احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:3 جدی 1392 - ۰۲ جدی ۱۳۹۲
هر شخصیت بزرگ و ماندگاری برای خود مشخصههایی دارد که او را از دیگران متمایز کرده و در ذهن و قلبِ مردم ماندگار میکند. نوشتهها و شعرهای بزرگان ادبیات هم یکی از وجوه تمایز آنهاست؛ نوشتههای زیبایی که آنها با تمام وجود نوشتهاند. یکی از زیباترین نامهها به زبان فارسی، نامههای ماندگار نیما یوشیج است؛ نامههایی که در اکثر موارد نیما به برادر خود نوشته، اما نیما پنج نامه خاص برای همسر خود دارد که از همه نامههای او جداست و از زیباترین نامههای عاشقانه به زبان فارسی است. آنچه در ادامه میآید، یکی از این نامههاسـت.
نامه نیما یوشیج برای همسرش عالیه
بیا! عزیزم ! تا ابد مرا مقهور بدار. برای اینکه انتقـام زن را از جنس مرد کشیده باشی، قلب مرا محبوس کن.
اگر بتوانم این ستاره قشنگ را به چنگ بیاورم! سلسله پُربرفِ البرز را به میل و سماجتِ خود از جا حرکت بدهم! اگر بتوانم جریان باد را از وسط ابرها ممانعت کنم؛ آنوقت میتوانم به قلبم تسلط داشته، این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است، تغییر بدهم.
ولی قدرت انسان، به عکس خیالاتش محدود است.
من همیشه از مقابل گلها مثل نسیمهای مشوش عبور کردهام. قدرت نداشتهام آنها را بلرزانم.
در دل شبها مثل مهتاب بر آنها تابیدهام. نخواستهام وجاهت آسمانی آنها پنهان بماند.
کدام یک از این گلها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده غریب را پناه بدهند؟ من آشیانهام را، قلبم را، روی دستش میگذارم.
کی میتواند ابرهای تیره را بشکافد، ظلمتها را برطرف کند و ناجورترین قلبها را نجات بدهـد؟
عالیـه، تو!… تو میتوانی!
میدانی کدام ابرها، کدام ظلمتها؟ شبهای درازی بودهاند که شاعر برای گل موهمی که هنوز آن را نمیشناخت، خیالبافی میکرده است. ابرها موانعی بودهاند که مطلوبش را از نظرش دور میکردهاند.
آن گل تو بودی. تو هستی. تو خواهی بود!
چهقدر محبوبیت و مناعتِ تو را دوست میدارم گـُلِ محجوبِ قشنگِ من!
Comments are closed.