احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 12 دلو 1393 - ۱۱ دلو ۱۳۹۳
«برادرانم را تا کشتزارها و تاکستانها دنبال کردند. من دیروز دیده بودمشان که بوسه بر تفنگهایشان زده بودند و تفنگهایشان را به دشمن واگذاشته بودند.
من میگریستم و عمویم میگریست وقتی که بیسلاح از کنار خرمنِ تفنگهایمان بازمیگشتیم. برادرانم را اکنون میدیدم که در لابهلای تاکستانِ پُربرف سکندری میرفتند و هر یک کاردی نشانیدهشده در ستون فقراتِ خود داشتند. به خدا سوگند که این خود من بودم، خود من بودم که به جای یکایکِ ایشان کشته میشدم. آخ… تیرۀ پشتم!»
کلیدر، جلد ۱۰، بخش ۲۸
محمود دولت آبادی، داستاننویس بزرگِ ایرانی در دهم ماه مرداد سال ۱۳۱۹ به دنیا آمد. محل تولدِ او روستای دولتآباد در سبزوار استانِ خراسان بود. همان محلی که بعدها، بستر اتفاقاتِ مهمترین رمان دولت آبادی شد. او در خانوادهیی پُرجمعیت بزرگ شد و همانطور که قاعدۀ تمام فرزندان روستا است، با داستانهای مربوط به منطقه و زمانهاش.
دولتآبادی از دوران نوجوانی شغلهای بسیاری را تجربه کرد. در روستا، مانند هر پسر روستایی ابتدا کار روی زمینِ پدری و چوپانی را آزمود. در سبزوار شاگرد دوچرخهساز شد و سپس به سراغِ آرایشگری رفت. این شغلها دستمایۀ بسیاری از آثار او شدند و در آنها نمود یافتند؛ اما دامنۀ تجربیاتش به همین جا ختم نشد. پس از ترک سبزهوار راهی مشهد و سپس تهران شد و در این شهر هم کارهای جدیدی را تجربه کرد. ابتدا حروفچین چاپخانه شد و بعد با رکلامتوری برنامههای تیاتر و سوفلوری و کنترلچیگری راه خود را به سینما و تیـاتر باز کرد. تمام این شغلها برای دولت آبادی راهی بودند برای شناخت جامعه و مردم و زمانهاش. این شناخت عینی و عمیق، داستانهای او را به آثاری واقعگرا که دورهیی از تاریخ ایران را پوشش میدهند تبدیل کرد و آنها را در ردۀ آثار ماندگار قرار داد.
او در سن ۱۸ سالهگی به مشهد رفت تا گروهبان ارتش شود، اما نشد و به کارگری رفت. در همین دوران بود که به طور اتفاقی با تیـاتر آشنا شد و آنقدر علاقهمند شد که به تهران رفت تا تیـاتر بخواند. سال ۱۳۴۰ بود که در تهران نزد مصطفی اسکویی دورۀ بازیگری را گذراند. او این دوره را با موفقیت و به عنوان هنرپیشۀ اول پشت سر گذاشت و سال بعد، در نمایش «شبهای سفید» نوشتۀ داستایوفسکی بازی کرد. بازی بعدیِ او در نمایش «قرعه برای مرگ» اثر واهه کاچا و سپس نمایشهای «اینس مندو»، «تانیا»، «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر بود و بعد از آن شروع به کار در ادارۀ برنامههای تیاتر کرد. در همین زمان به گروه هنر ملی پیوست و دورۀ طلایی تیاترِ او آغاز شد.
دولت آبادی در همان سال نخست حضور در تیاتر کار نمایشنامهنویسی را هم آغاز کرد و نخستین نمایشنامهاش به نام «ته شب» در سال ۱۳۴۱ به رشتۀ تحریر درآمد. پس از «ته شب»، دولت آبادی «ادبار» را به همراه داستانهای «بند»، «پای گلدستۀ امامزاده»، در مجموعۀ «لایههای بیابانی» در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد. از دیگر آثار او در آن دوران میتوان به داستانهای «هجرت سلیمان» و «سایههای خسته»، اشاره کرد که از نظر ساختار با آثار قبلی او متفاوتاند. اثر بعدی دولت آبادی «بیابانی» است که منتقدان ادبی آن را نقطۀ عصیان آثارِ دولت آبادی به شمار میآورند، داستانی دربارۀ ناکارآمدی ساخت نوین اجتماعی.
دولتآبادی در این سالها با بازی در نمایشهای «شهر طلایی» نوشتۀ عباس جوانمرد، «قصۀ طلسم و حریر و ماهیگیر» نوشتۀ علی حاتمی، «ضیافت و عروسکها» نوشتۀ بهرام بیضایی، سه نمایشنامۀ پیوسته «مرگ در پاییز» نوشتۀ اکبر رادی و «تامارزوها» نوشتۀ نصرت نویدی، تجربیات بسیاری اندوخت و پس از آن در نمایش «راشومون» به کارگردانی خودش نیز نقشی بازی کرد. کارهای بعدیاش مشارکت در انجمن تیاتر، بازی در نمایشنامۀ «حادثۀ درویشی» نوشتۀ آرتور میلر با کارگردانی ناصر رحمانینژاد و «چهرههای سیمون ماشار» اثر برشت با کارگردانی مشترک محسن یلفانی و سلطانپور بود. در سال ۱۳۵۳ مهین اسکویی، کارگردان تیـاتر از او دعوت کرد که در نمایشنامۀ «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی ایفای نقش کند و سپس نقشی کوتاه در فلم گاو داریوش مهرجویی بازی کرد.
تا سال ۱۳۵۳، دولتآبادی نقش آفرینیهای بسیاری بر صحنۀ تیـاتر کرد که آخرین آن «در اعماق» نوشتۀ ماکسیم گورکی بود، اما محمود دولتآبادی نتوانست نقشِ خود را در آخرین شب نمایش در سنگرود قزوین روی صحنه اجرا کند؛ او درست یک شب پیش از آخرین اجرای نمایش بدون آنکه اتهامی روشن متوجهش باشد، از سوی ساواک بازداشت و زندانی شد. او تا این زمان، علاوه بر فعالیتهایش روی صحنه، ده مجموعه داستان، رمان و نمایشنامه نیز منتشر کرد. از جملۀ این نمایشنامهها میتوان به لایههای بیابانی، سفر، آوسنۀ بابا سبحان، گاوارهبان و عقیل عقیل اشاره کرد، اما گویا دستگیری و بازداشتش، نقطۀ پایانی بر دوران نقشآفرینیِ او در تیاتر بود.
دولتآبادی چند سال بعد به تیاتر بازگشت، اما اینبار نه به عنوان بازیگر، که در کسوت دبیر سندیکای تیاتر ایران. پس از پایان کار این سندیکا، رابطۀ دولتآبادی با تیاتر تنها به انتشار نمایشنامههایش محدود ماند. نخستین رمانش «سفر» نام داشت. پس از آن، رمان «اوسنۀ بابا سبحان» را منتشر کرد و سپس «باشبیرو» و «جای خالی سلوچ» را نوشت.
از همان اواخر دهۀ ۴۰ خورشیدی، ایدههای مهمترین اثر محمود دولتآبادی، رمان «کلیدر» در ذهنش جان گرفت. کمی بعد، نگارش این رمان را آغاز کرد، اما ۱۵ سال به طول انجامید تا نقطۀ پایان شاهکارش را بگذارد. کلیدر نام کوهی است میان شهرهای سبزوار، نیشابور و قوچان و این بلندترین رمان ایرانی، داستان واقعی یاغیگریها، ماجراجوییها و آزادهگی گل محمد، قهرمان سبزواری است. دولت آبادی که کودکی خود را با شنیدن داستانها، اشعار و مرثیههای مربوط به گلمحمد گذرانده بود، داستان زندهگی این قهرمان را با خیالِ خود آمیخت و رمان بینظیر کلیدر را آفرید. این رمان در ده جلد و ۲۸۳۶ صفحه توسط انتشارات «فرهنگ معاصر» منتشر شد و با داشتن حدود ۹۵۰ هزار کلمه در رتبۀ دومِ طولانیترین رمان جهان، پس از «در جستوجوی زمان از دست رفته»ی مارسل پروست قرار گرفت.
دولت آبادی بیش از ۵۰ سال از زندهگی خود را بدون وقفه در حال نگارشِ داستان و رمان بوده است. او در این سالها آثار بسیاری، منتشر شده یا نشده خلق کرده است که از جملۀ آنها می توان به «گاواره بان» «مرد»، «عقیل عقیل»، «از خم چنبر»، «دیدار بلوچ» و «جای خالی سلوچ» اشاره کرد. «زوال کلنل»، رمانی است که دولت آبادی در دهۀ ۶۰ آن را به رشتۀ تحریر در آورد، اما تقریباً ۲۰ سال بعد و به زبان آلمانی انتشار یافت و نامزد جایزۀ من بوکر آسیا و جایزۀ بهترین کتاب داستانی ترجمۀ امریکا نیز شد.
او با خلق این آثار داستانی، گنجینهیی بزرگ از آداب و رسومِ مردمانی را به رشتۀ تحریر درآورده که آرام آرام از بین رفتهاند. او راوی برجستۀ دورانی مهم از تاریخ ایران است، راوی رنج انسانهایی که مردمش بودند و با قلمِ او جاودانه شدهاند.
محمود دولتآبادی را میتوان نمایندۀ شاخصِ آثار ریالیستیِ ادبیات معاصرِ ایران دانست و آثارش البته در بیرون از مرزهای ایران و زبان فارسی هم همچون کشورش پُرخوانندهاند. بسیاری از آثارِ او به زبانهای مختلف برگردانده شدهاند و ایران را بسیاری از دریچهیی که او گشوده، نگریستهاند.
منبع:
www.persianpersia.com/artandculture
Comments are closed.