مسخ کودکان؛ تداوم جنگ و ناامنی در افغانستان و جهان

گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۶ جوزا ۱۳۹۲

این روزها از رسانه‌ها تصاویر تکان‌دهنده‌یی پخش می‌شود؛ تصاویر کودکانِ هم‌سن‌وسالی که لباس‌هایی همسان و کلاه‌های سفیدی بر سر دارند و مشغول آموزشِ تیراندازی هستند. این خبری تازه نیست که طالبان و دیگر گروه‌های شورشیِ مسلح و دهشت‌افکن، از کودکان برای رسیدن به اهداف جنگیِ خود استفاده می‌کنند؛ اما شاید این تصاویر گویای حقایقِ ناگفتۀ بسیار باشد از نابودی نسلی که مردمِ ما در انتظارِ هرچه زودتر به‌بار نشستنِ آن‌ها هستند.
افغانستانی‌های خسته از جنگ و بیزار از خون‌ریزی و انفجار و انتحار، این روزها کمتر امیدی به بهبودیِ اوضاع و برقراری ثباتِ پایدار در این دیار دارند. حملات انتحاری و خونینی که در روزهای گذشته یکی پس از دیگری کابل را تکان داد، گواه دستِ بالای نیروهای دهشت‌افکنی‌ست که برای چند دهه بعدِ این سرزمین نیز از هم‌اکنون خواب می‌بینند و برنامه‌ریزی می‌کنند.
کودکان خُردسالی که باید لبخند و نگاه‌شان یادآور معصومیتِ بکر و دست‌نخورده‌یی باشد که بتواند خشونت و وحشت را از خاطره‌ها پس زده و امید را تداعی کند، در عوض، ترس و وحشتی پایان‌ناپذیر را به تصویر می‌کشند. پدرانِ آن‌ها به این می‌اندیشند که اگر خودشان، نسلی سوخته و دچار درد و رنج و تعصبات و درگیری‌ها هستند، نسل آینده یعنی فرزندان‌شان باید در سایۀ آموزش و تحصیل، خود و کشورشان را از تمام تباهی‌ها و نابه‌سامانی‌ها نجات دهند. اما امروز در چهرۀ این کودکان آن‌چه موج می‌زند، خشمی گنگ و مبهم است که با شلیکِ گلوله به طرفِ هدفی نامعلوم و مجهول، آن‌را تخلیه می‌کنند آن‌هم درحالی‌که پدران‌شان به برگشتنِ صلح و ثبات در این دیار به کمکِ آن‌ها امید بسته‌اند.
این تصاویر متعلق به چه کسانی است؟ و آن‌ها از کدام سرزمین‌اند؟ شاید اهمیتِ چندانی نداشته باشد چرا که کودکانِ جنگ و جنگی که کودکان قرار است به‌راه بیاندازند و سوءاستفاده‌یی که از آن‌ها در میدان‌های نبرد، انفجار و انتحار صورت می‌گیرد، در هر کجای دنیا و متعلق به هر جغرافیا و نژادی که باشد، یقیناً همه‌جا و همه‌کس را در سراسرِ دنیا متأثر و متضرر می‌سازد.
این کودکان در آینده قرار است کسانی شوند که بتوانند به‌راحتی سر بریده خود را منفجر کنند و یا سینۀ انسانی را بدرند و قلبش را بیرون بیاورند. این کودکان قرار است آرامش دیگران را گرفته و برای رسیدن به اهدافی بجنگند و جان ببازند که بدون شک برای‌ تک‌تک‌ِ آن‌ها گنگ و نامفهوم است. در یک‌چنین شرایطی، اگر کاری جدی علیه کسانی که یک‌چنین بسیجی را از کوکانِ معصوم برای اهداف پلیدِ خویش به‌راه انداخته‌اند صورت نگیرد و مانعِ این جنایت‌کاران جنگی نشوند، نه تنها نسل امروز، که نسل‌های فردای ما نیز به تباهی و نابودی کشیده خواهند شد.
این حرفی تازه نیست که گفته می‌شود در جنگ افغانستان از کودکان استفاده می‌شود؛ اما کاری که علیه مصادرۀ کودکیِ این موجودات بی‌گناه انجام می‌شود، نه تنها حق حیات طیبه را از آن‌ها، که از تمام کسانی سلب می‌کند که به عنوان اهدافِ از پیش‌تعیین شدۀ این کودکان جنگی، از بین خواهند رفت.
کودکان بهترین و آسان‌ترین گزینه برای تربیتِ موجوداتِ مسخ‌شده‌یی هستند که به اشارۀ اربابانِ خود به حرکت درآیند و بعد ویران‌گریِ بشر را به نمایش درآورند. کسانی که واسکتی پُر از مواد انفجاری را می‌پوشند و خود را در مقابل جمعی از بی‌گناه‌ترین افراد یعنی زنان و کودکان و مردان ملکی و غیر نظامی و غیر سیاسی که شهروندان سادۀ این دیارند انفجار می‌دهند ـ و برای‌شان فرقی نمی‌کند که این کار را در یک وزارت انجام دهند یا در مسجد و یا در مجلس خوشی یا عزای عمومی ـ بدون شک یک‌شبه به ‌این حد از مسخ‌شده‌گی نمی‌رسند، حتا اگر به آن‌ها وعدۀ بهشت پس از مرگ داده شده باشد. این افراد قطعاً از همان روزهای نخستین زنده‌گی، یعنی در مقطع کودکی که آغاز به شناخت پیرامونِ خود کرده‌اند، مورد تربیت و شست‌وشوی مغزی قرار گرفته‌اند. زیرا متقاعد ساختن یک مسلمانِ بالغ به این امر نامفهوم و غیرعقلانی و غیرشرعی که با کشتن بی‌گناهان، بهشت جایگاهِ توست، کاری سخت و فرآیندی طولانی‌مدت و حساب‌شده را می‌طلبد.
کودکانی که برای جنگیدن و خشونت به خرج دادن و قتل مورد آموزش قرار می‌گیرند، به‌راحتی شست‌وشوی مغزی داده می‌شوند و اهدافِ مورد نظر را در هر کجا که باشند، همراه با خود از میان برمی‌دارند. باید جامعۀ جهانی، جامعۀ بشری و همۀ اشخاص و نهادهایی که دم از حقوق بشر و نجاتِ انسانیت و انسان می‌زنند، برای نجات کودکانی که در حال مسخ شدن و از انسانیت تهی شدن هستند کاری کنند؛ چرا که انسان وقتی از انسانیت خالی شد، در پوشش انسانی، می‌تواند اهریمنی ویران‌گر شود که با تکثیرِ خود آرامش، صلح و ثبات را از جامعۀ بشری برای همیشه بگیرد.
تمام این اتفاقات در حالی رخ می‌دهند که صندوق بین‌المللی حمایت از کودکان، خبر از رشد ۲۷ درصدی تلفات کودکان می‌دهد. کودکان، قربانیان درجه‌اولِ جنگ در افغانستان هستند؛ آن‌ها در انفجار و انتحار جانِ خود را از دست می‌دهند، مین‌ها در کمین‌شان نشسته‌اند، در عملیات‌های نظامیِ هواپیماهای بی‌سرنشین جان می‌‌بازند و هم‌چنین نسلی از آن‌ها را فقط برای کشتن و کشته شدن تربیت می‌کنند، و این‌همه، سرنوشت رقت‌انگیزِ کودکانِ ما را در ابعاد فجیعِ آن به تصویر می‌کشد.
به‌راستی اگر افغانستان ناامن‌ترین مکان برای تولد یک نوزاد باشد، آیا با رشدِ تولید و تکثیرِ کودکانِ مسخ‌شده و جنگی در آن‌سو و این‌سوی مرزهای افغانستان، این کودکانِ تربیت‌شده برای خشونت و جنگ، نمی‌توانند دیگر نقاط دنیا را نیز ناامن‌ترین مکان برای تولد دیگر کودکان بسازند و میراث‌دارانِ جنگ و انتقالِ آن از نسلی به نسلِ دیگر شوند و تداومِ جنگ و بی‌ثباتی را در این دیار به ارمغان آورند؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.