احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





مردی از کوهستان، شه‌کارِ ناتمام / ستایش‌ یک سوسیالیست از یک مجاهد

- ۲۵ دلو ۱۳۹۹

 

مبارکشاه شهرام

سلیمان لایق، کسی که پست‌های مهم و کلیدی در زمان خلقی‌ها و پرچمی‌ها داشت و یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار و پایه‌ای آن حکومت به‌شمار می‌رفت در کنار این موارد، وی یک شاعر و مورخ نیز بوده است. زمان آشنایی من با آقای سلیمان لایق به سال ۱۳۸۷ برمی‌گردد؛ هنگامی‌که من تازه به روزنامه‌نگاری آغاز کرده‌بودم و برای انجام یک مصاحبه در مورد شعر به خانۀ وی در مکرویان چهارم رفته‌بودم. آقای لایق آن زمان از «شه‌کاری» برایم سخن گفت که سی سال از عمر خود را وقف سرودن آن کرده‌بود.

مردی از کوهستان، رمان منظوم

آقای لایق، در سال ۱۳۸۷ در گفتگویی برای من گفته‌بود که در رمانِ منظوم «مردی از کوهستان» مردی را روایت کرده‌ام از میان مجاهدین که مأمور تحقیقش بودم. مردِ زندانی، جوانی بود که مردانگی و دلیری از سیمایش هویدا بود. اسیری که انگار آزاد بود و آزاده، دلیرمردی که هدف‌مندانه می‌رزمید و عاقلانه می‌اندیشید. زنده‌یاد سلیمان لایق حکایت می‌کرد که محتوای داخل رمان منظوم، بیشترینه به این مرد بر می‌گردد و نیز برداشت خودم از دو جناحی که هیچ‌کدام نتوانستند برای آرامش ملت نتیجه بیاورند. آقای لایق هم‌چنان در مورد رمانِ منظوم «مردی از کوهستان» می‌گفت که نمی‌خواهم این وقایع، در خاطرم بمیرند. من این مرد را در پیکر این اثر زنده نگهداشتم تا مردانه‌گی و آزاده‌گی را بازتاب دهم؛ زیرا جوان‌مرد زندانی، الگوی بود از عیاری و سرشار از آزاده‌گی!

از آقای لایق پرسیدم که جنابِ استاد! این مرد کیست؟ پاسخم را نداد. به گفتۀ خودش «نه اینکه نمی‌خواهم پاسخ دهم؛ بلکه نمی‌خواهم هویت آزاده‌مردی را افشا کنم که روزگار به چنگ منش اسیر کرده بود». آقای لایق گفته‌بود که اگر این اثر را تمام کرده چاپ کنم؛ تمام آثار ادبی من را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. و نیز گفته‌بود که «دوست دارم این اثرم را برای خودم شه‌کار پندارم».

اکنون‌که ۱۳ سال از آن روز می‌گذرد بنده مطمئن بودم که رمان وی پایان یافته است. در تماسی که هفتۀ پیش با دوست عزیزم غرزی لایق، فرزند ارشد سلیمان لایق داشتم درمورد این رمان پرسیدم و ایشان فرموند که این رمان، همان‌گونه ناتمام چاپ شده است؛ ولی تا جایی که فکر می‌کنم آقای لایق ده سال دیگر نیز روی آن رمان کار کرده بود و یعنی چهل سال روی این اثر خود زحمت کشیده است.

در این رمان منظوم، آقای لایق یکی از  افراد کلیدی و مهم طرف درگیر خود، یعنی مجاهدی را به‌تصویر کشیده است که در نخستین نگاه، تصمیم بر رهایی وی گرفته بود. در این رمان، اندیشه و تفکر این جوان شورشی اسلام‌گرا بازتاب یافته است و حماسه‌ای است که نه کمونیست و نه هم مجاهد، نتوانستند برای مردمان این سزمین، صلح بیاورند و بی‌عدالتی‌های موجوده را برطرف کنند. آقای لایق در این رمان منظوم می‌خواهد این برایند را به‌مخاطب القا کند که هردو جناح، چندگاهی کشور را در چنگال خود فشرده ولی یک میراث به‌جا گذاشته‌اند که تاکنون ادامه دارد. ( جنگ، آشوب و خون‌ریزی). زمانی که آقای لایق در سن ۸۸ ساله‌گی در اثر یک حملۀ انتحاری شدیداً زخم برداشت؛ دیگر نه‌تنها اله شعر از وی فرار کرده‌بود؛ بلکه حافظه‌اش یاری نمی‌کرد تا این اثر ناتکمل خود را تکمیل کند. چون فرزندانش، این اثر را در بستر بیماری هم برایش برده بودند تا تکمیل شود. ولی حافظۀ ایشان قد نمی‌داد.

زمان شکل‌گیری و نخستین جرقۀ الهام و سرایش این رمان وقتی رخ می‌دهد که آقای لایق حسب وظیفۀ رسمی باید به شرق افغانستان سفر کند. مجاهدی را نزدِ آقای لایق با غل و زنجیر می‌آورند «چنان موزون بود که گویی بدنش از سنگ مرمر تراشیده شده است». آقای لایق، به‌محض دیدن این مجاهد را می‌بخشد و از او می‌خواهد تا به خانه‌اش برگردد؛ ولی این جوان سلحشور، قبول نمی‌کند. جوانی که تحت شدیدترین شکنجه‌ها هیچ حرفی نمی‌زند همینک طوطی‌وار به کارهای که در حق شوروی‌ها و حامیان‌شان در جنگ‌های رودررو انجام داده است، همه را موبه‌مو حکایت می‌کند. آقای لایق به جوان می‌گوید که چرا اعتراف کردی؟ او پاسخ می‌دهد که «چون من از سوی شما بخشیده شده‌ام؛ هدیه‌ای بهتر از این نداشتم که برای‌تان بدهم». اینکه سرانجام آن مرد چه شد؟ نه من از  آقای لایق پرسیدم و نه خودِ ایشان در این مورد چیزی گفتند. شاید تصور می‌کردند که باز مثل پیش لج کنم و نام اصلی این مجاهد را از وی جویا شوم. ولی این مرد تا اخیر عمر خیال شاعر را نشانه گرفته و در داستان منظوم تاریخی-حماسی، اورا همراهی کرد که با دریغ، ناتمام ماند.

آقای لایق یکی از پایه‌گذاران جنبش چپی در کشور، در یک خانوادۀ مذهبی پرورش یافته و بیشترینه تحصیلاتش را در حوزۀ دین انجام داده است. ولی پس از اینکه شامل دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل شد و با فلسفه‌های متعدد آشنایی پیدا کرد، نخواست که از آدرس یک روحانی وارد میدان شود.

آقای لایق، تا زمان دریافت عضویت حزب خلق، در روزنامه‌های وقت خبرنگاری می‌کرد. آقای لایق بعدها از حزب خلق، فاصله گرفت و به حزب وطن پیوست، حزبی که به گفتۀ خودش، «افکار کمونیستی را عقب زده و از دری مصالحه و مفاهمه، تلاش می‌کرد تا جنگ پایان یابد». جنگی که هیچ‌گاهی پایان نیافت. آقای لایق در گفتگویی به بی‌بی‌سی گفته بود که «سیاست حکومتی که او به آن پیوسته بود، به گمراهی کشانده شده‌بود و در اندیشه‌های آن چنان زیاده‌روی و تفریط می‌شد و چنان در زنده‌گی مردم دخالت می‌شد که دیگر قابل‌قبول نبود. او حتا پیشنهاد کرد که اگر برای التیام زخم قربانیان چهار دهه جنگ کمکی می‌کند، عدالت انتقالی بر وی تطبیق شود». آقای لایق به خبرنگار بی‌بی‌سی گفته‌بود که «از من باید شروع شد؛ زیرا در بازی‌ قدرت‌ها و احزاب، هم‌چنین در رقابت‌ قوت‌های بین‌المللی در کشور، ملت افغانستان چنان قربانی شدند که شمارِ بیوه‌ها و یتیم‌ها، از حساب بالا رفته است.

سرانجام آقای لایق آسمانی شد و روزگار، آرزوهای مرد کوهستان را در کامش تلخ کرد و نیمۀ آن را به دلِ خاک سپرد. آقای غرزی لایق، فرزند ارشد زنده‌یاد سلیمان لایق، یادداشتی در پیش‌آغازۀ این شه‌کار منظوم نوشته است که از نظر می‌گذرانید.

چند گفتنی فشرده در باب کتاب

من در حالی به نگارش این سرسخن برای رمان منظوم ناتمام «مردی از کوهستان» می‌پردازم که مرگ آفریده‌گار آن بیش‌تر از دو ماه نمی‌گذرد. این رمان به گناه ذات بدگهر آنانی بی‌پایان ماند که با دیار زخمی ما، با آدم و آدمانه‌زیستی، با فرهنگ، ادب، شعر و تندیس‌های هویت این سرزمین کینه می‌ورزند و هم‌پا با گردن‌زدن آدم‌ها، شهرگ‌های فضلیت و ثقافت و نژاده‌گی این دیار را نیز یکی پی دیگر قطع می‌کنند.

سال پار پدرم به من روآورد تا برای این شهکار ناب وی در زبان فارسی در باب دیباچۀی بیندیشم و کار چاپ این اثر را تندی بخشم. وی که تا آن‌گاه برای گزینۀ پایان‌نامه این رمان با خود در جدال بود، بالای ختم کار و بایسته‌گی چاپ این اثر پافشاری می‌نمود. با دریغ، پس از آن‌که پدرم در انفجار انتحاری ۵ سپتامبر سال ۲۰۱۹ میلادی در شش‌درک شهر کابل اسیر بستر سوزندۀ بیماری گردید، تا روز پسین توانایی سرایش شعر و پرداختن به نگارش و آفرینش را از دست داد و هیچ‌گاه مداد و کاغذ را به این هدف به کار نبست. رمان «مردی از کوهستان»، با دریغ، برای جاودان ناتمام ماند.

من شاعر نیستم که به نفاست‌ها و ظرافت‌های هنری این رمان، مهارت‌های زیبایی‌شناسی و زیست‌شناسانه‌ و زبان‌پژوهی باب‌های این اثر، اندازها و ‌پرداز‌های شاعرانه و آمیزۀ کارگیری فن‌های سروده‌سرایی و چونی و چندی ایماها و گویه‌ها و پنداشت‌های بیت‌های رمان «مردی از کوهستان» بپردازم. آن‌چه مرا یارای نگارش این چند سطر شکسته را می‌دهد، آشنایی نسبی من با پیش‌زمینه‌های هستاری این شه‌کار و نقل رخ‌دادی است که از زبان آفریده‌گار آن بار بار شنیده‌ بودم.

داستان ناتمام «مردی از کوهستان» که الهام آغازین آن در دماغ جویندۀ شاعر در پی‌آمد یک پیش‌آمد راستین در روزگار گماشته‌گی سروده‌سرا در حوزۀ شرقی کشور مایه بست و تا ذروۀ یک شه‌کار در ادبیات معاصر فارسی افغانستان در قالب انگارها و خیال‌پردازی‌های فن‌کارانه دست یافت، بازتاب مو به موی فرآیندهایی است که هستار دیار زخمی ما را در آوند سود و زیان زورمندان جهان تا مرز ورشکسته‌گی و نابودی کشاند. باب‌های این اثر ناتمام گویای زندۀ باورهای سنگک‌شدۀ پارینه است که در دو جناح نام‌نهاد «جهاد» و «الحاد» جان ده‌‌ها هزار هم‌وطن بی‌گناه و ناخبر ما را گرفت. درون‌مایۀ این اثر منحصر به فرد نشان‌دهندۀ پوچی‌گری جنگ ایدیولوژی‌های بیگانه است که مردم بلاپروردۀ این بوم‌گاه هنوز کفارۀ آن را با خون فرزندان بی‌تقصیر خود می‌پردازد. «مردی از کوهستان» در آرایۀ ناتمام خویش آبستن پیام‌های تلخ و سوزنده‌ای است که بی‌گمان به عبرت‌گاه پندآموز برای نسل‌های در حال آمدن مبدل خواهد شد.

آن‌چه رمان ناتمام «مردی از کوهستان» را در قطار ایجادگری‌های هنرمندانۀ شاعر برجسته‌گی ویژه می‌بخشد، زبان ساده و شیوا، صورت‌گری‌های داهیانۀ طبعیت ملکوتی و انسان آزادۀ کوهستان، روان سرکش و بی‌باک تاج‌داران رمان، ردیابی موشگافانۀ سنت‌ها و ارزش‌های بومی، نقاشی استادانۀ سرشت هستاری دامنه‌ها، کوه‌بچه‌ها، دره‌ها و ناوه‌ها و ذروه‌های برف‌گیر و توفنده، آب‌های جاری و باغ‌ها و کاشانه‌های غریبانه و باصفای کوهستان‌زمین است. باب‌های رمان «مردی از کوهستان»، هم‌پا با شگافتن غده‌های سرهم‌بندی‌شدۀ  پارینه‌‌سنگی، نگارستان لاهوتی کوهستان را در ماهرانه‌گی کاربرد واژه‌گانی و نمایه‌ها، ایماها و نگاره‌ها تا اوج یک تابلوی راستین و بی‌عیب نقاشی نموده است. رمان ناتمام «مردی از کوهستان» شناس‌نامۀ کامل سرزمین عقابان بلندپرواز کوهستان است.

باور دارم که این شهکار بی‌مثال در ادبیات سال‌های پسین کشور راهی رزم‌گاه سیال اندیشه‌پردازی گردیده و در ناتمامی متن خویش، برای نورسته‌های زادگاه تپندۀ ما به یک نمونۀ شایسته پند و عبرت مبدل گردد. آموزه‌ها و یافته‌گی‌های این اثر بی‌جوره، بی‌گمان، نسل‌های آینده را در میدان درست‌پنداری و درست‌رفتاری یاری خواهد رساند و از لغزش‌ها و خطا‌ها در امان نگه‌خواهد داشت.

جا دارد تا از وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغانستان و وزیر دانش‌مند آن آقای طاهر زهیر و ریاست نشرات بیهقی جداگانه سپاس‌گزاری نمایم که زمینۀ چاپ و نشر این اثر را در کوتاه‌ترین مدت آماده نمودند. از بنگاه نشراتی عازم نیز مشکورم که مانند همیشه چاپ این کتاب ناتمام را به دوش گرفته و آن را شامل فهرست چاپ‌شده‌های خویش نمود.

 

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.