روزگار سپری‌شدۀ چارچوب‌ها و ویتگنشتاین

گزارشگر:سعید زیباکلام - ۱۳ حمل ۱۳۹۲

ویتگنشتاین ژرف‌بینانه می‌بیند که: «ما نباید فراموش کنیم که حتا تردیدهای ظریف‌تر و فلسفی‌تر ما، بنیانی در غریزه دارند. فی‌المثل آن‌چه در این عبارت ظهور یافته است که «ما هرگز نمی‌توانیم بدانیم که: …».» (۱۹۸۰: ص۷۳)

با این سخن تأمل‌انگیز ویتگنشتاین روی‌هم‌رفته موافقم، آن‌هم بدین دلیل که نقطۀ عزیمت بسط‌پذیر و راه‌گشایی است: از فیلسوف بت‌شکن، سنّت‌‎شکن، و فوق‌العاده ژرف‌اندیشی چون ویتگنشتاین به دلایل چندی متعجب و بل متحیرم: نخست این‌که، چرا ویتگنشتاین فقط از «تردیدها» سخن گفته است و ثانیاً این‌که، چرا این حکم را شامل مواضع ظریف‌تر و بنیانی‌تر فلسفی نکرده است. به عنوان مثال، هنگامی که فیلسوفان قایل می‌شوند که: «مسلّم است که…» ، «پُرواضح است که…»، و یا «این امری بدیهی است که…»، «معلوم است که…»، «مستحسن و مقبول است که…»، «منصفانه است قایل شویم که…»، و یا «معقول است که قایل شویم که…»، مواضعی بسیار بنیانی و بلادلیل را اعلام می‌کنند. تعجبم از این است، چرا ویتگنشتاین فقط تردیدها را معطوف به شالوده‌یی انفسی یا به تعبیر وی، غریزی کرده است. در حالی که آشکار است که نه فقط تردیدها، که مواضعی از قبیل آن‌چه به عنوان مثال ذکر کردیم نیز ریشه در نفس ما دارند و عمیقاً انفسی هستند.
اما دلیل سومِ تعجّب و تحیرم این است که چرا ویتگنشتاین خاستگاه یا به تعبیر وی، شالودۀ تردیدها را منحصر و محصور به «غریزه» کرده است. آیا مقصود ویتگنشتاین از این سخن این است که همۀ انسان‌ها، فیلسوف یا فیل دوست، از آن جهت که انسان‌اند و غرایز مشخص و معین مشترکی دارند، همه‌گی در تردیدهای‌شان مشترک‌اند؛ یعنی همۀ ابنای بشر تردیدهای معین و مشخص یک‌سانی دارند؟ روشن است نه تنها ابنای بشر چنین وحدتی ندارند که بدتر از آن، فلاسفه نیز به‌ندرت در تردیدها یا مواضع‌شان هم‌گون و هم‌رأی‌اند: اگر مقصود ویتگنشتاین از «غریزه» همان باشد که عموماً و عرفاً از این لفظ فهم می‌شود، دچار مشکلی اساسی می‌شویم.
فهم عرفی و متداول از غریزه یا غرایز انسان این است که آن‌ها هرچه هستند و در این زمینه مناقشات و مواضع متعارض و متخالف امری فراگیر و جهان‌شمول است، به‌طور عام در جمیع ابنای حضرت آدم(ع) مشترک‌اند. و اگر بنا را بر بینش تأمل‌انگیز ویتگنشتاین بگذاریم، «تردیدهای ظریف‌تر و فلسفی‌تر ما بنیانی در غریزه دارند» می‌توانیم نتیجه بگیریم که چون غرایز مشترک هستند، تردیدها نیز مشترک خواهند بود. و حال آن‌که مروری بر تاریخ فلسفه به نحو بارزی آشکار می‌کند که تردیدهای فیلسوفان چه‌قدر گرفتار تشتّت و تغایر و تعارض است. ملاحظه می‌شود که بینش ویتگنشتاین در صورت فعلی‌اش چندان صایب و درست به نظر نمی‌آید.
اما به گمان من، می‌توان سخن تأمل‌انگیز ویتگنشتاین را چنان جرح و تعدیل کرد که اولاً حصر و اطلاقِ آن به تردیدها را منتفی کند، و ثانیاً از مفهوم سراپا مسأله‌آمیز و مسأله‌ساز غریزه اجتناب کند، و ثالثاً جانشینی برای غریزه قرار دهد که هم با تشتّت و تنوع و تکثر آرای فیلسوفان در تاریخ هم‌خوانی داشته باشد و هم به‌واقع آن تشتت و تنوع و تکثر آراء را تبیین کند. و لابد روشن است که سخنی که بتواند چنین کند، صورت و سیرت و سِمت نظری دارد:
نه فقط تردیدها، بلکه تبیین‌ها، اقامۀ براهین و دلایل، و اخذ مواضع ظریف‌تر و فلسفی‌تر، در تحلیل نهایی، مولود آمال، امیال و ارزش‌های ماست: تعلقات و تمنیاتی که به نوبۀ خود زاده و پروردۀ قلوب ما هستند.
با این صورت‌بندی کاملاً جدید، از معضلات مذکور می‌توان به سهولت اجتناب کرد. نخست این‌که، تردیدها می‌توانند متناسب و متلائم با آمال و امیال و ارزش‌های یکایک انسان‌های فیلسوف یا غیرفیلسوف باشند و بنابراین تفرق و تشتت تردیدها، آن‌چه به‌واقع با آن مواجه هستیم، مشکلی ایجاد نمی‌کند. ثانیاً، مواضع فلسفی متنوع و متکثر، هم‌چون تردیدهای متنوع و متکثر، در طول تاریخ بشر قابل فهم و قابل تبیین می‌شود. ثالثاً، از معضلۀ چیستی غرایز که مسأله‌یی بس بغرنج و پررنج در فلسفه، انسان‌شناسی و روان‌شناسی و روان‌کاوی است، اجتناب کرده‌ایم. آمال و امیال و ارزش‌ها نه عرفاً دلالتی بر یک‌پارچه‌گی و جهان‌شمولیت دارند و نه با وجود زادگاه و پرورشگاهی که برای آن احراز کردیم، می‌توانیم چنین مدلول‌هایی را از آن مراد و منظور کنیم.
نظریۀ فوق را می‌توان به بیانی ظاهراً بسیار متفاوت، اما در نهایت بسیار شبیه و قریب به آن نیز صورت‌بندی کرد:
تردیدها، تبیین‌ها، تعقّل‌ها، استدلال‌ها، و اخذ مواضع فلسفی، هیچ‌گاه نمی‌توانند فراتاریخی، فرافرهنگی، و فراپارادایمی یا ثابت و لایتغیر و ابدی باشند زیرا آن‌ها در تحلیل نهایی، زاده و پروردۀ قلوب یکایکِ فیلسوفان هستند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.