احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۴ سرطان ۱۳۹۲
این روزها یک بارِ دیگر موضوع انتخاباتِ ریاستجمهوری آینده، در مرکز توجه قرار گرفته و به شکلی ذهنها را به خود مشغول کرده است. نگرانی اصلی در این زمینه، عمدتاً از آنجا ناشی میشود که مبادا حکومتْ طرح بدیل انتخابات را به مرحلۀ اجرا بگذارد. این طرح میتواند گزینههای متفاوتی را شامل شود، از ابقای حکومت فعلی به بهانۀ مشکلات امنیتی تا ناتوانی در مدیریت انتخاباتِ آینده بر اساس معیارهای تثبیتشدۀ قانونی. هر یک از گزینههای بدیل اگر در رابطه با عدم برگزاری انتخابات انجام گیرد، آیندۀ خطرناکی برای افغانستان رقم خواهد زد؛ آیندهیی که به دلیل تاریک بودن، حتا نمیتوان تصویری از آن ارایه کرد.
شاید دولتمردان فعلی که طرح ادامۀ قدرت را در مخیلۀ خود میپرورند، فکر کنند که در عدم برگزاری انتخابات، نه آسمان به زمین خواهد خورد و نه هم افغانستان به دورانی برخواهد گشت که به «گذشتۀ سیاه» معروف شده است. اما به ضرسِ قاطع میتوان با توجه به شرایط کشور حکم کرد که عدم برگزاری انتخابات، به معنای بدترین وضعیتِ ممکن خواهد بود و از اینجاست که متوجه میشویم چرا اینهمه نگرانی و تشویش نسبت به انتخاباتِ آینده وجود دارد.
برخی در درون نظام تنها به این فکر میکنند که چهگونه میشود قدرت را همچنان در انحصار خود نگه داشت؛ در حالی که عدم تمکین به قاعدۀ بازی، شرایط را حتا برای طالبانِ قدرت نیز به فاجعه بدل میکند. در عدم برگزاری انتخابات، بازندۀ اصلی میدان میتواند کسانی باشند که به گزینههای بدیل فکر کردهاند و آن را به اجرا گذاشتهاند.
در حال حاضر افغانستان در برابرِ خود تنها یک گزینه را دارد و آن برگزاری انتخاباتِ شفاف و سراسری در کشور است؛ گزینهیی که می تواند منافعِ همهگان را به گونهیی ضمانت کند و نگذارد افغانستان یک بارِ دیگر دستخوش التهاباتِ استخوانسوزِ گذشته شود. اما بدبختی اینجاست که قدرت گاهی میتواند به کوری تصاحبکنندهگانِ خود منجر شود، آنگونه که حتا آنها نتوانند زیانهایی را ببیند که مستقیماً متوجه خودشان است.
عقلانیت در تفکر مدرن، تعریفی روشن و واضح دارد. عقلانیت یعنی اینکه کسی علیه منافع خود قرار نگیرد؛ زیرا هر کس علیه منافعِ خود اقدام کند، به روشی نابخردانه متوسل شده است. اما رسیدن به چنین درکی از عقلانیت، همواره کار آسانی نیست. تاریخ همانقدر که شاهد خرد در سیاست بوده، به همان میزان نیز شاهد نابخردیهای سیاسی بوده است. در اینجا خوب است بخشی از مقدمۀ کتاب «خرد در سیاست» را که عزتالله فولادوند گردآوری کرده با هم بخوانیم و از آنچه که به گونۀ شگفتانگیزی با شرایط کشور ما نزدیکی دارد، درس بگیریم.
«غالباً برای خواننده این تصور حاصل میشود که اندیشۀ سیاسی همواره در طریق کمال بوده است. کسی که تنها به مطالعۀ تاریخ فلسفۀ سیاسی بسنده کند، بسا بپندارد که آدمی از سلطنت در میان شبانان و کشتکاران آغاز کرده، بعد به حکومت شاهان کاهن و سپس به سلاطین مطلقالعنان، و عاقبت به دموکراسی رسیده است و در این سیر دراز، هیچ وقفه و گسستی پیش نیامده است. این تصویر منطبق با واقعیات تاریخی نیست. بسیار پیش آمده که نسلی به علت بیخردی، حاصل زحمتها و خون دلهای چندین نسل را به باد داده و خود نیز به ادبار و فلاکت گرفتار آمده است. پیشرفت وجود داشته و دارد، ولی پسرفت نیز واقعیتی مکرر در تاریخ بوده و هست. هیچ قومی، مگر به سبب نادانی، ممکن نیست خواهان قحطی و بیماری و فقر و جنگ و مالاً نابودی خویش شود. با اینهمه، حتا اقوام هوشمند ممکن است زمینهای کشاورزی را با روشهای نادرست زراعی از حاصلخیزی بیندازند، جنگلها را به طمع سودِ عاجل ببرند و برافکنند، آبها را به انواع سموم بیالایند و از حیز انتفاع ساقط کنند. آدمی به گفتۀ ارسطو، به طبع خواهان دانستن است. اما هیچ بعید نیست که مردمی به علت ستیزهها و تعصبهای خشک و ابلهانۀ نژادی و قومی و مذهبی و سیاسی، دانشمندان را خانهنشین کنند و یا برانند و یا بکشند و نسلها به فقر علمی و فرهنگی و ضعف و عقبماندهگی دچار شوند. هیچ عقل سلیمی حکم نمیکند که دولتی با دوستان و متحدان بالفعل و بالقوه، به نزاع برخیزد و از تقویت مادی و معنوی ارتش و لشکریان کارآزمودۀ خویش، غفلت کند و سپس با نیرومندتر از خود درافتد و همۀ درهای آشتی را ببندد و به مصیبت مبتلا شود. هر حکومتی به هر شکل، آرزومند آرامش و بقاست. اما ممکن است نابخردانه سیاستهایی در اقتصاد و جامعه در پیش گیرد که بهجای گسترش کشاورزی و صنعت و افزایش درآمد و تشویق پسانداز و عاقبتاندیشی، بیمحابا دست به استقراض و بریز و بپاش بزند و بیمایهگان را در مناصب بزرگ بگمارد و چپاولگران را بر خزینۀ عمومی مسلط کند و قشر کوشا و مولد را به بیکنشی و یا جلای وطن وادارد و از مایه بخورد و باعث رکود و توقفِ فعالیتها و سرانجام شورش عمومی و هرجومرج و احیاناً تجزیۀ سرزمین و نابودی هویت ملی شود.»
این تصویر گویا و روشن، وضع و حالِ کشور و جامعۀ ماست؛ کشوری که به دستِ دولتمردانِ خود به سمت نابودی و تباهی گام برمیدارد. به همین دلیل، گاهی آنانی که با اصلیترین روشهای تحکیمِ نظم و عدالت در جامعه از درِ دشمنی پیش میآیند، نمیدانند که چه زیانهایی را به خود رساندهاند. با این تحلیل میتوان گفت که برگزاری انتخابات، یک اصلِ مهم برای تأمین ثبات و امنیت در کشور است و اگر هر گروه یا جناحی تلاش کند این اصل مهم را کنار بگذارد، در نخستین گامْ خود را در معرض نابودی قرار میدهد. آقای کرزی و گروه نزدیک به او به این میاندیشند که با چیدن سناریوی تشکیل لویه جرگۀ سنتی که هیچ مشروعیتی برای ابقای حکومت فعلی ندارد، میتوانند ضمن اینکه قدرت را همچنان برای خود نگه دارند، از مصایب و توفانهایی که احتمالاً پس از فروگذاری قدرت متوجه آنان میشود هم جلوگیری کنند. درحالیکه هرگز دیده نشده عدم مشروعیت سیاسی دولتمردان، سبب رهایی و نجاتِ آنها از آنچه که در انتظارشان است، شده باشد.
Comments are closed.