زیست‌نامه مولانا خسته

- ۰۱ میزان ۱۳۹۲

مقاله مرحوم نیلاب رحیمی که در سمیناری در پیوند به سی‌اُمین سالگرد مولانا خسته آن را به خوانش گرفته بود

بخش دوم و پایانی
سیر و سفر خسته در هند، بارور و ثمربخش است. او هنر خط نسخ و نستعلیق را از استادش عبدالغنی یاقوت رقم دهلوی فرا گرفت و تا حد پخته‌گی و کمال رسانید و همین هنر خط بود که بعدها به فریاد خسته در حالات بحرانی رسید.
خسته در نیم‌قاره هند تا آن‌جا که مقدور بود سیر و گشت کرده، از مراکز باستانی، یادگارهای تاریخی، نهادهای فرهنگی و انجمن‌های ادبی و علمی در شهرهایی چون: الله‌آباد، بمبیی، حیدرآباد، ویراول، کودهرا، لاهور، پیشاور، گجرات و علیگر فتح‌پور دیدن به عمل آورده و با علما، ادبا و دانشمندانِ آن مناطق تفاهم نموده و بهره‌ها گرفته است.
خسته در حلقات ادبی هند به حیث یک سخنور بااستعداد و پُرنبوغ شناخته شده بود. او در مشاعره‌ها شرکت می‌کرد و بزم‌های ادبی را با سروده‌های نغز خود رونق می‌داد و در نشست‌های ادبی‌یی که به همت پندت امرنات صاحب ساحر دهلوی همه‌ساله برگزار شده بود، با استقبال مصرع «می‌کشان مژده که ابر آمد و بسیار آمد» غزلی را به مطلع زیر سرود:
می‌کشان مژده که ابر آمد و بسیار آمد
تاک را نوبت آبستن و بار آمد
فرصت بانک می و دور می ناب رسید
سایه سرو سهی و لب جوبار آمد
***
مرحوم خسته چهارده سال را در هند سپری کرد. حاصل این دوره اقامت، اندوخته‌های علمی و ادبی و شناخت معارف و رجال حلقه‌های عرفانی و فرهنگی و کسب پخته‌گی در خط نسخ و نستعلیق، آموختن زبان اردو، پژوهش در ادب و عرفان اسلامی، تراجم احوال گوینده‌گان و نگارنده‌گان در تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی دری در خراسان و نیم‌قاره هند و تألیف و نگارش چند اثر ادبی و تاریخی می‌باشد. او در اوایل ربیع‌الثانی سال ۱۳۵۵هـ ق (۱۳۱۵ش) هند را به قصد کشور ترک گفت و در عرض راه از مدرسه دیوبند عبور کرده آن مرکز درس و پخش علوم اسلامی را در قصیده غرایی با مطلع زیر ستود:
در نگاه دیوبند ای منبع فضل و کمال
ای محیط رحمت و دریای فیض ذوالجلال
***
خسته چند بار با علامه اقبال دیدار کرد و از محضر فیاض آن بزرگ‌مرد، اندوخته‌های فراوانی به‌دست آورد. او از جهان‌بینی و نظام فکریِ اقبال متأثر گردیده، کتاب «نظم‌‎الحیات» را به پاسخ این پذیرش نوشت. در این کتاب، اثرات اندیشه و آثار اقبال به ویژه «جاویدنامه»، بر روند فکری مولوی خسته به‌روشنی نمایان می‌گردد.
خسته به سال ۱۳۱۵هـ ش وارد مزار شریف شد و در مدرسه اسدیه داخل خدمت گردید. او چنان‌که نبشته است، سال ۱۳۲۰هـ ش به منظور اشتراک در مراسم جشن استقلال به کابل آمد و در این شهر با شعرا و دانشمندان و استادان دانشگاه چون ملک‌الشعرا قاری عبدالله خان که به زعم خسته، کلیم روزگارش بود، صوفی عبدالحق بیتاب، غلام‌نبی عشقری و دیگران ملاقات کرده، صحبت‌ها به عمل آورد. در سال ۱۳۲۲هـ ش مولوی عبیدالله صافی، که خسته او را پیشاوری می‌خواند و بعد در دهه قانون اساسی به مقام بلند ستره محکمه رسید، سر مدرس اسدیه مقرر شد. او به محبوبیت و مقام بلندی که خسته نزد شاگردان داشت، حسد ورزیده و در صدد اخراج خسته از آن مدرسه برآمد و سر انجام مولوی خسته را با توسل به دسایس و حیل از مدرسه اخراج نمود. خسته در آثار منظوم و منثور خود درین‌باره شکوه‌های بسیار دارد که در این مختصر نمی‌گنجد. مولوی خسته مجبور شد در مدرسه خواجه خیران به‌صورت غیر رسمی به حیث مدرس ایفای وظیفه کنـد.
مولوی خسته مبتنی بر مقام و منزلت والایی که در نزد مردم قدرشناس شهر مزار شریف داشت، در حوت ۱۳۲۷ هـ ش به حیث وکیل در دوره هفتم شورای ملی انتخاب شد. در پارلمان آن روزگار، به مبارزات ضد دولتی به‌خاطر تحقق بخشیدن عدالت اجتماعی دست یازید و در صف مخالفین دولت قرار گرفت.
در سال ۱۳۳۱هـ ش بساط پارلمان را برچیدند و آن دموکراسی را لغو کردند و تعدادی از فعالین را به زندان بردند و مولوی خسته را در شهر کابل نظربند کرده اجازه رفتن به مزار شریف ندادند و در حدود پنجاه ساله‌گی، نامش را به قرعه عسکری کشیدند.
مولوی خسته زمانی که باورمند شد که مجال بیرون رفتن از شهر کابل را ندارد، به قصد پیدا کردن کاری برآمد و سرانجام تلاشش به ثمر رسید و در سال ۱۳۳۲هـ ش به مأموریت فروش کتب ابن سینا موظف گردید و این وظیفه را تا سال ۱۳۳۴هـ ش ایفا نمود و در سال ۱۳۳۵هـ ش به گشودن کتاب‌فروشی خسته در کاه‌فروشی مبادرت ورزید. در همین کتاب‌فروشی توفیق تألیف چند اثر ادبی و تاریخی نصیبش شد و به استنساخ متون ارزشمندی چون تاریخ گردیزی، سیرت‌النبی، لغات عامیانه فارسی وغیره پرداخت و علاوه بر آن به نوشتن مقالات علمی و ادبی و فرهنگی در مورد معرفی رجال بزرگ ادب و عرفان، تاریخ، فرهنگ و ادب سیر تکاملی فرهنگی و ادب در خراسان و رسته‌های دیگر در زمینه‌های مختلف فرهنگی و ادبی اقدام کرد و حاصل آن تلاش‌های پژوهشی را در مجلات ادب، عرفان، آریانا، کابل، ژوندون، پشتون ژغ و روزنامه‌هایی مثل انیس و اصلاح و هیواد و غیره به نشر رساند. هم‌چنین از مولوی خسته مصاحبه‌هایی در ارتباط با پدیده‌های فرهنگی و شاخص‌های ادبی در روند مطبوعاتِ ما به نشر رسیده که همه‌گی بیان‌گر دیدگاه‌های سازنده و تکمیل‌کننده مولوی خسته در زمینه می‌باشد.
خسته در گذر کاه‌فروشی، منزل محقری داشت که با کمال مناعت و درایت در آن منزل زنده‌گی پُرمشقت و دشوار خود را سپری می‌کرد. وی در سال ۱۳۴۴هـ ش که سپیده دموکراسی و آزادی بیان و اندیشه در افق سیاسی نمودار شده بود، به دست‌یاری تعدادی از چیره‌دستان فرهنگ و سیاست، به نشر جریده‌یی به‌نام وحدت همت گماشت. اما این جریده دیر نپایید و دوستانی که خسته را در این سیر یاری می‌کردند، از نیم راه عقب رفتند و خسته از این وضعیت فریبنده و منفی سخت آزرده شد. می‌گویند وی در حیاط منزلش واقع کارته نو، مرغ‌دانی ساخته بود و لوحه جریده وحدت را به جای یک دیوار آن مرغ‌دانی طوری گذاشته بود که هر کسی که وارد حویلی می‌شد، این لوحه نگاهش را در همان لحظه نخست به خود جلب می‌کرد. روزی یکی از پیشوایانِ این راه داخل حویلی شد و این منظره را دید و بر مولانا خُرده گرفت که چرا چنین اهانتی را روا داشته است. مولانا در پاسخ فرمود، ما که زیر این لوحه وحدت کرده نتوانستیم، بگذار همین مرغک‌ها وحدت کنند.
داستان فقر فخرآیین و تلاش‌های شباروزیِ وی برای تأمین هزینه زنده‌گی، سخت تکان‌دهنده است. اما زمان فقر و غنا به هر رو سپری شد و امروز خسته از سرافرازان جاوید است و آنان که آن‌روز غنا داشتند، اکنون از گمنامان ابدی شمرده می‌شوند.
مولوی خسته در سال ۱۳۴۳هـ ش در مجلس مؤسسان قانون اساسی شامل گردید و پس از آن در ریاست تألیف و ترجمه وزارت معارف به حیث عضو، مصروف شد و از سال۱۳۴۷هـ ش کارِ تصحیح و چاپ کلیاتِ آثار و اشعار ابوالمعانی حضرت بیدل(رح) را آغاز کرد. پیداست که این کار با دشواری‌هایی توام بود و دانش فراوانی به ویژه در زمینه شعر و سبک هندی از جمله بیدل که از ذروه‌نشینان فرازمند این مکتب است را ایجاب می‌کرد و حوصله فراخی که بدون انکار، مولانا خسته هر دو مزیت را دارا بود و از آن‌رو در فرجام کار، پیروزی چشم‌گیری را نصیب گردید. او کلیات حضرت بیدل را در چهار جلد ضخیم و قطور به وجه احسن و بسیار عالی به چاپ رسانید که نام مولانا خسته را ماندگارتر ساخت.
در چند سال اخیر، نهضت بازیابی ارزش‌های زبان حضرت بیدل و پژوهش در اشعار بلند او، توجه پژوهنده‌گان و ادب‌گرایان ایرانی را به خود جلب کرده است. آنان نظر به امکاناتی که در دسترس دارند، موفق به انجام کار شایسته‌یی در این زمینه شده‌اند و اشعار ابوالمعانی را به قطع و صحافت عالی چاپ کرده‌اند. در مقدمه‌هایی که تصحیح کننده‌گان نگاشته‌اند، مصحح و مهتمم چاپ کابل استاد خلیل‌الله خلیلی را دانسته‌اند که در این تشخیص خود راه خطا رفته‌اند. این لغزش به نظر صاحب این قلم، از مقدمه‌یی ناشی شده که به قلم استاد خلیلی نگاشته شده است. استاد خلیلی نیز از بیدل‌شناسان چیره‌دست شمرده می‌شود و فیض قدسِ او در شرح زنده‌گی و آثار حضرت بیدل برای ثبیت این ادعا کافی‌ست؛ اما در تصحیح و چاپ کلیات حضرت بیدل دست ندارد و این کار مختص به مولانا خسته می‌باشد. وی کتابی ژرف‌نگرانه و پژوهش‌گرانه به‌نام «منتخب‌الزمان» در شرح حال و معرفی آثار حضرت بیدل نوشته است. بخش‌هایی از این کتاب در ژوندون و مجله کتاب به چاپ رسیده، اما به صورت کامل اقبال چاپ نیافته است.
مولانا خسته، مرد کثیرالابعادی بود. شناخت او از بلخ و مضافات آن، او را به نوشتن اثری به نام «ماثر بلخ» راهنمایی کرد. مرحوم استاد حبیبی که از دانشمندان بی‌بدیل روزگارش بود، اظهار می‌دارد که به کمک مولانا خسته به تصحیح کلمه سیس به ثیث رهیاب شده است.
مولانا خسته در اثر فقر گلوگیر و کار پی‌گیرانه، زمین‌گیر شد؛ به‌خصوص فشاری که از سال ۱۳۴۹هـ ش در مدت اعمار منزل در کارته نو بر وی وارد آمد، او را از پای درآورد. زیرا مولانا خسته از آن‌جا که توان استخدام مزدور را نداشت، خودش کار می‌کرد؛ اما فشار کار بالاتر از توان‌مندی او بود و بیماری دامن‌گیرش شد. من خود شاهدم که او چند جلد کتابِ خود را در فصل اول سال ۱۳۵۲هـ ش به کتابخانه‌های عامه برای فروش آورده بود. این مرد، مردستان وارسته‌گی و مناعت، پس از دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات و سختی‌های توان‌بر زنده‌گی پُرمشقت، به روز دوشنبه ۲۶ سنبله ۱۳۵۲هـ ش داعی اجل را لبیک گفت و از بساط هستی پا کشید و به جاویدانان پیوست.
روحش شاد و یادش گرامی باد!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.