نویسنده:حامد علمی - ۱۹ قوس ۱۴۰۲
فصل اول
در پیوند به تعریف جامع افکارعامه هالهای از ابهام و حتی تردید وجود دارد. در واقع هیچ تعریفی از این مفهوم بهطور کلی پذیرفته نشده است، با این همه گفتارها بر سر یک نکته توافق همهگانی وجود دارد و آن اینکه افکار عامه حاصل جمع دیدگاههای طیفی از افراد است که بهصورت انفرادی اظهار نظر میکنند. افکار عامه یا افکار عمومی، دادگاهی است که در آن هر کسی که خود را در معرض دید همهگان قرار میدهد یا به نحوهی جلب توجه مینماید، حضور یافته و پاسخگو میباشد.
§ افکار عامه، مانند شخصی قدرتمند نامریی است که بر تخت نشسته، جایزه میدهد، تاج بر سرها میگذارد، شهرتها را افزایش یا کاهش میدهد. افکار عامه، در شکلهای مختلف در رسانهها خود را نشان میدهد، تا آنجا که نشانگر احساسات درونی و پنهان یک جامعه است. گاه صدایی بسیار کم عمق دارد و گاه عمیق و ویرانگر است. گاه منظم و منطقی است و گاه غیر منظم و غیر قابل پیش بینی؛ گاه در کنترول است و گاهی از کنترول مسئولین خارج میشود.
§ افکار عامه، جز از فرهنگ علوم اجتماعی است که طرز تلقی، تحلیل و واکنش گروهی از مردم را که در برابر رویدادهای مهم اجتماعی بروز میکند، نشان میدهد.
§ افکار عامه، مجموعه عقایدی است که افراد درباره یک موضوع دارای منافع و علایق میباشند.
§ افکار عامه، ضمیر باطنی یک ملت است.
§ افکار عامه، قدرت گمنام یک نیروی سیاسی است که در هیچ قانونی پیش بینی نشده است.
§ افکار عامه، عبارت از مجموعه تغییرات، تفسیرات و قضاوت مردم نسبت به حوادث و وقایع جاری میباشد.
§ افکار عامه، مجموعه عقاید یا افکار فرد یک گروه بوده که توجهشان به سوی یک موضوع جلب شده است.
§ افکار عامه، پدیدهای است روانی اجتماعی، با خصلتی جمعی و بازتابی از هستی اجتماعی انسان.
§ افکار عامه، عبارت از مجموع عقاید، نقطه نظرها و گرایشهای بخش بزرگی از جامعه پیرامون یک موضوع یا حادثه میباشد.
§ افکار عامه، نوعی داوری مردم در یک موضوع همهگانی مورد اختلاف در زمانی مشخص است. از این رو حاصل جمع افکار فردی نیست، بلکه نتیجه کُنش متقابل فردی و گروهی در یک بافت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خاص است که در مجموع میتوان آن را نوعی تولید اجتماعی نامید. طوریکه در بسیاری از موارد تعیین کننده است و میتواند خود را به گونههای مختلف بر مدیران و تصمیم گیرندهگان تحمیل کند.
به عبارت دیگر، افکار عامه نوعی آگاهی اجتماعی است که بهصورت آگهی غیر رسمی در میان مردم خاص که دارای منافع مشترک هستند، بروز میکند و جنبهی عاطفی و ادراکی دارد و از تعصب نیز بر کنار نیست. افکار عامه اگر به شدت تعمیم یابد و ماندگار باشد، بهصورت اجماع نظر یا افکار عمومی در میآید. چون تعاریف افکار عامه متعدد و نزدیک به هم میباشند، بنابر این سعی میگردد تا تعاریف گوناگون از اندیشمندان اجتماعی و نظریات شان ارایه گردد.
نیکولو ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی قرن شانزدهم میلادی در کتاب شهریار به افکار عامه اشاره کرده مینویسد که شهریاران باید این افکار را بهعنوان یک عامل مهم در محاسبههای خود بگنجانند.
شئن مک براید سیاستدان ایرلندی در کتاب یک جهان، چندین صدا افکار عامه را تعریف نموده و نوشته است که افکار عامه را با استفاده از آنچه که نیست میتوان تعریف کرد، ذات ساختارهای اجتماعی و فرهنگی نیست، اما ناشی از آنهاست. یک سازمان رسمی آن را تعلیم نداده و تحمیل نکرده است. بنابر این، یک ایدئولوژی نیست. همچنان افکار عامه، یک ارگان آگاهی نیست، هر چند نمیتواند بدون حقایق و تصورات وجود داشته باشد. کثرت افکار، لزوماً مانع از وجود افکار عامه واحد که واکنش خود به خود و مشترکی است، در قبال رویدادها و براساس منابع و تمایلات عمومی نیست.
لیوناردو دوب پروفیسور روانشناس امریکایی در کتاب خود تحت عنوان افکار عامه و تبلیغات سیاسی میگوید که افکار عامه رجوع به آرای افراد دربارهی یک موضوع است، افرادی که عضو یک گروه اجتماعی بوده و یکسان به سر میبرند.
والتر لیپمن نویسندهی امریکایی در سال ۱۹۲۲ میلادی کتاب افکار عامه را منتشر ساخت. او در این کتاب ابتدا به نقد مفهوم آزادی رسانهای در غرب پرداخت و استدلال میکند که رسانهها با دادن خبر درست به مردم میتوانند در نقش نمایندهگان عمومی عمل کنند. به عقیدهی او افکار عامه فقط حاصل جمع نظرهای خصوصی، که از طریق رسانهها در جریان اخبار قرار میگیرند، نیست بلکه زمانی موجودیت پیدا میکند که در نظرهای فردی تصور درستی از رخدادها منعکس باشد. لیپمن افکار عموم را بیشتر مجموعهای از تماشاگران منفعل یا اشخاص تحت تاثیر قرار گرفته شده میداند تا بازیگرانی که در رویدادها شرکت دارند.
فردیناند تونیس جامعه شناس آلمانی در اثر معروف خود اجتماع و جامعه که در سال ۱۹۳۵ میلادی منتشر شد، افکار عامه را مظهر اخلاقیات جامعه در سطحی عالیتر از دولت میبیند و حتی نقش افکار عامه را در کنترل اجتماعی به اندازه نقش مذهب در زمانهای قدیم میداند.
چارلز کولی روانشناس امریکایی میگوید که افکار عامه حاصل جمع قضاوتهای فردی اکثریت نیست، بلکه قضاوت تبلور یافتهی همه اشخاص مستقل جدا از تعلق آنها به اکثریت یا اقلیت میباشد. یعنی حاصل جمع ساده نظر افراد جدا از هم نیست بلکه یک سازمان یک محصول همکاری مبتنی بر ارتباط و تاثیر متقابل است.
جان دیویی مبارز ایرلندی عقیده دارد که افکار عامه از مباحثات داغ در حیات جمعی تراوش میکند. او معتقد بود که افراد در جامعه نقش فعال دارند و این فعالیت عامل گزینشگری و ساخت افکار عامه است.
مایک آیورز اندیشمند علوم سیاسی اهل امریکا نظام افکار عامه را در سال ۱۹۵۴ میلادی مطرح کرد. به عقیدهی او تشخیص سه بُعد در مفهوم افکار عامه ضروری است. اول تشابه نظرها که همان اطلاعاتی است که نظرسنجیهای جدید به دست میدهد، دوم ساختار ارتباطی است که به مجموع موضوعاتی از نوع جامعه شناسی افکار عامه بر میگردد، مانند نقش رهبر و پاسخ مردم و نحوه تاثیر متقابل رسانهها و افکار عامه، و سوم زمینه وفاق یعنی گرایشهایی که در طول زمان تحکیم یافتهاند و افراد تمایل دارند که فکر کنند این گرایشها جا افتادهاند.
تاریخ افکار عامه دامن درازی دارد و میتوان نمونههای تجربی بسیاری از دوران گذشته را تعریف و تحلیل کرد، اما با توجه به ماهیت این موضوع تلاش شده ابتدا و فهرستوار آن را در بستر تاریخ دید، سپس برخی مفاهیم اساسی آن را نشان داد و همزمان پژوهشگران اولیه این پدیده معرفی گردد.
افکار عامه با گذر از مرزهای بورژوازی یا دسته بالاتر یا مرفه و سرمایهدار در جامعه و با در برگیری تودههای شهری در جریان انقلاب فرانسه شکل گرفت. ظهور این پدیدهی تازه با قدرتی که در گذشته ناشناخته بود و میتوانست نهادهای کهنه مانند سلطنت را بر اندازد، به معنای زایش یک نیروی سیاسی حقیقی بود.
ابداع مفهوم افکار عامه را به ژان ژاک روسو نسبت میدهند. هر چند او در آن زمان یعنی۱۷۵۰ میلادی افکار عامه را بیان اراده سیاسی نمیدانست، بلکه آن را مقاومت در برابر تلاشهایی میپنداشت که برای تغییر صورت میگرفت.
فکر افکار عامه بهعنوان نیروی سیاسی بهویژه در سال ۱۷۸۷ میلادی از آثار لویس مرسیه سرچشمه گرفته است. در نظر این دانشمند، افکار عامه از همان زمان جلوهای آگاهانه از مباحثات پر حرارت در مورد تمامی مسایلی محسوب میشد که جنبهی سیاسی داشت.
اصطلاح افکار عامه به معانی امروزی نخستین بار توسط ژاک نکر وزیر دارایی لویی شانزدهم در آغاز انقلاب فرانسه مطرح شده است. او این ترکیب را بهمنظور بازگو کردن علت رویگردانی سرمایهگذاران از بازار سهام پاریس بهکار برد. افکار عامه برای او روح جامعه و ارتباط انقطاع ناپذیر بین انسانها بهحساب میآمد. او میگفت افکار عمومی قدرت ناپیدایی است که بیگنج و بیمحافظ و بیارتش برای شهر، برای دیار و حتی برای قصر پادشاهان قانون وضع میکند.
پیدایش افکار عامه با نظامهای دموکراتیک پارلمانی، گسترش سواد و پیدایش رسانهها پیوند بسیار نزدیکی دارد و با توسعه این سه، افکار عامه نیز بیشتر مورد توجه واقع میشود.
نخستین اندیشهها و تحلیلهای علمی دربارهی موضوع افکار عامه در پایان قرن نوزدهم به گابریل تارد فرانسوی تعلق داشت که در کتاب خود زیر عنوان افکار مردم، رابطه میان پیدایش عموم و خبرنگاری را از یک سو و پیدایش افکار عامه را از سوی دیگر به تحلیل کشید.
یکی از جالبترین افکار تارد مطرح کردن نظر، نه بهعنوان محصول دست اول و ابداع شده، بلکه به منزلهی محصول کشف شده یا به عبارت دیگر آشکار شده است. منظور او این است که نظرها گذشته در صحنه حضور قوی داشته، اما هنوز کشف نشده بودند. وی بر تفاوت بین نظر و دو چیز دیگر تاکید دارد، یکی بخشهای از ذهن اجتماعی که نام آن را عنعنه میگویند و دیگری عقل است. اولی نظر مردهگان است و دومی قضاوتهای شخصی و عقلایی نخبهگان. قبل از اینکه افکار عامه آشکارا بیان شود، افرادی که جز یک ملت هستند از وجود یک سنت مشترک آگاهی دارند. به عقیدهی او زایش افکار عامه از سر برآوردن عمومها که محصولات جامعههای معاصرند، جدا نیست. افکار عامه در ذهن تارد، مفهومی سیاسی نیست به همین نحوه، او فقط از یک شکل اجتماعی که دریافت کنندهی نظرها از همه نوع آن است سخن میگوید.
دستآوردهای مکتب شیکاگو در اوایل قرن بیستم در مورد ساختار بندی افکار عامه قابل توجه بوده است. پژوهشگران این مکتب به تغییرات جامعه به دلیل توسعه رسانهها علاقه نشان دادند.آنها مشاهده کردند که رسانههای جدید نه فقط در روابط بین افراد تغییر ایجاد مینمایند، بلکه روابط اجتماعی را نیز دستخوش تحول میکنند.
آبراهام لینکلن رییس جمهور امریکا در قرن نوزدهم، نقش افکار عامه را بهعنوان عاملی مهم در حکومت میدانست. او در یک سخنرانی گفت که افکار عامه همه چیز است، وجودش دلیل موفقیت دولتمردان میباشد و بیآن هیچ سیاستی پیروز نمیشود. در نتیجه کسی که افکار عامه را شکل میدهد مهمتر از سیاستمداری است که بدون توجه به افکار عامه قوانینی را تصویب میکند و تصمیماتی را اعلام میدارد.
رابرت پارک و ارنست بورگس از پایه گذاران مکتب شیکاگو، در نخستین متن موثر خود بهنام مقولهای بر علم جامعه در سال ۱۹۲۱ میلادی افکار عامه را شکل غالب اجتماعی در گروهها و شهرهای درجه دو معرفی کرده است. در دورهی معاصر افکار عامه از قدرت عجیبی برخوردار شده است. همه مردم، سیاستمداران، بازاریابان و اقتصاددانان بر قدرت آن اتفاق نظر دارند و هر روز مقالات و کتابهایی که به این پدیده مهم میپردازند، در حال افزایشاند. اصطلاح افکار عامه، کاربردهای آن، بهره برداری از آن و روشهای کنترول آن، وضعیت پیچیده آن را بیان میدارد زیرا مجموعهای از عقاید و مفاهیمی است که ارتباط بسیار نزدیک با منافع و مصالح عمومی دارد و در سطح بسیار گستردهای از جامعه مطرح میشود.
تقریباً تمامی محققان و مدیران افکار عامه، صرف نظر از آنکه از چه تعریفی برای تبیین افکار عامه استفاده میکنند، بر این موضوع توافق دارند که در ارتباط با افکار عامه دست کم حضور چهار عامل ضروری میباشد.
۱) موضوعی باید وجود داشته باشد و یا باید بهوجود آید که مورد توجه عموم قرار گیرد.
۲) افرادی باید وجود داشته باشند که دارای منافع مشترک بوده تا آن موضوع با منافع آنها پیوند یابد.
۳) اقدامات و تلاشهایی باید بهعمل آید تا آن موضوع بیان و علایق عمومی با آن موضوع تبلیغ گردیده تفاهمی بین جمع زیادی از مردم پیرامون موضوع حاصل شود.
۴) این تفاهم نفوذ خود را بهطور مستقیم و یا غیر مستقیم اعمال نماید.
اگر بهطور مختصر افکار عمومی در مسیر تاریخ از دیدگاه اندیشمندان غربی بررسی گردد، میتوان آن را در دورههای زیر ارزیابی کرد:
الف – از آغاز تا قرون وسطی: در زمانهای گذشته که وسایل ارتباط جمعی نبودند، پدیدهای بدوی معادل آنچه امروز احساسات عمومی میخوانیم وجود داشته است. شاید بتوان گفت که قدمت افکار عامه ریشه در تولد و برپایی نخستین دولتها و کُنشهای تبلیغاتی آنها در عرصه زندهگی سیاسی انسان دارد. از زمانیکه یونانیان به محافل عمومی میرفتند و یا در تمدن قدیم روم مردم در بازارها و میادین گرد میآمدند، اداره و هدایت افکار عامه بدوی را شاهد هستیم. موثرترین وسیله در این دوره، سخنوری است. کهنترین نمونههای ادبیات سیاسی یونان باستان مربوط به هر مورخ یونانی میباشد که در پنج قرن پیش از میلاد مسیح از فضیلت سیاسی عقیده عامه سخن به میان آورده است. ارسطو در سیصد سال قبل از میلاد در کتاب معروف خود سیاست اشاره مستقیمی به افکار عامه دارد.
ب – از قرون وسطی تا عصر رنسانس: دورهی رنسانس در قرون میانه یعنی دورهی نوزایی یا تجدید حیات که در آن دوره، دولت حاکم مطلق است و افکار عامه در محدودههای کوچک محلی خاموشانه به سیر و سفر میپردازد.
ج – از رنسانس تا قرن نوزدهم: اختراع ماشین چاپ در نیمه قرن پانزدهم توسط یوهان گوتنبرگ آلمانی، سرآغاز رسانهایی کردن فرهنگ و توسعه رسانههای و شکل گیری جدیتر افکار عامه است. در چنین شرایطی که روزنامهایی به نام فرانکفورتر ژورنال در سال ۱۶۱۵ میلادی در آلمان منتشرشد، فرصت مناسبی را برای دولتها جهت هدایت افکار عامه بهدست داد.
انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ میلادی و تحولات این دوره افق تازهای در عرصه تبلیغات ایجاد کرد. در این ایام مطبوعات فرانسه توانستند در شکل دادن به افکار عامه جامعه نقش موثری داشته باشند. ژان ژاک روسو و دیگران در این دوره دیدگاههای جدیدی در باره افکار عامه مطرح کردند.
د – از قرن نوزدهم تا عصر حاضر: سه دهه پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم دوران رشد سریع سرمایهداری در بسیاری از کشورهای جهان بود. در این ایام گسترش وسایل ارتباطی و نهادهای آموزش سرعت گرفت و رقابت در بخشهای اقتصادی توجه به مقوله افکار عامه را افزایش داده است.
از نیمه دوم قرن بیستم براثر گسترش شهرنشینی و افزایش جمعیت و رشد سریع رسانههای جمعی، نقش مردم در جامعه از ظرافت و پیچیدهگی ویژهای برخوردار شد. در چنین شرایط اندیشمندان نقدگرا دربارهی رهبری و هدایت افکار عامه در جهت تحکیم قدرت و یا فروپاشی حکومتها دیدگاههای ارزندهای ارایه کردهاند.
ادامه دارد…
Comments are closed.