجدیان،۲۰۱۵).

بخش اول استراتژی جدید امریکا مدتی است که به مرحله اجرا گذاشته شده‌است. محاصرۀ نیمه-عیان و گاه آشکار چین در چند سال اخیر با افزایش حضور نظامی امریکا در حوالی آن صورت گرفته‌است. بخش دوم این استراتژی در شرف آغاز است؛ یعنی امریکا هنوز در پروسه تشکیل این دو بلوک اقتصادی است. هدف از پیگیری این استراتژی، اعمال فشار بر چین برای قبول هژمونی امریکاست که دو محور اصلی دارد: گذار دادن سیستم سرمایه‌داری دولتی خود به یک سیستم سرمایه‌داری «خصوصی» از نوع نئولیبرال(برای مثال مدل اندونزی) و دنباله‌روی کامل آن از سیاست جهانی امریکا؛ به مانند جاپان(همان).

۳-۱ افزایش اقدامات امریکا در آسیا به هدف محدود سازی چین

بنابراین، چین، با گذشت هروز درمیابد که محدود سازی چین با ایجاد موانع در برابر آن، به هدف جلوگیری از رشد روزافزون این کشور از جانب امریکا، بیشتر از گذشته اعمال می‌شود. چنان‌که افزایش پایگاه‌های نظامی امریکا در اطراف چین و تلاش آن کشور به هدف در کنترل داشتن معابر انتقال دهندۀ انرژی به این کشور و همین‌گونه اقدامات سیاسی امریکا به هدف دست‌رسی به متحدان بیشتر در آسیا در برابر چین، از این جمله اند. از این رو، پایگاه‌ها، موشک‌ها، بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی متعدد امریکا دورتادور چین، از استرالیا گرفته تا اقیانوس آرام و… آسیا را فراگرفته و این کشور را محاصره کرده‌اند؛ به گونه‌ای که «جیمز برادلی» نویسنده کتاب «سراب چین» می‌گوید: «اگر شما بالای بلندترین ساختمان در پکن بروید و از آن بالا به اقیانوس آرام نگاه کنید، می‌توانید ناوهای امریکایی را ببینید؛ می‌بینید که [جزیره] گوام دارد غرق می‌شود از بس موشک‌های [سنگین] امریکایی در آن به سوی چین نشانه رفته‌اند؛ می‌توانید به کره نگاه کنید و ببینید چه‌قدر تسلیحات امریکایی، چین را نشانه گرفته‌اند؛ می‌توانید جاپان را ببینید که عملاً دست‌کش روی مشت امریکا [ و جبهه واشینگتن مقابل پکن] است(بی‌نا،۱۳۹۵).

بنابراین افزایش نفوذ امریکا در آسیا با توجه به بـا منـافع امریکـا و مجتمع نظامی صنعتی آن، با منطق سیاست خارجی آن کشور انطباق دارد و پیامـد آن تقابل سرد در آسیاپاسفیک بین چین و امریکا خواهد بود (عراقچی و سبحانی، ۱۳۹۱ :۳۹). برخی از این پایگاه‌ها مثل: پایگاه‌های نظامی امریکا در جزیرۀ اوکیناوا، پایگاه نظامی امریکا جزیره صلح، کوریای جنوبی؛ پایگاه های نظامی امریکا در اقیانوس آرام؛ پایگاه نظامی امریکا، در استرالیا در نزدیکی چین؛ پایگاه‌های نظامی امریکا در کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان چین را در محاصرۀ مستقیم نیروهای تجهزات نظامی امریکا قرار داده است؛ چنانکه چینی‌ها پایگاه‌های نظامی امریکا در کشورهای همسایۀ خود را که در جهات پیشتیبانی از عملیات جنگ در افغانستان ایجاد شده نه برای مبارزه با تروریزم بلکه در جهت کنترل چین می‌دانند(رفیع و بختیاری،۱۳۹۲: ۹۸).

در کنار این محاصرۀ چین توسط پایگاه‌های نظامی امریکا، عملیات نظامی ایالات متحده، در منطقۀ انحصاری و اقتصادی چین مساله‌ای است که می‌تواند بزرگترین تهدید هر روزه را در بارۀ مواجهۀ نظامی میان ایالات متحده و چین شکل بدهد. چین، به شدت نگران افزایش حضور و نفوذ ایالات متحدۀ امریکا در اطراف نزدیک و دور خود به خصوص ساحات دریایی و فضایی است(کشمیری،۱۳۹۵).امریکا علاوه‌ بر اعلام سیاست خود مبنی‌بر “تجدید موازنه” در منطقه آسیا ـ پاسیفیک که شامل برنامه‌هایی برای افزایش تعداد ناوهای جنگی ایالات متحده در آسیا ـ پاسیفیک از ۵۰ درصد به ۶۰ درصد می‌شود، همکاری نظامی با هر دو کشور فیلیپین و ویتنام را افزایش داده و تعهدات نظامی خود با همسایگان چین را تقویت کرده است (همان).

تنها نگرانی از اتحاد همسایه‌گان چین بر دریای جنوبی برای چین مساله نیست؛ بل نگرانی چین از تنگۀ مالاکا، که زیر نفوذ امریکایی‌ها قرار دارد، با گذشت هر روز افزایش یافته است. ائتلاف همسایه‌گان چین با امریکا، پیمان امنیتی و اقتصادی جاپان، هند، امریکا و آسترالیا در برابر پروژۀ ابریشم جدید، شکل‌گیری قطب جدید امریکایی در آسیای مرکزی، افزایش بی‌ثباتی در غرب چین و حوزۀ خلیج فارس به هدف مهار چین قدم‌های کلانی است که امریکا در برابر چین برداشته است. بی‌تردید، ایستاده‌گی در برابر تلاش هر قدرتی که قصد سلطه بر  آسیا داشته باشد، در راستای منافع ملی امریکا قرار دارد و ایالات متحده باید در نهایت به تنهایی، مهیای انجام این اقدام باشد(کسنجر،۱۳۸۳ :۲۱۵).

به همین علت، کاخ سفید، برای مهار چین، شیوه‌های زیادی را در طول ده‌های گذشته به کار گرفته است؛ از قبیل ایجاد بی‌ثباتی در مرزهای غربی چین با هدف جلوگیری از پیشبرد پروژه «یک جاده – یک کمربند» پروژه‌ای که به اعتقاد کارشناسان در صورت موفقیت موجب خواهد شد تا نظم تجاری قرن آینده جهان توسط چین تنظیم شود. دامن زدن به اختلافات مرزی چین و دیگر همسایه‌گانش از دیگر را‌های مهار چین در سال‌های گذشته از سوی امریکا بوده است….واردات نفت خام به عنوان موتور محرک اقتصاد چین است که به نظر می‌رسد کاخ سفید همزمان با راه‌انداختن جنگ تجاری و تعرفه‌ای علیه چین قصد دارد با تهدید امنیت انرژی پکن بیش از پیش در راستای مهار چین پیش برود.(بی‌نا،۱۳۹۷).

۴-۱ کامل شدن حلقه محاصرۀ چین با حضور امریکا در افغانستان

در سال۲۰۰۱ هنگامی که ایالات متحده امریکا عملیات آزدی پایدار را در افغانستان راه‌اندزای کرد، پکن رد پای این عملیات نظامی را به معنای تهدید ضمنی بر مناطق غربی خود دانست و به همین دلیل برای ایالات متحده از گسترش نفوذش به مرزهای این کشور، هشدار داد. پکن بیش از همۀ نگرانی‌های افغانستان، نسبت به صادرات بی‌ثباتی به کشورهای همسایه خود نگران است(ساس بیل، ۱۳۹۶ :۲۴). زیرا فغانستان یکی از مهم‌ترین دروازه‌های ورود به منطقۀ چین را در اختیار دارد. بدین ترتیب، مجاورت افغانستان با آسیای مرکزی این امکان‌ را برای ایالات متحده فراهم ساخت تا با حضور فعال‌تر در منطقه نفوذ سنتی رقبایش با شعار مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی، آن‌ها را در تنگنای بیش‌تر قرار دهد.(روشنگر، ۱۳۹۶ :۱۷۰-۱۷۱). با توجه به حضور امریکا در افغانستان، چین در یک موقعیت ناخوشایند و غیر مطمئن قرار گرفته است؛ زیرا همانند زمان حضور نیروهای شوروی در افغانستان، مداخلۀ امریکا نیز باعث محاصرۀ چین شده‌است(موهانتی،۱۳۹۷ :۱۴۲).

نگرانی چین از اهداف ژئوپولیتیکی امریکا در افغانستان این است که امریکا سه هدف اصلی را در برابر چین در افغانستان؛ شامل: اقدام امریکا بر روی منابع فلزی کمیاب، محدودسازی دست‌رسی چین به لوله‌های نفت و گاز آسیای مرکزی و شکل دادن اتحادهای دوجانبه توسط امریکا برای جلوگیری از نفوذ سیاسی چین، دنبال می‌کند. از این رو، اهداف ایالات متحده امریکا برای تصرف افغانستان با دستورالعمل‌ها ژئواستراتیژیک دکتور برژینسکی جهت مدیرت اوراسیا مطابقت داشت. این هدف جهت دست‌رسی و در نتیجه نفوذ بیشتر در منطقۀ قلب اوراسیا بود. این استراتژی برای مهار و عدم همکاری با چین است(محمدخان،۱۳۹۶ :۸۷).

۵-۱ افزایش مواجهه امریکا با چین در عصر ترامپ

بر بنیاد راهبرد ترامپ و دیدگاه‌های استراتیژیست‌های امریکایی، باید گلیم مبارزه با تروریزم در خارور میانه برچیده شود و به کنش‌های چین و کنترل آن در شرق آسیا توجه شود (بی‌نا،۱۳۹۸). با پیروزی ترامپ برخورد عدم اعتنای امریکا به “چین واحد” و نیز راهبرد پایان جنگ با تروریزم و تمرکز به چین در دستور کار ترامپ قرار گرفت و با وارد کردن هند به معادلات موازنه بخش در مقابل چین، در کنار ائتلاف‌های منطقه‌یی به مهار این ابرقدرت درحال ظهور پرداخت. بنابراین، سیاست مهار این کشور، ابعاد مولفه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی در سطوح مختلف منطقه‌یی و بین‌المللی به خود گرفته است(نوابی،۱۳۹۸) بحران تایوان و تبت، بحران هنگ کنک و بحران سینکیانگ بارها با هشدار مقامات چینی مواجه شده است. زیرا نگرانی از رشد نا آرامی‌ها به درون حلقۀ چین توسط امریکا، در داخل چین افزایش یافته است (ساس بیل، ۱۳۹۶ :۳۸).

رییس جمهوری چین، در دیدار ماه نوامبر ۲۰۱۹ از نپال، با لحنی شدیدتر هشدار داد که هر کسی به دنبال تجزیه و ایجاد شکاف در سرزمین مادری باشد، سرکوب و استخوان‌هایش در هم شکسته خواهد شد. هشدار بالاترین مقام چین در این خصوص نماینده‌گی نگرانی فزاینده در میان سران این کشور بابت تحولات اخیر و رو به گسترش در مناطق مختلف چین است((بی‌نا،۱۳۹۸). در عین حال، وزارت دفاع امریکا حالا به این نتیجه رسیده که در دهه‌های آینده مقابله با قدرت گرفتن چین یکی از اهداف نظامی مهم امریکا خواهد بود (گراسمن، ۲۰۱۹). چنان‌که در ۲۰۱۶ آقای ترامپ گفته بود که چین “به امریکا تجاوز کرده است”(بی‌نا ،۱۳۹۶). در عین حال رسانه‌های غربی در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ ضمن بازتاب سخنان انتقادی ترامپ از چین، به نشر گزارش‌هایی در خصوص بدرفتاری دولت چین با مسلمانان مقیم سینکیانگ پرداخته اند.

هم‌چنان در سال ۲۰۱۹، چین تلاش می‌نمود تا پروژۀ یک کمربند و یک جاده را که یکی از بزرگترین پروژه‌های اقتصادی آن کشور می‌باشد، شامل قطعنامۀ سازمان ملل نماید و زمینۀ همکاری اقتصادی با ۱۲۳ کشور و ۲۹ سازمان بین‌المللی را در تطبیق این پروژه فراهم سازد؛ ولی ایالات متحدۀ امریکا با این پروژه مخالفت کرد(رحیمی: ۱۳۹۸). بنابراین،”سیاست مهار چین” و یا محدودسازی آن تنها عملی‌ترین نظریۀ امریکایی در برابر چین است که در ۲۰۱۱ توسط اوباما و در ۲۰۱۷ توسط ترامپ به شکل شدیدتری اعمال شده‌است تا حدی که گویا پس از ۲۰۲۰ امریکا در پایان جنگ با تروریسم، به مصاف چین به پیش می‌رود. زیرا آنگونه که بر می‌آید امریکا چین را به عنوان تهدیدی بالاتر از روسیه تلقی کرده‌است. بنابراین، نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در آسیا افزایش یافته است.

 

تغییر سیاست خارجی چین در قبال افغانستان

با توجه به اقدامات امریکا در برابر چین در آسیا، چین اقداماتی را در افغانستان انجام داده‌است که قابل تأمل می‌نماید. چنانکه بعد از رویداد یازدهم سپتامبر، به خصوص پس از ۲۰۱۱، با توجه به درکی که از ماهیت کنش‌های چین قابل مطالعه است، اهمیت جایگاه افغانستان نزد این کشور بلند رفته و شامل حلقۀ اول امنیتی چین در منطقه شده‌است؛ چنان‌که معاون وزارت خارجۀ چین گفته است: “افغانستان در سیاست خارجی چین از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است”. همین‌گونه رییس جمهور چین در دیدار با محمد اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان گفته بود که او همه کارها را با همتای افغان خود تنظیم می‌کند. او گفت: «عصر جدیدی از همکاری در روابط چین و افغانستان با پیشرفت و گسترده‌گی آن، جدیداْ آغاز گردیده است(محمدخان،۱۳۹۶ :۸۸).

 

۱-۲ توافق ناگزیرانه و فرصت‌طلبانۀ چین با حضور امریکا در افغانستان۲۰۰۱تا۲۰۱۱

پس از رویداد یازدهم سپتامبر، چین هم با امریکا موافقت نشان داد و دیپلوماسی‌اش در قبال افغانستان را فعال‌ کرد. حضور امریکا در افغانستان، فرصتی برای چین در مبارزه با تروریزم با توجه به سیاست ملی آن کشور ایجاد کرد و بستر همکاری میان دو کشور را پهن ساخت. در عین حال با توجه به آنچه گفته شد، چین با نگرانی از حضور امریکا در افغانستان و همکاری با آن کشور برخورد کرد. چنان‌که چینی‌ها پیشنهادهای زیادی از جانب واشنگتن دریافت کردند تا مسیر واخان به عنوان مسیر اضافه برای توزیع شبکه شمالی استفاده شود. ولی جواب واضح و مشخصی از چین دریافت نکرد و این مسیر هم‌چنان بسته باقی ماند. منطق چین این بود که فاصله خود با امریکا را حفظ کند(سوزولیک،۱۳۹۶ :۱۳۵).

به این ترتیب، طی دهه اول مبارزه با تررویزم، چین سرگرم همکاری با دولت افغانستان و سرمایه‌گذرای‌ها و کمک‌های اقتصادی بود. اما، از سال ۲۰۱۱ به بعد، چین در قضیۀ افغانستان فعالیت‌هایش را بیش‌تر کرد. در این سال این کشور قرارداد استخراج نفت حوزۀ آمو در افغانستان را نیز به دست آورد (سیرت،۲۰۱۱). در این سال چین در عرصه‌های سیاسی نیز در افغانستان فعال‌تر شد. چنان‌که هم رابطه‌اش را با طالبان حفظ کرد و هم با دولت افغانستان وارد تعاملات چندسویه شد(عظیمی،۱۳۹۸).

۲-۲ امضای تفاهم‌نامۀ استراتیژیک چین- افغانستان و مرحله جدید رابطه دو کشور (۲۰۱۲)

افزایش این تعاملات وارد مرحله‌های جدی‌تری شد. امضای تفاهم‌نامۀ استراتیژیک چین- افغانستان و مرحله جدید رابطه دو کشور در سال ۲۰۱۲، فرصت‌های تازه‌یی را پیش روی چین گذاشت. چین و افغانستان توافق کردند تا در زمینۀ مبارزه با تهدیدات بین‌المللی همکاری‌های خود را افزایش دهند. به طور خاص، افغانستان حمایت خود از چین را در مورد مسایل مربوط به سینکیانگ و هم‌چنین مبارزه با آنچه از سوی مقامات چینی به نام سه نیروی شیطانی؛ تروریزم، افرط‌گرایی و جدایی طلبی” یاد شده‌است، متعهد شده‌اند تا «اقداماتی ملموس و عملی را برای ارتقای امنیت نهادهای چینی و مردم آن کشور در افغانستان به کار گیرند”(ویشنیک،۱۳۹۶ :۶۱).

این توافقات که با سفر رییس اسخبارات چین امضا شد، افزایش نقش آن کشور در افغانستان را در پی داشت و نمودی دیگری از تداوم تعهد بیجنیگ به کل منطقه و نشانگر افزایش نفوذ چین در مقام قدرت جهانی است؛ طوری که حالا خروج نیروهای ناتو از افغانستان را جبران می‌کند(عزیز،۱۳۹۷ :۹۰) در سفر این مقام ارشد چینی به افغانستان، در ضمن تفاهم‌نامه‌یی نیز به امضا رسید تا روابط استراتیژیک میان دو کشور را در طرزالعمل کاری مهیا نمایند(همان:۱۲۷). بعدا در سفر حامدکرزی به چین به شانگهای ۲۰۱۲، حامد کرزی با رییس‌جمهور چین “هوجن تاو” دیدار و تهداب “روابط دوطرفۀ طولانی‌مدت” را گذاشتند(همان :۱۱۰).

۳-۲ ۲۰۱۳؛  افزایش تمرکز چین به افغانستان

با این وصف، نقش بزرگ چین برای افغانستان، در بیانیۀ “هوچین تائو”، به شدت آشکار شده‌است. او به صراحت بیان کرد که ما هم‌چنان به مدیریت امروز منطقه‌یی توسط خودمان ادامه خواهیم داد “تا در برابر شوک‌هایی که خارج از منطقه ناشی می‌شود” حفاظت می‌کنیم و نقش بزرگتری در بازسازی افغانستان صلح آمیز بازی خواهیم کرد(محمدخان،۱۳۹۶ :۸۷). بعد از آن، در سپتامبر ۲۰۱۳ میلادی رییس جمهوری چین، “شی چینپینگ” رییس‌جمهور افغانستان را به یک سفر چهار روزه دعوت کرد. طی این سفر حامد کرزی با دولت چین، سه توافقنامه امضا نمود(خلیل،۱۳۹۶ :۱۳۱).

در این سال، با شروع مذاکرات دو جانبه با نزدیک‌ترین شرکای منطقه‌ای چین؛ مانند روسیه و پاکستان، چین با افغانستان و ایلات متحده و هند مذاکرات دوجانبه را برگزار نموده است. بر علاوه اشتراک در جلسات بین‌المللی که در مسکو و استانبول در بارۀ افغانستان برگزار شد، چین در چندین گفت‌وگوی سه‌جانبه، با حضور روسیه و پاکستان، روسیه و هند پاکستان و افغانستان اشتراک نموده‌است. چین سازمان همکاری‌های شانگهای را تشویق کرده‌است تا در حل مسایل امنیتی غیر متعارف افغانستان مانند مبارزه علیه تروریسم و مواد مخدر نقش برجسته‌یی را ایفا کند(ویشنیک،۱۳۹۶ :۶۱) چین در دخیل شدن افغانستان در سازمان شانگهای نقش فعالی داشت. همچنین ادعاهایی وجود دارد که سفر برجستۀ “ژی” (رییس جمهور چین) به اروپا در سال ۲۰۱۳، با این قصد انجام شده تا متحدان بیشتری برای همکاری در مشکل افغانستان به دست بیاورد(موهانتی: ۱۳۹۷- ۱۴۰).

۴-۲ ۲۰۱۴؛ ورود مستقلانه چین به افغانستان

سال دوهزار و چهارده، ورود مستقلانه چین به افغانستان را با  توجه به عملی شدن بخشی از استراتیژی بارک اوباما برای خروج از افغانستان، در پی داشت. فرستادن نماینده‌گان ویژه چین به افغانستان و میانجیگری در امور صلح و نیز و بلند رفتن سطح اهداف آن کشور، ورود مستقلانه چین را در افغانستان پسا ۲۰۱۴ به وضوح نشان می‌دهد. با فرستادن نمایندۀ ویژه به افغانستان، میان‌جیگری چین در افغانستان، در امر صلح آغاز شد. این میان‌جیگری در ابتدا بعد از گفت‌وگوهای غیر رسمی در بارۀ صلح بین نماینده‌گان طالبان و دولت افغانستان در ارومچی در می سال ۲۰۱۵ اثرات مثبتی برجای گذاشت(چنه،۱۳۹۷ :۵۴). با معرفی نماینده ویژه به افغانستان و جدی شدن سیاست خروج امریکا از افغانستان و افزایش چهار برابر سطح اهداف چین در افغانستان، چین وارد اقدامات و سیاست مستقلانه در امور افغانستان شد.

۵-۲ تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین در قبال افغانستان پسا ۲۰۱۴

از ۲۰۱۴، تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین به درستی مشاهده‌است که حاکی از تحور در اهداف چین یا چند سویه شدن آن است. چنانیکه تلاش‌ها و مداخلات چین چه در عرصه‌های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و بشردوستانه و استراتژیک، با گذشت هر روز پررنگ بوده‌است که نشانگر تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین به هدف چیره‌شونده‌گی آن در عرصه‌های مختلف در افغانستان و منطقۀ رو به آینده است(عظیمی:۱۳۹۸). اما دولت چین به گونه رسمی ادعا دارد که تنها در علمیات‌های ضد تروریستی و مبارزه با فعالیت‌های مجرمانه و سازمان‌یافتۀ فرامرزی به صورت مشترک با نیروهای نظامی افغانستان در این کشور هم‌کاری می‌کند. با وجود این، همین امر نشانۀ تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین در قبال افغانستان است که تا پیش از این جزء راهبرد چین به شمار نمی‌آمده است (موهانتی،۱۳۹۷ :۱۵۰).

در عین حال چین ]برآن شد تا[ با تغییر مواضع سیاسی و نظامی‌اش در افغانستان با توجه با استفاده ازجذابیت‌های تهاجمی، موجودیت خود را بیشتراعلام کند.(سوزولیک،۱۳۹۶ :۱۳۸).           سیاست”جذابیت‌های تهاجمی” شامل: وارد شدن به گفت‌وگوهای صلح افغانستان همپا با بحث خروج نیروهای امریکایی و در عین حال بحث ماندن این نیروها در افغانستان، بیشتر شدن رابطه چین با طالبان، کمک های نظامی به دولت افغانستان و اقدامات نظامی در این کشور و شماری از اقدامات جلب‌کننده دیگر است که تعریف جایگاه افغانستان در برنامه‌های انکشافی جهانی چین را نمود میدهد. چین با چنین اقداماتی نشان داد که اکنون وارد مرحله جدیدی از تعاملات در افغانستان شده‌است که معناهای بسیار زیادی دارد.

چنان‌که گفت‌وگوهای چندجانبه صلح با طالبان، به میزبانی مسکو برگزار شد و مسکو در این گفت‌وگوها از هند دعوت نکرد و چین در حالی که بر روابط خود با دولت افغانستان تاکید می‌کرد تلاش‌هایش برای سازش با طالبان را تشدید کرد. دنگ ژیجیان، نمایندۀ ویژۀ چین برای افغانستان می‌گوید که چین همواره تاکید داشته است که با رسمیت شناختن طالبان از سمت دولت افغانستان طالبان به مشارکت در فرایند صلح ترغیب خواهند شد(موهانتی،۱۳۹۷ :۱۵۰). هم‌چنان چین بخشی از «روند کابل» بود ـ که در سال ۲۰۱۷ توسط رییس‌جمهوری غنی برگزار شد ـ و در سال ۲۰۱۸ دیپلمات‌هایش را برای شرکت در گفت‌وگوها با طالبان و سایر سیاست‌مداران افغان در مسکو، اعزام کرد. در آن سال رییس‌جمهور شی چین‌پینگ «گروه تماس سازمان همکاری‌ شانگهای» را ـ که اعضای آن تابستان سال(۲۰۱۹) نیز با هم ملاقات کردند ـ احیا کرد( Stone,2019)

در عین حال فعالیت‌های نظامی چین در افغانستان شامل فرستادن نخستین محموله کمک نظامی چین در افغانستان در سال ۲۰۱۶، افزایش تعاملات استخباراتی و کمک‌های امنیتی آن کشور به افغانستان، جدی شدن بحث فرستادن نیروی نظامی به افغانستان در میان حلقات چینی، ساختن پایگاه نظامی چین در واخان افغانستان و ساختن مناطق محرمانه برای دست‌رسی به این کشور، در غرب چین، فعالیت‌های نظامی چین را در افغانستان به شکل بی پیشینه تبارز میدهد. طبق گزارش پنتاگون عنوانی کانگرس در جون سال ۲۰۱۷، چین، ضمن تلاش جهت تحکیم امنیت سرحدات و دفاع از سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی منطقوی خود، مبلغ ۸۵ میلیون دالر برای ایجاد کندک اردوی افغانستان در ولایت شمال- شرقی بدخشان در اوایل سال ۲۰۱۷ تخصیص داد(Grove and Nelson,2019).

در کنار این، تعاملات امنیتی و استخباراتی چین با افغانستان به شکل غیر رسمی نیز وجود دارد که منابع امنیتی به شکل رسمی افغانستان به نویسنده چیزی نگفته اند؛ اما به شکل غیر رسمی چنین تعاملاتی را تایید کرده‌اند. این همه از نفوذ روز افزون چین در افغانستان حکایت می‌کند. بنابراین، نفوذ روز افزون چین در منطقه می‌تواند به یک ستراتیژی امنیتی منطقوی تبدیل شود که به اساسات نظامی متکی باشد(بی‌نا،۱۳۸۹).

۶-۲ قدم‌های بزرگ چین در افغانستان

چین به گونه مشخص قدم‌های بزرگی را برای تثبیت موقعیت خودش در افغانستان و کشاندن افغانستان در یک فاز جدید از سیاست چینی برداشته است که به اساس آن آن‌کشور در پی بسط نفوذ ژیولیتیک و ژئواکانومیک خود در منطقه می‌باشد. شکل‌گیری اتحادهای منطقه‌یی در محور افغانستان؛ شامل اتحاد شانگهای در مورد افغانستان، اتحاد پامیر(افغانستان چین و پاکستان)، اتحاد ضد تروریستی چین با افغانستان، پاکستان و تاجیکستان، گروه هماهنگی چهارگانه متشکل از افغانستان، پاکستان، امریکا و چین، امضای تفاهم‌نامه‌های سه‌جانبه همکاری ضد تروریزم میان چین – افغانستان – پاکستان و چین- هندوستان- افغانستان، همکاری‌های چهارجانبه و سه‌جانبه میان قواهای مسلح افغانستان، چین، پاکستان و تاجکستان در عرصه مبارزه علیه تروریزم و همچنین همکاری ” چین – هندوستان به اضافه افغانستان ” همه به گفته سفیر چین در کابل به روند صلح و توسعه این کشور کمک می‌کنند.

در عین حال چین تعامل‌اش را با همسایه‌گان افغانستان نیز متمرکز کرده است. گفت‌وگوهای دوجانبه، سه‌جانبه و چندجانبه با کشورهای اطراف افغانستان داشته است. “قلب آسیا” تلاش چندجانبه‌یی است که در سال ۲۰۱۱ در استامبول آغاز شد و هدف آن این است که همسایگان منطقه‌یی افغانستان را وادار به اتخاذ نقش پررنگ تر در توسعه آتی این کشور کند(درکلی،۱۳۹۷: ۲۵). بیحینگ امیدوار است در بارۀ مسالۀ افغانستان با کشورهای همسایه به توافق برسد.(همان:۲۷). از این رو، افزایش اهمیت افغانستان در پیش‌برد اهداف کلان و راهبردهای چینی، بیش‌تر شده‌است. زیرا بیجینگ در پی بسط نفوذ ژئوپلوتیکی در افغانستان است و آنگونه که توماس گروف نوشته است، در ژئوپولیتیک جدید چین در افغانستان حتا رقابت با روسیه نیز مضمر است.

همین‌گونه افزایش اهمیت افغانستان در برنامه‌های انرژی چین، بسیار شایان به نظر میرسد. زیرا در حرکت ژواستراتژیک در خور بهترین شطرنج بازی این منطقه است، تغییر ناگهانی جدیدی از سوی بیجینگ شروع شد. آن کشور خط لوله از ترکمنستان به چین از طریق افغانستان را پیشنهاد داد. این پیشنهاد احتمال آخرین میخ را بر تابوت تاپی خواهد کوبید و نابودی آن را اعلان خواهد کرد(عزیز،۱۳۹۷ :۹۱). از جانب دیگر سرمایه‌گذاری چین در میدان نفتی آمودریـا، حاکی از استراتژی‌های بلند مدت چین برای نزدیکی هـرچـه بیش‌تر به حکومت افغانستان در زمینه مسائل اقتصادی و امنیتی است. چین طرح‌هایی برای اتـصال بنـدر گـوادر بـه سین کیانگ از طریق افغانستان در جهت تامین امنیت و عرضه موثرتر منابع انرژی خلیج فارس دارد. این طرح به عدم وابستگی چین به تنگه مالاکا که حدود ۸۰ درصد از واردات نفتـی چـین از آن منطقه عبور مـی‌کنـد و تحـت سـلطۀ نیـروی دریـایی امریکـا مـی‌باشـد کمـک خواهـد کرد(۵۵: ۲۰۱ (Muzalevsky . در عین حال کار مشترک چین و افغانستان روی ساخت “یک کمربند و یک راه” از اهداف اساسی چین در افغانستان است(سونگ، ۲۰۱۹:). زیرا چین قصد دراد که افغانستان را به کریدورهای منطقه‌ای اش وصل کند.

چنان‌که چین، انتظار دارد کاشغر را از طریق مرز واخان به عنوان یک پلت فورم بازسازی نماید و موقعیت‌های قبلی راه ابریشم افسانوی را دوباره زنده نماید(محمد خان،۱۳۹۶ :۹۳). چین قصد دارد از این طریق به پاکستان نیز کمک کند که اقتصادش را به مسیرهای زمینی به آسیای مرکزی وصل کند و برای این کار جاده‌های بیش‌تری از شهر مرزی چمن پاکستان در ولایت بلوچستان به قندهار در افغانستان بسازد(عزیز،۱۳۹۷ :۹۵). وصل کردن جنوب سیا به آسیای مرکزی و نیز غرب آسیا به شرق آسیا نیز و برعکس آن، از طریق تمرکز چین به افغانستان ممکن است. این همه نشان‌دهندۀ تغییر سیاست خارجی چین در قبال افغانستان می باشد. بنابراین، رویکرد فعالانۀ چین در افغانستان با ویژه‌گی‌های چینی به عنوان یک راهبرد ضد امریکایی قابل درک است(سوزولیک،۱۳۹۶ :۱۴۰).

نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در آسیا و تغییر سیاست خارجی آن کشور در قبال افغانستان از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹

با آنچه تا اینجا گفته آمدیم، باید توضیح بدهیم که چگونه اقدامات و تعاملات چین در افغانستان در برابر اقدامات امریکا در برابر چین در آسیا، رابطه می گیرد. افزایش گسترش نفوذ امریکا در آسیا، پس از حضور امریکا در افغانستان و آسیای مرکزی و کامل شدن حلقۀ محاصرۀ چین و کنترل منابع انرژی و منفعت چین در آسیا و مواجه شدن این کشور با اتحادهای رقیب، سبب شد که چین ناچار به هدف مقابله با آن، نقطه‌ای برای انکشاف دامنۀ بازی به هدف درگیر نشدن اما مغلوب کردن یا متوازن ساختن قدرت امریکا در آسیا دریابد. بنابراین، برای چین، حوزه‌یی نیاز بود/است تا به نحوی واکنش‌های این کشور در آن نمود عینی و تاثیرگذار داشته باشد. چنین منطقه‎ای بایستی کانون تحولات جهان نیز باشد تا کنش‌‎های بلندپروازانۀ چین و نیز تقابلش با امریکا را در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و حتا نظامی به گونۀ موثر و فرصت‌ساز، بتابد.

از این رو، برای این رویارویی چین با امریکا، منطقه‌های شرق آسیا و اقیانوسیه یا جنوب آسیا، با توجه به موقعیت تاریخی استراتژیک آنها برای امریکا و ظرفیت‌های خوابیدۀ نظامی آن در آن مناطق و وجود اتحادهای چندگانه با امریکا و حضور قدرت‌های توانمند رقیب چین که متحدان امریکا هستند؛ به اضافۀ ساختار متنوع و غیر متحد ژئوپولیتکی و در عین حال پیچیده‌گی ساختار مفهومی آن مناطق، زیاد مساعد به نظر نمی‌آمد. زیرا هرنوع واکنش چین به افزایش نفوذ امریکا در این بخش‌های آسیا، در قدم اول می‌توانست چین، امریکا و متحدان شان را شامل نبردی سازد که نفعی برای چین در آن متصور نبوده‌است.

چنان‌که مورد اصلی توافق چین با حضور امریکا در افغانستان این بود که امریکا سلسله محدودیت‌ها را در مناطق جنوب و شرق آسیا و سطح روابط بین‌المللی و تجارت جهانی به عنوان امتیاز از روی دوش چین بردارد؛ یعنی افغانستان نقطۀ استراتژیک رابطه چین و امریکا پنداشته شده بود. از طرف دیگر چین سعی کرده‌است تا در افغانستان به عنوان یک بازیگر سیاسی حضور داشته باشد در صورت ممکن در سطح بین‌الملل بر ایالات متحدۀ امریکا فشار وارد نماید. بنابراین، افغانستان جایگاه مهم در سیاست خارجی چین دارد(قادری،۱۳۹۳).

۱-۳ یازده سپتامبر  و توافق ناگزیرانه و فرصت طلبانۀ چین با حضور امریکا در افغانستان

با توجه به رویداد یازدهم سپتامبر و مبارزۀ جهانی با تروریزم تحت قیادت امریکا و ناتو که کشورهای زیادی به آن پیوستند، چین که نگران نزدیک شدن ناتو به سمت شرق بود، در یک وضعیت فوق‌العاده و استثنایی قرار گرفت و برآن شد که با روند مبارزه باتروریزم یکی شود. اما از جانب دیگر، نفس حضور امریکا در افغانستان و به تبعیت از آن در آسیای مرکزی، برای چین نگران کننده بود. به همین دلیل این کشور ضمن ادامه کمک‌های اقتصادی به افغانستان و سرمایه‌گذاری کلان و پرسود، رابطه با طالبان را حفظ کرد و نیز از همکاری مستقیم در مبارزه با تروریزم در افغانستان تحت قیادت امریکا سر باز زد و راه باریک تنگۀ واخان را هم با توجه به پیشنهادهای مکرر جانب امریکا به هدف کمک به نیروهای ناتو از آن طریق، نگشود. یعنی چین، از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ روابط استراتژیک؛ اما دلواپسانه با امریکا در روند مبارزه با تروریزم برقرار کرد و اقدامات بسیار محتاطانه و فقط سودمحور را در افغانستان انجام داد.

۲-۳ چرخش استراتژیک امریکا در آسیا و امضای تفاهم‌نامۀ‌های استراتژیک میان چین – افغانستان

دولت «باراک اوباما» حدود یک دهه پیش(۲۰۱۲) راهبرد چرخش به سمت آسیا را مطرح کرد. این تغییر سیاست استراتژیک امریکا سبب تهدید برای چین تلقی گردید، به اقدام چین به امضای توافق‌نامۀ استراتژیک میان چین و افغانستان در سال ۲۰۱۲ منجر شد و فصل همکاری‌های مشترک چین و امریکا در مبارزه با تروریزم در افغانستان را با این اقدام مستقلانه سیاسی امنیتی چین، متاثر ساخت. در این امتداد، رییس‌جمهور چین بعدا گفته بود که ما هم‌چنان به مدیریت امروز منطقه‌یی توسط خودمان ادامه خواهیم داد تا در برابر شوک‌هایی که خارج از منطقه ناشی می‌شود، حفاظت می‌کنیم و نقش بزرگتری در بازسازی افغانستان صلح‌آمیز بازی خواهیم کرد(محمدخان،۱۳۹۶ :۸۷).

۳-۳ افزایش اقدامات امریکا در آسیا و افزایش تمرکز چین به افغانستان

با عملی شدن راهبرد اوباما در ۲۰۱۲ و پس از آن، افزایش اقدامات امریکا به هدف محدودسازی چین در آسیا نمود یافت و تحرکات و فعالیت‌های نظامی امریکا در اطراف چین شدت گرفت.  چین درک کرد که امریکا در پی افزایش اتحادسازی و بحران‌سازی در آسیا به هدف مهار این کشور است و از شکل گرفتن ائتلافی از همسایه‌های چین با امریکا تا اتحاد کشورهای رقیب چین در شرق و جنوب آسیا با امریکا، انجام مانورهای بزرگ و مشترک با رقبای چین و همینگونه ایجاد اتحادهای امریکایی میان کشورهای آسیای مرکزی نگران شد. بنابراین چین سعی کرد که در مواجهه به افزایش اقدامات امریکا در برابر چین در آسیا، به افزایش تمرکزش در افغانستان توجه کند و به متحدسازی در منطقه در محور افغانستان بپردازد و فعالتی هایش را در افغانستان بیش‌تر سازد. چنان‌که چین به وضوح دیده‌بانی از  فعالیت امریکایی‌ها در افغانستان را شامل اهداف اولیۀ خویش ساخت و در تناسب با آن اقدام موازنه‌بخش انجام داد.

در عین حال، سیاست چین، در قبال افغانستان، تنها با آوردن ثبات در افغانستان خاتمه نیافته بلکه فراتر از آن میرود(محمدخان،۱۳۹۶:۱۰۱).  ] افغانستان برای [ پکن، نسبت به ظهور اقتصادهای جدید آسیایی که می‌تواند موجب محدود کردن نفوذ آن گردد و همین‌گونه نسبت به همکاری استراتژیکی که اخیرا میان ایالات متحده و هند با اهداف مشابه در جنوب شرق و دریای چین گسترش یافته است، به عنوان برگ مهم چانه‌زنی ظاهر شده ‌است در مناسبات انتقال انرژی خاورمیانه از آسیا و اقیانوسیه هم تاثیرگذار باشد. از این رو، یکی از ابعاد مداخلۀ چین در افغانستان، آینده‌نگری است و چین رو به آینده، افغانستان را محراق جهش‌های جهانی اش قلم‌داد می‌کند؛ چنانکه کشور چین، سناریوی خاص خودش را برای افغانستان آینده دارد و از این کشور نگاه منحصرانۀ چهارراه استراتژیک را دنبال می‌کند. بنابراین، چین بر منافع خود و اتحاد رویکرد ابزاری در قبال افغانستان تمرکز کرده‌است(موهانتی،۱۳۹۷ :۱۳۳).

یک افغانستان با ثبات برای چین به خاطر ر سیدن به اوراسیا اهمیت حیاتی دارد. زیرا چین از مزایای قراردادهای قبل از دوره اتحاد جماهیر شوروی با افغانستان بر خوردار است (محمدخان،۱۳۹۶ :۱۰۱). این مساله برای سیاست‌گذاری و مداخله آن کشور در افغانستان یک بستر حقوقی از قبل تنظیم شده نیز پنداشته می‌شود. بنابراین افغانستان بستری برای اقدامات چین در برابر سیاست‌های “مهار” امریکا، با منفعت بیشتر و زیان کمتر، به اساس ذهن و سیاست چینی، برای آن کشور در این برهه مهم تلقی شده‌است.

۴-۳ افزایش مواجهه امریکا با چین و تغییر مواضع سیاسی و نظامی چین در قبال افغانستان پسا۲۰۱۴

پیروزی ترامپ، به صورت بالقوه، از یک بازبیبنی گسترده در راهبرد ایالات متحده در آسیا به ویژه از طریق کاهش تعهدات ایالات متحده و مواجهه با چین حکایت می‌کرد(نوابی،۱۳۹۸). عصر ترامپ برای چینی‌ها عصر خوبی نبود و آنان سعی کردند که در واکنش به موضع‌گیری‌های او و گسترش تهدید به منافع چین در آسیا، اقدامات موازنه‌بخش یا پاسخ‌دهنده را روی دست گیرند تا شاید بتوانند تغییراتی را در سیاست ترامپ یا ایالات متحده امریکا در قبال چین وارد کند. بنابراین، چین به وضوح به تغییر مواضع سیاسی و نظامی‌اش در افغانستان پسا ۲۰۱۴ اقدام کرد تا حوادث افغانستان و به خصوص سیاست خروج امریکا از افغانستان را که از نظر استراتیژیست‌های چینی برای آن کشور نگران کننده است، به شکل عمیق پیگیری و در موازات آن اقداماتی را انجام دهد، به تشدید تطبیق سیاست”جذابیت‌های تهاجمی” پرداخت تا توجه دیگران را به خود معطوف کند.

۵-۳ اعلام استراتژی امنیت ملی امریکا-۲۰۱۷ و قدم‌های کلان چین در افغانستان

با این وصف، دونالد ترامپ، با اعلام راهبرد کشورش در سال ۲۰۱۷، جدی‌ترین و فوری‌ترین تهدید خود را متوجه چین دانست(گراسمن،۲۰۱۹). سیاست خروج نیروهای امریکایی از افغانستان که پس از به قدرت رسیدن ترامپ به خصوص در سال ۲۰۱۷ جدی‌تر شد در داخل راهبرد جهانی امریکا به عنوان کنار کشیدن امریکا از چنگ با تروریزم در افغانستان و خاورمیانه و تمرکز به شرق آسیا و چین قابل مشاهده است؛ زیرا استراتِژیست‌های امریکایی به این مساله تاکید کردند که باید امریکا از جنگ در خاورمیانه بیرون شود و به چین متمرکز گردد. بنابراین، افزایش اهمیت افغانستان در برنامه‌های انرژی چین با توجه به افزایش تهدیدات چین از جانب امریکا در شرق و جنوب آسیا، مرحله به مرحله بالا رفته است. از این رو، چینی‌ها اقدامات و سیاست‌های ترامپ را خطری برای خویش تصور کردند و در موازات آن قدم‌های بزرگی را در افغانستان برداشتند.

این قدم‌های بزرگ چین در افغانستان، شامل: اتحادهای منطقه ای در محور افغانستان، بلند رفتن  اهمیت افغانستان در پیشبرد اهداف کلان و راهبردهای چینی؛ شامل بسط نفوذ ژئوپولیتیکی چین در افغانسان، افزایش اهمیت افغانستان در برنامه‌های انرژی چین و افزایش فعالتی‌های افتصادی و فرهنگی و سیاسی چین است. این تحولات، برای تثبیت موقعیت آن کشور در افغانستان و کشاندن افغانستان در یک فاز جدید از سیاست چینی قابل محاسبه‌است؛ چنانکه چین به دنبال آن است که موقعیت خاصش را در رابطه با فرایند ایجاد صلح در افغانستان حفظ کند(موهانتی،۱۳۹۷: ۱۴۷) تا از آن طریق بتواند کارایی لازم را در مناسبات با امریکا داشته باشد.

زیرا چین از بود و نبود امریکا در افغانستان نگران می‌شود. از حضور امریکا در افغانستان، به عنوان یکی از عوامل گسترش نفوذ امریکا در آسیا، در چهار راه استراتژیک اوراسیا و مسیر باستانی راه ابریشم و منطقۀ وصل‌کنندۀ مناطق آسیا و اروپا- آسیا (اوراسیا) حساب برده و آن را مانع کلان در مسیر تطبیق برنامه‌های بلندپروازانۀ جهانی چین میداند. در عین حال، سیاست خروج نیروهای امریکایی و ناتو را در ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹ از افغانستان دنبال کرده و آن را سبب خلاء امنیتی در منطقه دانسته و در پی آن است که این دو نگرانی متضاد را با دیپلوماسی چینی در افغانستان مدیریت کند و به آن پاسخ دهد. به این امید و برداشت که ظهور چین، به عنوان عامل اصلی در این منطقه و ظرفیت بالقوۀ افغانستان، شاید صحنۀ ژئوپلوتیکی را تغییر داده و ظرفیت بالقوۀ آسیای مرکزی را به منصۀ ظهور برساند(عزیز،۱۳۹۷ :۹۷) و چین از آن استفاده کند.

از این رو، افغانستانی که امن و با ثبات باشد؛ اما وابسته‌گی شدید سیاسی و نظامی به واشنگتن نداشته باشد، برای چین یک هدف است. این هدف از سه جهت برای چین قابل اهمیت خاص می‌باشد؛ نخست، بدون هزینه‌های هنگفت مالی و درگیری نظامی، چین را از خطر ورود احتمالی هراس‌افگنان از خاک افغانستان نجات می‌دهد. دوم، سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و رشد سریع اقتصادی در کشورهای منطقه را برای چین فراهم می‌کند و سوم و مهم از همه این‌که حضور قدرتمند امریکا را در منطقه کاهش می‌دهد و فرصت اتحاسازی منطقه ای را برای چین فراهم می‌سازد و نیز روند رسیدن به “اهداف بزرگ و جهانی چین” یا تطبیق برنامه‌های بلندپروازانۀ چین تسریع می‌یابد(رحیمی: ۱۳۹۸). همچنین کنترل هرنوع خطر احتمالی که می‌تواند از همسایه هایش متوجه چین باشد، محقق می‌شود. (سوزولیک،۱۳۹۶ :۱۳۸).  هم‌چنان چین میل دارد تا از راه پاکستان و افغانستان به ایران و خاور میانه وصل شود و افغانستان می‌تواند از این فرصت نیز بهره ببرد(شهریار: ۱۳۸۹).

 

نتییجه

چنان‌که گفته آمدیم، تغییر راهبردهای جهانی استراتژیک و آسیامحور امریکا در دوره‌های اوباما و ترامپ] و در هنگام نشر این مقاله، ۲۰۲۱ دورۀ آقای بایدن[ افزایش اقدامات نظامی امریکا در آسیا و افزایش اتحادهای امریکا با رقبای چین در این منطقه، چین را به شدت از گسترش نفوذ امریکا در آسیا نگران کرده‌است. از این رو، چین در افغانستان، اقداماتی را هم‌پا با اقدامات امریکا در برابر چین در آسیا، انجام داد. این اقدامات شامل امضای توافق‌نامۀ استراتژیک چین و افغانستان، فعالیت‌های مستقلانۀ سیاسی و نظامی چین در افغانستان و افزایش تمرکز چین و برداشتن قدم‌های بزرگ در افغانستان است تا اقدامات امریکا را در این منطقۀ کانونی با روش‌های چینی با چالش مواجه سازد. یعنی افغانستان برای چین و امریکا اهمیت یکسان یافته است.

چین می‌تواند با توجه به موقعیت ژئوپولیتیکی جدید افغانستان برای آن کشور، مناسبات سیاسی و برنامه‌های اقتصادی‌اش را در چارچوب برنامه‌های یک کمربند و یک راه و سایر برنامه‌های بلندپروازانه چینی، از مناطق غربی چین به آسیای مرکزی و آسیای جنوبی و برعکس تطبیق کند و نیز می‌تواند برای وصل شدن به غرب آسیا و خاورمیانه راه جدیدی را احداث نماید که از دل افغانستان به ایران و سپس به خاور میانه کشانده شود تا در آینده به عنوان راه‌ بدیل انتقال انرژی خاورمیانه و افریقا به چین، به عنوان راه بدیل در برابر مسیر جنوب و شرق آسیا باشد تا از مزاحمت‌های موجود و فزایندۀ امریکا و متحدینش در تنگه‌ها و بندرهای شرق و جنوب آسیا برهد یا به عنوان چانه‌زنی از این موقعیت، آن وضعیت را تعدیل کند.

با این توضیحات و تبیین رابطۀ منطقی شاخص‌های متغیر مستقل و وابسته، این فرضیه که”نگرانی چین از گسترش نفوذ امریکا در آسیا، مهم‌ترین علت تغییر سیاست خارجی چین در قبال افغانستان از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ بوده‌است” به درستی در این تحقیق ثابت شده‌است. بنابراین، افغانستان، اکنون فرصت و امکان آن را دارد که در این بازی جدید چین و امریکا یا بازی جدید قدرت‌های بزرگ، با توجه به نحوۀ ورود چین و بازخورد آن و تاثیر آن بر نحوۀ برخورد امریکا با افغانستان، سود سرشاری ببرد و به عنوان یک فرصت از آن استفاده کند؛ فرصتی که در گذشته با توجه به چشم‌انداز قدرت‌ها و بازی‌های برزگ در افغانستان و نیز عدم وجود خرد و عقلانیت سیاسی دست اندرکاران، برای افغانستان مساعد نبوده‌است.

از این رو، پیشنهاد می‌شود که دستگاه سیاست خارجی افغانستان و کلیت کارگذاران اصلی کشور، در نخست، سیاست خارجی کشور را تنظیم کنند و سپس بخشی از آن را در چشم‌انداز بازی بزرگ امریکا و چین و تاثیر آن در افغانستان عیار سازند تا از آن با هوشمندی سود ببرند. طراحی یک چنین سیاست خارجی هوشمندانه در کنار حفظ رابطۀ خارجی متحول و متعادل در افغانستان آینده، می‌تواند فرصت استفادۀ بهینه افغانستان از رویارویی امریکا و چین را در روابط و مناسبات بین‌المللی مساعد سازد. اما چنانچه از این فرصت پیش رو استفاده نشود، ممکن است که افغانستان در بازی جدید میان این دو قدرت، یک ابزار زیان‌دیده و خودباخته، بیش نباشد.

 

فهرست منابع

کتاب

اسمیت، مارتین(۱۳۹۴)، “قدرت در نظم جهانی در حال تغییر/ ایالات متحده، روسیه و چین”، ترجمه:گروه مترجمان، انتشارات امیر کبیر، تهران.

خلیل، احمدبلال(۱۳۹۶)، “افغانستان او چین/ دوه‌ارخیزی اریکی”، کابل، انتشارات: مرکز مطالعات منطقه‌یی.

روشنگر، اسماعیل(۱۳۹۶) استراتژی نظامی امریکا در افغانستان، کابل، اتشارات عازم.

کسنجر، هنری (۱۳۸۳)، “دیپلوماسی امریکا در قرن ۲۱″، مترجم ابوالقاسم راه‌چمنی، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر، تهران.

مقاله

بی‎نا، (۱۳۹۵) “جنگ قریب‌الوقوع میا امریکا و چین”، به نقل از :

ttps://www.mashreghnews.ir/news/666507/%D8%AC%D9%86%DA%A

بی‌نا، (۱۳۹۷)، “سیاست انرژی امریکا در خلیج فارس و بی‌ثبات‌سازی برای مهار چین”، به نقل:

https://www.mehrnews.com/news/4645471/

چنه، هوگو(۱۳۹۷)، “چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدارطلبی و مداخلۀ جزئی”، مترجم: سید نجیب الله مصعب، مجموع مقالات سیاست خارجی چین در قبال افغانستان، کابل انتشارات عازم، صص۴۲-۶۸٫

حسینی پور، سید محمد(۱۳۹۷) تنگه مالاکا و چالش‌های چندجانبه، خبرگزاری صداوسیما به نقل:

https://www.Iribnews./irfa/news2331582

درکلی، دیرک وان(۱۳۹۷)، “سیاست خارجی چین در افغانستان”، مترجم: سید نجیب الله مصعب، نشر شده در مجموع مقالات سیاست خارجی چین در قبال افغانستان، کابل انتشارات عازم،  صص: ۹-۳۹٫

رفیع، حسین و محسن بختیاری جامی،(۱۳۹۲) “استراتژی امریکا در تقابل با نفوذ اقتصادی سیاسی و امنیتی چین در آسیای مرکزی”، وبسایت فصل‌نامۀ آسیای مرکزی و قفقاز، شمارۀ ۸۳٫، دید: دلو۱۳۹۸به نقل:

http://ca.ipisjournals.ir/article_12322_47edd57fb253e73b2ee31f08a8ecabf7.pdf

ساس بیل، اندریا(۱۳۹۶)، “نگاه چین به افغانستان پسا ۲۰۱۴″، ترجمه: محبوب الله افخمی، ژورنال مطالعات استراتژیک وزارت خارجه- ویژۀ چین، شماره ۳۷، کابل، صص:۲۴-۵۷٫

سوزلیک تاتار، جستینا(۱۳۹۶)، “موضع در حال تغییر چین در قبال افغانستان”، ترجمه: عبدالغنی فراهی، ژورنال مطالعات استراتژیک وزارت خارجه-ویژه چین، شماره ۳۷، کابل، صص:۱۳۱-۱۴۲٫

شهریار، ضیا (۱۳۸۹)، رابطۀ اقتصادی افغانستان با چین و تجربۀ آفریقا، سایت فارسی بی بی سی:

https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2010/03/100324_l13_china_afghanistan_africa

عزیز، مسعود(۱۳۹۷)، “افغانستان؛ ژئوپولیتیک یکپارچه‌گی اقتصادی منطقه‌یی و ظهور چین به مثابه تسهیل‌گر جدید”، مترجم: سید نجیب‌الله مصعب، مجموعه مقالات سیاست خارجی چین در قبال افغانستان، کابل انتشارات عازم، سال ۱۳۹۷،صص۶۹-۱۲۲٫

فالون، ژوزف(۱۳۹۳) “ژئوپلیتیک امریکا: افغانستان و کنترل چین”،  ترجمه: عارفه حاجی ئی، مجلۀ جنگ‌های کوچک، به نقل:

http://www.iras.ir/fa/doc/note/465/%DA%98%D8%A6%D9%88%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%AA

قادری، علی(۱۳۹۳)، “سیاست خارجی چین و جایگاه افغانستان در آن”، روزنامۀ افغانستان

http://www.dailyafghanistan.com/opinion_detail.php?post_id=132093

کریمی فرد، حسین(۱۳۹۵)، تاثیرپایگاه های نظامی امریکا بر سیاست بین‌الملل، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، به نقل از:

https://jpq.ut.ac.ir/article_59939_70947da0ba99cd7909d0d2c6c08c08f2.pdf

 

کشمیری، سید محمد(۱۳۹۵)، روابط امریکا و چین: از همکاری اقتصادی تا رقابت استراتژیک، فصلنامه مطالعات اقتصاد سیاسی بین المللی، دیده شد:۲۲ اسفند ۱۳۹۸؛ به نقل از:

https://ipes.razi.ac.ir/article_185.html

گراسمن، دوید(۱۳۹۸) “امریکا از چین چه می‌خواهد؟”، و بسایت فارسی بی بی سی؛ به نقل از:

https://www.bbc.com/persian/world-features-50404408

مجدیان، بهزاد(۲۰۱۵)، “استراتژی جدید جهانی امریکا برای مهار چین: خلق بی‌ثباتی در جهان و خطر تجزیه ایران”، مجله هفته، دید: اول قوس ۱۳۹۸؛ به نقل از:

https://mejalehhafteh.com/2015/01/25 

محمدخان، راجا(۱۳۹۶)، “منافع اقتصادی و استراتژیک چین در افغانستان”، ترجمه: محمد امین یعقوبی، ژورنال مطالعات استراتژیک وزارت خارجه- ویژه چین، شماره ۳۷، کابل، صص:۸۷-۱۰۵٫

موهانتی، بایسلی(۱۳۹۷)، “چین در افغانستان؛ امنیت، موقعیت و جایگاه منطقه‌یی”، مترجم: سید نجیب‌الله مصعب، مجموعه مقالات سیاست خارجی چین در قبال افغانستان، کابل، انتشارات عازم، صص: ۱۲۳-۱۵۷٫

ویشنیک، الیزابت(۱۳۹۶)، “محدودیت‌های جهانی چین و سیاست این کشور در قبال افغانستان پسا ۲۰۱۴” ، ترجمه: عبدالله حکیمی، ژورنال مطالعات استراتژیک وزات خارجه-ویژه چین، شماره ۳۷، کابل، صص:۵۷-۸۳٫

مصاحبه‌ها

رحیمی، محمدجواد(۱۳۹۸)، “اهداف چین در افغانستان”، گفت‌وگوی نویسنده با جواد رحیمی، دانشجوی دورۀ دکتری روابط بین‌المللی در واشنگتن.

عظیمی، محمد اکرام(۱۳۹۸)، ” تعامل چین و امریکا در افغانستان”، گفت‌وگوی نویسنده با اکرام عظیمی، داکتر روابط بین‌الملل.

نوابی، فرهاد؛(۱۳۸۹)، “استراتژی امریکا برای مهار چین در ایندوپاسیفیک“، گفت‌وگوی مرکز بین‌الملی مطالعات صلح، با داکتر فرهاد نوابی، تهران، به نقل از:

http://www.taadolnewspaper.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-57/148947-

خبرها و گزارش‌ها

بی‌نا (۱۳۸۹)، نشریه غربی: چین بزرگترین جدی‌ترین کشور سرمایه گذار در افغانستان، ترجمه: رادیوی آزادی، کابل، دیده شده در دلو ۱۳۹۸:

https://da.azadiradio.com/a/2020285.html

 

بی نا (۱۳۹۸)، “شیوه تازه آمریکایی‌ها برای مهار «اژدهای زرد»،” روزنامه اطلاعات، وبسایت انترنتی، تهران، دید: اسفند۱۳۹۸، به نقل از:

https://www.ettelaat.com/mobile/?p=142899&device=phone

 

بی نا ( ۱۳۹۶)؛”فزایش پیش از انتظار رشد اقتصادی چین”، وبسایت بی بی سی فارسی، دید۳ فبروری ۲۰۱۸:

سونگ، لوچین،(۲۰۱۹)، سخنان سفیر چین در رابطه به همکاری‌های آن کشور با افغانستان، وبسایت رسمی چین، به نقل از:

http://af.china-embassy.org/eng/zagx/t1630959.htm

سیرت، حسین(۲۰۱۱)، “افغانستان و چین قرار داد استخراج نفت آمو را امضا کردند”، دید: دلو۱۳۹۸ به نقل:

https://www.dw.com/f a-15632062

منابع انگلیسی:

Stone, Rupert, china-s-deepening-relationship with-the Talibans

AUG 2019، RUPERT STONE  https://www.trtworld.com/opinion/the-odd-couple-china-s-deepening-relationship-with-the-taliban-

–           Grove,  Thomas and Craig Nelson(2019)the The Wall Street Journal :

https://www.wsj.com/search/term.html?KEYWORDS=%20Russia-China%20competition%20in%20Central

Muzalvesky, Roman (2010)”the Economic underpinnings of china’s regional security strategy In Afghanistan”, Eurasian Daily monitor.vol. 7 Issue,15 April: https://jamestown.org/program/the-economic-underpinnings-of-chinas-regional-security-strategy-in-afghanistan/

 

 

 

 

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.