احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





فاکنر و سینما فلم‌نامه‌نویس در مقام نویسندۀ ادبی؛ نویسندۀ ادبی در مقام فلم‌نامه‌نویس

گزارشگر:شنبه 22 قوس 1393 - ۲۱ قوس ۱۳۹۳

نویسنده: جین دی فیلیپ
برگردان: شاپور عظیمی

mnandegar-3بخش نخست
ویلیام فاکنر به‌خوبی از تفاوت‌های سینما و ادبیات آگاه بود. او گفته است «نمی‌توان آن‌چه را که در مورد سینما می‌گوییم، در مورد یک کتاب هم بیان کنیم». او بر این اعتقاد بود که این دو رسانه با هم تفاوت دارند. اما فاکنر و سینما یک وجه اشتراک نیز با هم دارند و آن این است که بسیاری از آثار او بر پردۀ سینما جان گرفته‌اند و فاکنر نیز چندین فلم‌نامه برای کارگردان‌های مختلفی نوشت؛ اما نکتۀ کنایه‌آمیزی که در این مورد وجود دارد این است که در طی سال‌هایی که فاکنر برای استودیوهای فلم‌سازی کار می‌کرد و فلم‌نامه می‌نوشت، تنها یک فلم‌نامه از روی یکی از کتاب‌های خودش نوشت.
عناصر خاصی در رمان‌های فاکنر یافت می‌شود که بی‌درنگ به ما یادآوری می‌کنند که این آثار مناسب برگردان سینمایی‌اند. طرح و توطیه‌های اپیزودیک آثارش، شخصیت‌های اصلیِ کتاب‌هایش که عموماً درگیر بحران‌های عاطفی‌اند و حس همذات‌پنداری تماشاگران فلم‌های سینمایی را به‌راحتی برمی‌انگیزانند، در شمار عناصری هستند که آثار او را برای یک برگردان سینمایی موجه جلوه می‌دهند. اما این را نیز می‌دانیم که داستان‌های او آن‌چنان که باید و شاید، وجوه ملودراماتیکی ندارند که تماشاگر سینما را دربست به خود مشغول کنند. فاکنر ماهیتاً قصه‌گویی است که به درون شخصیت‌های آثارش نقب می‌زند و انعکاس‌های ذهنی آن‌ها را از طریق تک‌گوییِ آن‌ها به نمایش می‌گذارد. ادوارد موری گفته است: «برای فلم‌سازان این امر دشواری است که بتوانند به لحاظ تکنیکی راهی برای بیان تک‌گویی‌های پیچیدۀ شخصیت‌های آثار فاکنر بیابند.»
درون‌مایۀ اصلی دیدگاه فاکنر در رمان‌هایش، مفهوم مسیحی ‌رنج و ایثار و رستگاری از طریقِ آن‌هاست. او اعتقاد داشت که «خداوند به تو نمی‌گوید رنج ‌ببر تا رها شوی، بلکه او این شانس را در اختیار تو می‌گذارد». درون‌مایه‌ی «نظم، ایثار و رستگاری» نیز در فلم‌نامه‌هایی که او نوشت، خود را نشان می‌دهد.
یک اقتباس سینمایی وفادار به گونه‌یی طراحی می‌شود تا فلم را به معنای درون‌مایۀ کتابی که فلم از آن اقتباس شده رهنمون‌ سازد، یعنی روح اصلی منبع ادبی مورد اقتباس را حفظ می‌کند. فلم‌ساز هم باید به این اصل وفادار باشد. مثلاً نمی‌توان درک کرد که چه‌گونه دو رمان فاکنر حریم و مرثیه‌یی برای یک خواهر روحانی را می‌توان درهم ادغام کرد و یک فلم واحد از آن دو ساخت؛ کاری که در سال ۱۹۶۱ و با فلم حریم انجام شد. شکی نیست که در اقتباس آثار نویسندۀ بزرگی هم‌چون فاکنر باید به‌شدت دقت کرد، چون آثار معتبر یک رمان‌نویس مطرح در میان است.
فاکنر در مقام فلم‌نامه‌نویس
«من و سینما به لحاظ زمانی با هم جور درنمی‌آییم، در اکسفورد ساعت هفت شب فلم نمایش‌ می‌دهند و شهر ساعت نُه و نیم شب به خواب فرو می‌رود. این‌طور نیست که دوست ندارم فلم ببینم، ولی زنده‌گی من طوری می‌گذرد که نمی‌توانم با این روش خودم را همخوان کنم.»
متروگلدوین مه‌یر اولین استودیویی بود که از فاکنر دعوت کرد تا به هالیوود بیاید و همکاری او با این استودیو یک‌سال طول کشید از ماه می ۱۹۳۲ تا ماه می ۱۹۳۳٫ از آن‌جا که فاکنر نمی‌توانست از درآمد فروش کتاب‌هایش خانواده را اداره کند از این فرصت استقبال کرد و قراردادی شش هفته‌یی با متروگلدوین مه‌یر امضا کرد؛ قراردادی که امکان تجدید آن فراهم بود و چنین نیز شد. از آن‌جایی که فاکنر تجربه‌یی در سینما نداشت، داوطلب شد تا فلم‌نامۀ فلم‌های خبری و کارتون‌هایی مانند میکی‌موس را بنویسد، از نظر او این دو نوع بسیار شبیه هم بودند. مارکس از استودیوی مه‌یر به فاکنر اطلاع داد که اولین کار سینمایی او فلم‌نامه‌یی به نام جسم خواهد بود که در مورد کشتی است. اولین فلم‌نامه‌یی که فاکنر به شکلی واقعی بر روی آن کار کرد، پیش‌خدمت نام داشت که بر اساس داستان کوتاه و چاپ نشده‌یی از خود فاکنر بود، نام این داستان عشق و در ۱۹۲۱ نوشته شده بود. فلم‌نامۀ بعدی فاکنر بیوۀ کالج، داستان زنده‌گی دختری را روایت می‌کرد به‌نام مری لی بلیر که سراشیب سقوط اخلاقی را طی می‌کند و دلیل آن حضور یک مرد غریبه و اسرارآمیز در زنده‌گی این دختر است، به دلیل محدودیت‌های ادارۀ سانسور در آن سال‌ها، این فلم‌نامه بایگانی شد و تا اواخر ماه می ۱۹۳۲ فاکنر سومین فلم‌نامۀ خود را تکمیل کرد: بخشش اولین فلم‌نامه از پنج فلم‌نامه‌یی است که فاکنر بعدها نوشت و مضمون پرواز در آن‌ها نقشی اساسی داشت. پرواز یکی از اصلی‌ترین دل‌مشغولی‌های فاکنر بود که او پیش از این و در آثار ادبی‌اش آن را به کار گرفته بود. طرح داستانی این‌ فلم‌نامه ماجرای دختری است فاقد ارزش که دوستی خوبِ دو مرد را بر هم می‌زند. همانند دو فلم‌نامۀ قبلی، دفتر فلم‌سازی MGM این فلم‌نامه را نپذیرفت. سپس فاکنر بر روی فلم‌نامه‌یی دیگر کار کرد که از آثار او اقتباس نشده بود: پست هوایی در مورد پستچی‌هایی بودند که طی جنگ جهانی اول با شجاعت بر روی صحنه‌های نبرد پرواز می‌کردند و مرسوله‌های پستی را جابه‌جا می‌کردند. اما این‌بار نیز استودیو فلم‌نامه را رد کرد و اعتقاد داشت از روی آن نمی‌توان فلم موفقی ساخت، به این ترتیب به نظر می‌رسید که حضور فاکنر MGM روز به روز کم‌رنگ‌تر می‌شود.
هوارد هاوکز خیلی پیش از آن‌که برادرش ویلیام هاوکز به داستان کوتاه فاکنر در مورد جنگ جهانی اول توجه‌ کند (برادر هاوکز کارگزار در هالیوود بود)، تحت تأثیر فاکنر قرار گرفته بود. هاوکز با برادرش هم‌عقیده بود که این داستان یعنی چرخش که در ۱۹۳۲ و درستردی ایوینینگ پست چاپ شده بود، می‌تواند پایه و اساسِ یک فلم مهیجِ خوب باشد. بنابراین، او حقوق سینمایی این اثر را خرید و از فاکنر دعوت کرد تا این قصه را به زبانِ سینما برگرداند. فاکنر قول داد ظرف پنج روز اولین نسخۀ فلم‌نامه را آماده کند و این کار را انجام داد، هاوکز از این نسخه خوشش آمد و آن را به ایروینگ تالبرگ ارایه داد تا بی‌درنگ پیش‌تولید فلم آغاز شود. بعدها قرار شد جون کرافورد در این فلم بازی کند، چون به پُرفروش بودن فلم کمک می‌کرد، مدیر تولید این فلم نیز به فاکنر گفت نقشی برای کرافورد در فلم‌نامه بیافریند؛ فاکنر هم که دلش می‌خواست هرچه زودتر فلم‌نامه‌اش را بر پردۀ سینما ببیند، این پیشنهاد غیرمنتظره را پذیرفت. سپس هاوکز پذیرفت که فاکنر به اکسفورد بر‌گردد و بر روی نسخۀ دوم فلم‌نامه کار کند. فاکنر یک ماه بعد فلم‌نامه را برای هاوکز فرستاد. هاوکز فلم‌نامه‌نویسِ دیگری به نام دوایت تیلور را استخدام کرد تا همراه فاکنر بر روی نسخۀ سوم فلم‌نامه کار کند و فلم با عنوان زنده‌گی امروز ما به پرده آمد و فاکنر توانست فلم‌نامه را ارایه کند که سرانجام تولید شد و به نمایش درآمد و این فرصتی به او داد تا بر روی فلم‌نامۀ دیگری کار کند بی‌آن‌که استودیو یک همکار نویسنده در کنار او بنشاند.
کار بعدی او، نوشتن فلم‌نامه‌یی بر اساس خاطراتِ یک خلبانِ ناشناس بود که در سال ۱۹۲۶ به شکل کتاب منتشر شده بود و همان سال با نام پرنده‌گان جنگ به شکل پاورقی در مجلۀ کتاب‌خانه به چاپ رسیده بود. این کتاب را الیوت وایت اسپرینگز بر اساس خاطراتِ جان مگاوک گریدر نوشته بود، خلبانی که در جنگ جهانی اول در فرانسه کشته شد. فاکنر در برگردان سینمایی این خاطرات، از یکی از آثار ادبیِ خود کمک گرفت. او پیش از این در پیش‌خدمت و زنده‌گی امروزِ ما از آثار خویش استفاده کرده بود، اما در پرنده‌گان جنگ (عنوان فلمی که قرار بود ساخته شود) این کار شکل پیچیده‌یی به خود گرفت. در این‌جا فاکنر دست‌مایۀ کتاب اسپرینگز را با سه اثر خود در هم‌آمیخت. او از رمان پرچم‌ها در غبار (۱۹۲۹) یک موقعیت دراماتیک را وام گرفت و از دو شخصیت اصلی دو کتابِ خود یعنی جان و بایارد سارتوریس استفاده کرد که مانند آن خلبان واقعی جنگ جهانی اول در فرانسه را تجربه کرده بودند. در رمان فاکنر بایار سارتوریس با این احساس گناه به خانه باز می‌گردد که نتوانسته برادرش، جان را از مرگ نجات دهد و در نبردی هوایی که هر دو در آن شرکت داشته‌اند، جان کشته شده است. سرانجام او در پرواز با هواپیمایی که می‌داند آمادۀ پرواز نیست، کشته می‌شود.
به دلایلی پرنده‌گان جنگ در برنامۀ تولیدی هاوکز قرار نگرفت و فاکنر نیز به مسایلی دیگر پرداخت. در بهار ۱۹۳۳ او بر روی فلم‌نامه‌یی اریجینال به نام داستان امپراتوری افسانه‌یی امریکای جنوبی کار می‌کرد، داستانی با درون‌مایۀ یک انقلاب در کشوری جهان سوم. اما این فلم‌نامه نیز رد شد. فاکنر هیچ‌گاه علاقه‌یی به بازنویسی آن نشان نداد و شاید دلیلِ آن این بود که فاکنر از این‌که تمامِ وقت بنشیند و فلم‌نامه بنویسد، خسته شده بود. در واقع او ترجیح می‌داد به‌جای بازنویسی فلم‌نامه، یک رمان را به فلم برگرداند، اما او این کار را هم نکرد. در همین دوران اتفاقی روی داد که به یک افسانۀ هالیوودی بدل شد. فاکنر اجازه پیدا کرد که در می‌سی‌سی‌پی بماند و بعد از زنده‌گی امروز ما بر روی فلم‌نامه‌‌های دیگر کار کند. سام مارکس و هواردهاوکز این قرارداد را بستند، بی‌آن‌که ساختار قدرتمند MGM از آن آگاه باشد. سرانجام فاکنر دل‌زده از همکاری با MGM و بی‌علاقه به فلم‌نامه‌نویسی از آن‌جا رفت، اما پس از مدتِ کوتاهی هوارد هاوکز از او خواست دست‌نویسی برای یک فلم وسترن آماده کند و بعدها از فاکنر خواست تا به کمپانی فوکس بیاید و در نوشتن فلم‌نامۀ فلمی حماسی در مورد جنگ جهانی اول همکاری کند. فاکنر به صورت نویسندۀ قراردادی در فوکس استخدام شد و تا اواخر تابستان ۱۹۳۷ در آن‌جا ماند. فلمی که هاوکز از فاکنر خواسته بود تا بر روی فلم‌نامه‌اش کار کند، راه افتخار (۱۹۳۶) نام داشت که بر اساس فلمی فرانسوی به نام صلیب‌های چوبی (۱۹۳۲) ساخته می‌شد. فاکنر و همکار نویسنده‌اش جوئل سایر فلم‌نامه‌یی نوشتند بر اساس عناصری از طرح داستانی فلم اصلی همراه با چیزهایی که هاوکز در پاریس از یک سرباز کهنه‌کارِ جنگ شنیده بود. نانالی جانسن که تهیه‌کنندۀ فلم نیز بود، در بازنگری فلم‌نامه نیز حضور داشت، این دومین فلمی بود که نام فاکنر را به عنوان فلم‌نامه‌نویس بر پیشانی داشت، چون تا پیش از زنده‌گی امروز ما هیچ‌یک از فلم‌نامه‌های او رنگِ پرده را ندیده بودند. این فلم در نمایش عمومی‌اش موفق بود و هاوکز در پرداخت سینمایی اثر، بسیار تلاش کرده بود تا یک اثر تماشایی بسازد. به نظر می‌رسید فاکنر بیش از همه در کار با هاوکز موفق بود. در واقع از شش فلم سینمایی‌یی که فاکنر در آن‌ها به عنوان فلم‌نامه‌نویس همکاری داشت، پنج فلم از آن هوارد هاوکز بود.
تنها فلمی که فاکنر فلم‌نامۀ آن را نوشت و کارگردانش هاوکز نبود، کشتی برده‌(۱۹۳۷) نام داشت. دلیل این امر قرارداد فاکنر با کمپانی فوکس بود، یعنی زمانی که هاوکز این استودیو را ترک کرد و به جایی دیگر رفت. در این فلم وارنر باکستر و والاس بیری بار دیگر در کنار هم بازی کردند. فاکنر در مورد نقشی که در نوشتن فلم‌نامۀ این فلم داشت، اظهار کرد که او در این فلم نقش یک پزشک سینمایی را ایفا کرده است که منظورش این بود که او در بازنویسی اثر شرکت داشته و فلم‌نامه‌یی را که دیگران نوشته‌اند، بازنویسی کرده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.