احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داكتر محمدخالد نسيمي - ۱۳ سنبله ۱۳۹۱
بخش هشتم
ارتباط کلامی
واژهها و کلمات قالبهای معنی هستند؛ هر کلمه باری از معنی را در خود نهفته دارد و خود کلمه یک نماد یا یک علامت است که به صورت نوشته یا صدا ادا میشود؛ ولی همین نماد، واسط و حاملی است که معنی گویندۀ پیام را در گیرنده متبادر به ذهن میکند و در نتیجه، کلمات هنگامی ابزار انتقال هستند که گیرندۀ پیام، آنها را به همان امر مادی و یا معنوی که مورد نظر فرستنده میباشد، نسبت دهد.
از آنجایی که کلمات محتوای پیام را منتقل میکنند، در بهکار گیری آنها نهایت دقت را باید به عمل آورد. میزان موفقیت ارتباط در یک ارتباط کلامی، بستهگی به انتخابات صحیح کلمات دارد. معانییی که فرستندۀ پیام به کلمات نسبت میدهد، گیرندۀ پیام نیز باید همان معانی را دریابد و از آن کلمات همان معانی را استنباط کنند. این را به این دلیل در اینجا بیان میکنیم که ممکن است گروههای مختلف، از یک واژۀ واحد، معانی گوناگون را استنباط کنند. عموماً کودکان در بین گروه خود، از پارهیی از لغات برای منظورهایی خاص استفاده میکنند که از نظر عموم قابل فهم نیست. همچنین، دارندهگان تخصصها و مشاغل بالاتر، در ارتباط با گروه خود، از کلمات و اصطلاحاتی استفاده میکنند که افراد عادی نمیتوانند از آن اصطلاحات برای همان معانی استفاده کنند.
از سوی دیگر، مردمی که به یک زبان صحبت میکنند، هرچند که متعلق به یک فرهنگ و زبان واحد هستند، ولی همه اعضای تشکیلدهندۀ همین خانوادۀ زبانی، مفاهیم و معانی کاملاً مشترکی را از همه لغات و کلمات موجود در آن زبان استنباط نمیکنند. در نتیجه، هنگامی که ما یک مفهوم و معنی را در قالب کلمات، ترکیبات، اصطلاحات، تشبیهات و تغییرات در متن پیام خود میگنجانیم، باید مطمین باشیم که مخاطب ما اصولاً توانایی درک آن را داشته باشد و از آن، همان معانی مورد نظر ما را استنباط کند.
به طور کلی در استفاده از نماد کلامی و یا غیرکلامی، فرستندۀ پیام باید به این خصوصیات مخاطب توجه نماید:
۱٫ زمینههای آموزشی، علمی و تجربی و مخاطبین
۲٫ طبقۀ اجتماعییی که مخاطبین به آن وابسته هستند
۳٫ تفاوتهای مذهبی، سیاسی، جغرافیایی و …
۴٫ زمینههای فرهنگی
۵٫ تفاوتهای فردی از نظر هوش، استعداد، سرعت عکسالعمل و انگیزه
۶٫ زمینههای شغلی و تخصصی مخاطب
ارتباط نوشتاری
ماموریت و مسوولیت سخت نوشتن، از همان آغاز مشکلات خود را پیش روی نویسنده قرار میدهد. تصور کنید که نشستهاید و قلمی در دست دارید و برگ کاغذ سفیدی جلوِ رویتان است. اولین مشکل این است: «چهگونه آغاز کینم؟»
ممکن است ایده و فکری در سر داشته باشید و احتمالاً جملات و کلماتی هم جستهوگریخته برای بیان آن در ذهنتان باشد، ولی آن نوشتهیی که میخواهد بنویسید و مورد پسندتان قرار گیرد، هنوز آماده برای روی کاغذ آمدن نیست. اگر نویسندۀ چیرهدستی هستید که چیز دیگری است. اما اگر نیستید، باید هنر نوشتن را گام به گام، به تدریج و تنها در جریان و تجربه بیاموزید.
نخستین چیزی که در آغاز میتوان گفت، این است که چنانچه طرحی برای نوشتن ندارید، شروع به نوشتن نکنید؛ نگذارید کاغذ سفیدی که پیش رویتان قرار دارد، شما را بترساند و بر شما چیره شود. طرحی برای نوشتن تهیه کنید و آن را به صورت روشن و مرتب بر روی کاغذ بیاورد. فقط در این صورت میتوان آن را طرح نامید. طرح نوشته نشده و بر روی کاغذ نیامده و یا به صورت کلمات و اصطلاحات و عباراتی نامفهوم، به هیچوجه طرح خوانده نمیشود.
Comments are closed.