قصه فاقد وحدت طرح است

- ۲۲ ثور ۱۳۹۲

نویسنده: توماس هالکرافت
برگردان: علی‌محمد حق‌شناس

در قرون تاریک وسطا که خشک‌مغزی و غیرت مذهبی هر نشانه‌یی از ادبیات باستان را کمابیش از صفحه روزگار فرو شسته بود، تنها نوشته‌های سرگرم‌کننده‌یی که در دسترس مردم قرار داشت، افسانه‌های قدیسان بود؛ و در این افسانه‌ها، عنصر شگفتی به تنهایی عنصر غالب به‌شمار می‌آمد. نویسنده‌گان این نوع افسانه‌ها، که به سبب اتحاد دندان‌شکن آثارشان با شرع مقدس از هرگونه نقدی در امان بودند، نیک می‌دانستند که هرچه حکایات‌شان نامحتمل‌تر باشد، امتیاز آن‌ها نیز به همان اندازه بیشتر می‌شود. این نویسنده‌گان، که نیروی تخیل‌شان اکنون دیگر به کلی آزاد و رها شده بود، از فرصت استفاده کردند و بر اندام قدیسان‌شان جامه جنگاوران پوشاندند، و قهرمانان مسیحیت را به رقابت در مقابل سلحشوران لایق یونان قرار دادند. و این قدیسان قهرمان بر هیولاها غالب آمدند، و غولان را مغلوب کردند، و احضارکننده‌گان ارواح را تا قلب دریاچه‌های آتش، و فراسوتر، تعقیب کردند؛ و در این گیرودار چندان پیش رفتند تا سرانجام هرچه جادوگر بود، به زور شمشیر و ضرب نیایش از پای درآوردند، و همه را بر پشت اژدهاهای آتش‌خوار فروافکندند، و آن‌ها را که نفرین می‌کردند و کفر می‌گفتند، به آسمان پرتاب کردند، و به درک واصل نمودند، و کاخ‌های‌شان را هم از صفحه روزگار محو کردند.
این نویسنده‌گان گویی از افسانه‌ها و اساطیر یونانی تصوراتی آشفته در ذهن گرد آورده بودند؛ و بر همین اساس است که می‌توان میان حیوانات موجود در افسانه‌های آنان، از یک طرف، و یکتا‌چشمان(سیکلوپ‌ها) و ماران نُه سر (هیدراها) و گاوآدم‌ها (مینوتورها) و افسون‌زنان(سایرن‌ها) و سرس‌های یونانی، از طرف دیگر، به آسانی رگه‌هایی از تشابه پیدا کرد. حالیا فنیقیان و مصریان و لیبیاییان و یونانیان و گال‌ها، هر کدام، هرکول‌های مختص به خود را داشتند؛ و هرکول‌های همه اینان نیز به اجرای انواع کارهای شگفت‌انگیز و ناممکن توانا بودند؛ این بود که دیرنشینان نیز برای مسیحیان هرکولی دست‌وپا کردند؛ جز این‌که اینان نام هرکول خود را جورج قدیس گذاشتند. ولی این جورج قدیس بیشتر اختصاصی بود؛ چون قهرمان انگلستان بود؛ یعنی قدیس قیم و حامی آن مملکت بود. از این‌رو به هر مملکت مقتدری از ممالک مسیحی، پهلوان قدیسی اختصاص دادند. یکی از این پهلوان قدیسان دنیس قدیس بود که قیم فرانسه بود؛ و این همان دنیس قدیس است که ولتر او را در شبکه شخصیت‌های داستان خود، به نام« هنریاد» به عنوان قهرمان اصلی به‌کار گرفته است.
باری، جای این افسانه‌های معجز‌خصال را سرانجام قصه‌های پرطول‌وتفصیل و چندجلدی پر کرد که در آن‌ها شرح شور و شیدایی‌های عشق و عاشقی را به شیوه‌یی بسیار اغراق‌آمیز ترسیم می‌کردند؛ از این شمار بودند قصه‌های کللیا و کورش کبیر و مانند آن‌ها. در همه این قصه‌ها نوعی یک‌نواختی مدام، چه به لحاظ قهرمان و چه به لحاظ حوادث و چه به لحاظ زبان، موج می‌زد. از طرح و توطیه در آن‌ها خبری نبود؛ و تنها و تنها یک نکته اخلاقی در سرتاسر صفحات بی‌شمار و مجلدات بی‌پایانِ آن‌ها پیوسته بازآورده می‌شد؛ با همه این احوال، همین قصه‌ها به مثابه دل‌چسب‌ترین سرگرمی‌های قاطبه مردم، میان همه‌گان، اعم از سربه‌هوایان و سر‌به‌کاران، پیوسته دست به دست می‌گشت؛ سهل است که تا همین اواخر نیز، یعنی تا پایان قرن هفدهم، از اعتبار و اهمیتی والا در عالم ادبیات برخوردار می‌بود.
نویسنده‌گان جدید لفظ قصه را به هر سرگذشت تخیلی اطلاق می‌کنند که از ماجراهای جداجدا و مستقل صورت بسته باشد. بنا بر همین تعریف، سرگذشت‌های نظیر تلماک اثر فنلون و کورش اثر رمزی را قصه می‌نامند. ژیل‌بلا نوشته لوساژ و رودریک رندوم نوشته اسمولت نیز زیر همین عنوان قرار می‌گیرد؛ گو آن‌که این دو به نوع دیگر، سوای نوع تلماک و کورش، تعلق دارند. اما رمان اثری ادبی از نوعی دیگر است. وحدت طرح یک ویژه‌گی بارز این نوع تازه است. تا آن‌جا که قصه مورد نظر است، باید گفت مادام که وقایع آن به‌طرزی زیبا و زنده بیان شده باشند، مقصود حاصل آمده است؛ چه وقایع قصه بازگو نمی‌شوند جز بدین مقصود که چون عجیب‌وغریب‌اند، خواننده را سرگرم کنند؛ بی‌آن‌که در داستان اصلی هیچ اثری بگذارند، البته اگر هیچ داستان اصلی‌یی وجود داشته باشد. ولی در رمان وقایع را، که البته به تنهایی سرگرم‌کننده‌اند، به شیوه‌یی خاص با هم ترکیب می‌کنند تا کلیت یگانه‌یی را پدید آورند؛ و هر پیشامدی را که ضروری نباشد، نقصی آشکار قلمداد می‌کنند؛ چرا که صرف وجود آن مانعی خواهد بود در راه رسیدن به آن ساده‌گی که تحققش شرطی لازم برای بروز کلیت در رمان به بهترین وجهی است. پس در این‌جا نیز، درست مانند نمایش‌نامه، می‌باید همه پیشامدهایی را که نه به پیشرفت یا وضوح رمان اصلی کمک می‌کنند، و نه در تشخیص این قهرمان یا آن شخصیت داستان نقشی دارند، غیرضروری قلمداد کرد.
با این تفاصیل روشن می‌شود که هر رمان درست‌وحسابی، اثری است بسیار دشواتر از هر قصه‌یی؛ و به‌‌حق شایسته‌گی آن را دارد که در ردیف آن دسته از آثار نمایشی قرار گیرد که سودمندی‌شان را همه‌گان قبول دارند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.