نگاهی گذرا بر اطلس اتنوگرافی اقوام غیرپشتون در افغانستان

- ۰۵ سنبله ۱۳۹۱

پوهاند دکتور امیرشاه حسن‌یار
پیش‌گفتار
در این اواخر دو اثر جنجال‌برانگیز توسط اکادمی علوم افغانستان به نشر رسیده است. یکی درباره درصدیِ اقوام ساکن افغانستان و دیگری درباره اطلس اتنوگرافیِ اقوام غیرپشتون در افغانستان. درباره درصدیِ اقوام افغانستان، من نمی‌دام تا چه حد محتوای اثر درست باشد،

ولی می‌دانم در افغانستان همواره سعی شده است که آمار قوم پشتون را بیش‌تر از حد واقعی و آمار اقوام غیرپشتون را کم‌تر از حد واقعی‌اش نشان دهند. به هر حال، درصدی اقوام افغانستان، موضوع این نوشته نیست؛ اما در مورد نفوس مردم هزاره توجه نویسنده‌گان محترم را بهNotional Gecgrophicmagagine  شماره جولای ۲۰۱۲ جلب می‌کنم.
درباره اطلس اتنوگرافی اقوام غیرپشتون در افغانستان، نظرات و سخنان بسیار گفته شده؛ اما این نوشته‌ها گوشه‌هایی از نواقص علمی این اثر را ناگفته می‌گذارد. این مقاله نگاهی دارد به نواقص علمی این اثر و درس‌هایی که می‌توان از آن آموخت.
۱ـ عنوان:
این عنوان اقوام افغانستان را به دو  رده تقسیم می‌کند که این خود یک عمل سیاسی و مغرضانه است. عنوان درست این اثر باید «اطلس اتنوگرافی اقوام افغانستان» می‌بود.
۲ـ تعریف و متولوجی
اتنوگرافی در صفحه ۳۹۸ لغت‌نامه چاپ ۱۹۹۸ چاپ دهم، این‌گونه تعریف شده است.Ethnography» « ترکیبی از دو کلمه یونانی Ethnos (مردم) وgrapho است و معنای آن مردم‌نگاری می‌باشد. مردم‌نگاری یکی از مهم‌ترین روش‌های تحقیق در مطالعات منتروپولوجی (Anthropolog) است.

روش تحقیق اتنوگرافی عبارت است از مصاحبه‌ها (interviews)، مشاهدات (cbservations) پرسش‌نامه‌ها ((Guestionares و شرکت در زنده‌گی جامعه که تحت تحقیق قرار دارد. بدین ترتیب، محقق می‌تواند مانند عضوی از اعضای یک قبیله به مشاهده و مصاحبه بپردازد و خانه به خانه آداب اعمال و رفتار فرهنگی را ثبت نماید. اتنوگرافی صرفاً جنبه توصیفی (oualatives) داشته و فقط اطلاعات (intornation) از فرهنگ را بدون هر نوع تفسیری ارایه می‌کند.
چون نویسنده یا نویسنده‌گانِ «اطلس اتنوگرافی اقوام غیرپشتون در افغانستان، متودولوجی اتنوگرافی را مراعات نکرده و در عین حال، هدف ششم اکادمی علوم افغانستان که «رشد و صیانت غنای فرهنگی اقوام ساکن افغانستان» است را زیر پا گذاشته، این اثر از هیچ‌گونه اعتبار علمی‌یی برخوردار نیست.
چون این دو اثر توسط یکی از بزرگ‌ترین مراکز تحقیقاتیِ افغانستان به نشر رسیده است، لازم است توضیحی درباره این مرکز بدهم.
اکادمی علوم افغانستان:
اکادمی یک باغ در نزدیکی آتن است که به افتخار  Acudemusقهرمان نام‌گذاری شده است؛ جایی که افلاتون و پیروانش کنفرانس فلسفی دایر می‌کردند. پس اکادمی یک  مکتب فلسفی است که افلاتون رییس آن بود. اکادمی این‌طور نیز تعریف شده است: نخبه‌گانی که برای ارتقای ساینس ((science دور هم جمع می‌شوند.
این نوشتار به هیچ‌وجه در پی نادیده گرفتنِ نقش اکادمی علوم در تحقیقات علمی نیست؛ اما در عین حال، به این باور است که اکادمی با ساختار کنونی‌اش نمی‌تواند مشکلات کاربردی افغانستان را حل کند و همکار جامعه اکادمی علوم جهان گردد. بازنگری و به روزسازی اکادمی علوم در دنیای جهانی‌سازی و اقتصاد بازار، از جمله نیازهای زمان است. دلایل عقب‌مانده‌گی اکادمی علوم را در تولید علم، می‌توان چنین خلاصه کرد:
۱ـ علم در زندان سیاست
اکادمی محل بازی سیاست نیست، بلکه محل تولید علم از طریق نشر مقالات تحقیقی در روزنامه‌های بین‌المللی است. از همین سبب است که اکادمی علوم از دو کمله academy و  scenceترکیب گردیده تا بار سیاسی آن کاهش یابد. اما پس از انقلاب ثور، بار سیاسی اکادمی علوم افغانستان بر بار علمیِ آن سنگینی کرد.
تقریباً تمامی روسای اکادمی علوم افغانستان به استثنای روان‌شاد محسن فرملی، مقرربهای سیاسی ایدیالوجیکی بوده‌اند. در این روند طبیعی بود که جبنه‌های سیاسیِ آن بر جنبه علمی آن بچربد. در سال ۱۳۶۸ بنا بر دستور دکتور نجیب‌الله یک کمیته باصلاحیت تحت ریاست محترم داکتر میرزایی رییس روابط فرهنگی ریاست‌جمهوری، برای ارزیابی کارهای اکادمی علوم افغانستان دایر گردید

که من‌هم یکی از اعضای این کمیته بودم. ما حدود ۸۰ اثر را از نظر پرنسیب‌های تحقیقی و علمی ارزیابی کردیم. علاوه بر آثار و نوشته‌های اجتماعی، بسیاری از نوشته‌های علمی و دور از سیاست هم نتوانسته بودند دامان خود را از آلوده شدن به سیاست دور نگه دارند.
اکادمی علوم گاهی پناهگاه اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و زمانی دیگر تبعیدگاه نخبه‌گان دانشگاه چون پوهاند دکتور بلبل‌شاه جلال، پوهاند دکتور عبدلاحمد جاوید و دکتر اسدالله جبیب. هم‌چنان القاب کلان اکادمی چون کاندید اکادمیسین به قسم رشوت سیاسی به کسانی داده شد که از نظر علمی و تحقیقاتی صدها کیلومتر با این القاب فاصله داشتند.
۲ـ دیوار فرهنگی در همه مرزها:
هیچ نهاد علمی‌یی در انزوا رشد نمی‌کند. اکادمی علوم افغانستان در طی دهه گذشته یک فرصت طلایی را از دست داد؛ چنان‌که تبادل علمی اکادمی علوم با اکادمی‌های معتبر جهان چون امریکا، کانادا و فرانسه تقریباً ضرب صفر است. مجموعه کارشناسی حرفه‌یی در بدنه اکادمی علوم، بسیار کم است تا از یک‌سو طرح‌های کلان ملی را مطابق هدف پنجم خود برای بازسازی و نوسازی افغانستان به دولت ارایه کند و از سوی دیگر، با جذب پروژه کلان تحقیقاتی از موسسات بین‌المللی، موجودیت خود را به حیث یک نهاد تحقیقاتی معتبر به اثبات برساند.
اعضای اکادمی علوم باید پیوسته به کارهای تحقیقاتیِ خود بیاندیشند و با خود محاسبه کنند که با داشتن القاب و عناوین کلان، به حل کدام مساله موفق شده‌اند. اکادمی علوم به عوض یک نهاد حل بحران‌ها، خود بحران‌زا شده است که بهترین نمونه آن، نشر به اصطلاح دو اثر درصدیِ نفوس و اتنوگرافی اقوام غیرپشتون در افغانستان می‌باشد.
۳ـ ناتوانی رهبری اکادمی علوم در انسجام نهادهای تحقیقاتی:
اکادمی علوم تاهنوز نتوانسته موسسات پراکنده تحقیقاتی وزارت‌خانه‌ها را هماهنگ سازد و هنوز تحقیقات علمی از تکرارها در کشور رنج می‌برد. از همه مهم‌تر اکادمی علوم نتواسته یک پلان جامع تحقیقاتی را تدوین کند تا  مسیر حرکت و پیمودن راه را ترسیم کند و نحوه مشارکت هر یک از بازیگران تحقیقاتی را در تحققِ آن اهداف روشن سازد.
من تعداد زیادی از تحقیقاتی که طی دهه اخیر توسط خارجی‌ها در افغانستان صورت گرفته را خوانده‌ام، اما نام اعضای اکادمی علوم افغانستان در این پروژه‌ها خالی به نظر می‌رسید.
حال به اصل مساله می‌رسیم:
بنده نمی‌خواهم و نمی‌توانم که جز به جز و لغت به لغت آن‌چه که جناب سرمحقق محمد امین مجاهد، نثار مردم هزاره کرده‌اند را پیش بکشم و نادرستی‌ها آن را به اثبات برسانم. حاصل چنین  کاری دست‌کم یک کتاب می‌شود نه مقاله.
اتنوگرافی را باید در بستر تاریخی یک جامعه دید. هزاره‌ها هم مانند اقوام دیگر افغانستان، زیر سقف تاریخ و روی خاکِ این کشور زنده‌گی کرده‌اند؛ از این‌رو به زنده‌گی آن‌ها هم باید با دید علمی و بدون تعصب نظر کرد. بسیاری از فلاسفه بر این باور اند که پیروان هر دینی از جمله اسلام، دینneligion  خود را فرستاده خداوند عادل می‌دانند؛ لاجرم عدالت و اخلاق را باید مراعات کنند. سرمحقق مجاهد نه تنها مسلمان است، بلکه مجاهد(؟) هم هست. کمی دقیق‌تر سخن بگویم:
در این اثر در بخش قوم هزاره آمده است «هزاره؛ مردم دروغگو، ناصادق، غیرقابل اعتماد و مردمی لجوج و جاهل‌اند که همیشه در خشونت‌های قومی بین خود معروف بوده‌اند».

مشکل محترم سرمحقق (لقب کلان) مجاهد (تخلص کلان) این است که گاهی به عنوان معلم دینیات عمل می‌کند و صفاتی چون دروغگو، لجوج، ناصادق، غیرقابل اعتماد را نثار هزاره‌ها می‌کنند و زمانی هم به حیث یک مفتی وهابی، فتوای رافضی بودنِ آن‌ها را صادر می‌کند، در حالی که خود نمی‌داند استعمال این واژه چه ربطی به اتنوگرافی دارد.
اما باید گفت که یکی از ویژه‌گی‌های بارز و تاریخی قوم هزاره؛ وفاداری، صداقت، بردباری و عدم خشونت آن‌ها می‌باشد. حساب جنگ‌های تنظیمی مردم هزاره در دهه‌های شصت و هفتاد خورشیدی نیز از مردم هزاره جداست. در این‌جا مورد لازم‌البحث و واجب‌التوضیح برای سرمحقق مجاهد این است که مسایل علمی و سیاسی را باهم خلط کرده است. فقط دو مثال برای رد اتهامات جناب مجاهد(؟) کافی است.
ـ جنگ شش‌ماهه سران هزاره تحت رهبری سید احمدخان شاه‌نور در کوتل اونی به طرفداری امان‌الله خان در مقابل جبیب‌الله کلکانی، شاهد تاریخی بر وفاداری مردم هزاره به امان‌الله خانِ در حال گریز می‌باشد. اما از نظر سیاسی، این یک اشتباه تاریخی نیز بود؛ زیرا حکومت امیر حبیب‌الله کلکانی به نفع مردم هزاره نسبت به حکومت نادر خان بود.
ـ اما از همه بی‌ربط‌تر بلکه حیرت‌انگیزتر، نسبت دادن ناصادق Dishonest)) به مردم هزاره است. با توجه به آن‌چه که سرمحقق مجاهد نوشته‌اند، پیداست که وی از انبوه آثاری که درباره هزاره‌ها توسط خارجی‌ها نوشته شده، چیز زیادی نخوانده‌اند و از آن آثاری هم که خوانده، برداشت درستی نداشته‌اند. تا جایی که من سرمحقق مجاهد را می‌شناسم، ایشان به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل ندارند؛ بنابراین جناب‌شان را به ریفرنس‌های خارجی محول نمی‌کنم و فقط یک مثال زنده در داخل افغانستان می‌زنم.
در زمان سلطنت ظاهرشاه، تمامی صاحب‌منصبانِ اردو یک سرباز به‌نام «نفرخدمت» در خانه‌های‌شان استحقاق داشتند. بدون مبالغه حدود ۹۰ درصد این  نفرخدمت‌ها از قوم هزاره بودند. دلیل انتخاب عساکر هزاره به حیث نفر خدمت، هزاره‌دوستیِ صاحب‌منصبان نبوده؛ بلکه صداقت، اعتماد و پاکیزه‌کی هزاره‌ها بوده است. حتا بسیاری از خانواده‌های کابلی، پیش‌خدمت هزاره داشتند.
برطرف کردنِ چند نفر کافی نیست
در عالم نوشتاری، آمار یا واژه‌ها هر اندازه هم که بی‌اساس باشند، از تکذب یا برکنار کردنِ چندنفر اثرگذارتر است؛ اما مهم‌تر این‌که تا چندنفر برطرف می‌گردد، کاپی‌هایی از این آثار راهی کتاب‌خانه‌های داخل وخارج می‌گردند و در آینده به حیث ریفرنس مورد استفاده جامعه‌شناسان قرار می‌گیرند. بنابراین، بهتر است که این کتاب بازنگری شود و پس از آوردنِ اصلاحات، در پیش‌گفتارِ آن از تمام مردم افغانستان معذرت‌خواهی شود.
سخن پایانی:
هر آن‌چه در این کتاب درباره مردم شریف هزاره ذکر شده، بی‌بنیاد و تعصب‌آلود بوده و از نظر واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی، باطل و از نظر سیاسی، با منافع ملیِ ما کاملاً مغایریت دارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.