گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند / شنبه 25 دلو 1393 - ۲۴ دلو ۱۳۹۳
یادداشت:
سربازان شوروی سابق، در ششم جدی سال ۱۳۵۸هجری شمسی کشور ما را مورد تجاوز قرار داده بود و سرانجام در اثر جهاد و مقاومت مردم مسلمان افغانستان در ۲۶دلو سال ۱۳۶۷خورشیدی از کشور اخراج شدند.
تجاوز قشون سرخ به کشور هر چند برای مردم حادثهیی دردناک و ناخوشایند بود و بیش از یک میلیون افغان کشته، هزاران تن معیوب و میلیونها تن مجبور به مهاجرت شدند؛ اما توانست اتحاد و برادری را در میان تمامی اقوام و گروه های مردمی رقم بزند.
با هجوم گسترده سربازان شوروی به خاک کشور،مقاومتهای مردمی در دفاع از آزادی، تمامیت ارضی و اعتقادات خود بسیار پر شور بود و مجاهدین با عزم راسخ خود توانستند، عظمت سیاسی ،اقتصادی و نظامی شوروی را به چالش بکشند.
اخراج قشون سرخ شوروی از کشور نشان داد که اگر مردم بخواهند، تسلط بیگانگان را نپذیرند و در برابر یورش آنان به دفاع برخیزند،حتما به پیروزی دست می یابند.
همه ساله از این روز تاریخی در کشور تجلیل به عمل میآمد اما در سال های اخیر از تجلیل این روز به گونه رسمی خبری نیست.
به اعتراف خود شورویها و مقامهای برجسته آنان، ارتش سرخ بیشترین شکست و آسیب را در آن روزگار از ناحیه جبهات احمدشاه مسعود، متحمل شده بودند.
احمدشاه مسعود (قهرمان ملی کشور) با شکست شوروی و خروج سر افگنده آنان از افغانستان، توانست نامش را به خط سبز در تاریخ حک کند و سبب آزادی کشورهای دیگر از حلقه شوروی شود.
ملت مسلمان و قهرمان افغانستان در این روز صحنه خروج آخرین سرباز متجاوز شوروی سابق را از خاک کشور یک بار دیگر در ذهن خویش به تماشا مینشینند و احساس غرور می کنند از اینکه توانستند متجاوزان شوروی تا دندان مسلح را مجبور به عقب نشینی کنند؛اما از سویی با تأسف احساس غم و اندوه دارند از اینکه به علت برخی عوامل داخلی و خارجی آرزوها و خواسته های شان برآورده نشد و نتوانستند طعم شیرین صلح و آبادانی را بچشند.
مقاله محمداکرام اندیشمند به بحث خروج و حمله شورویها به افغانستان پرداخته است.
شوروی مؤفقیت خود را در تداوم و پایان جنگ در افغانستان بر اساس تجارب گذشته از آسیای میانه و مناطق قفقاز محاسبه کرده بود و این تجارب حتا به دو قرن پیش از حکومت بلشویکها در دورههای جنگ ارتش تزاری با مسلمانان مناطق مذکور بر میگشت: «روسیۀ تزاری قیام مسلمانان مناطق قفقاز را در سالهای ۱۷۸۵، ۱۸۲۵، تا ۱۸۵۹ و۱۸۷۷ تا ۱۸۷۸ میلادی در چیچین و داغستان هر چند با تلفات بسیار سنگین قوای خود سرکوب کرد.
بعداً حکومت شوروی قیامهای مشابه را در مناطق مذکور و سایر مناطق قفقاز طی سالهای ۱۹۱۸ و۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ در هم کوبید. در مناطق مسلمان نشین آسیای مرکزی نیز نخست روسهای تزاری و سپس رژیم بلشویکی قیامهای مختلف مردم را بعد از سالها جنگ و درگیری شدید خاموش کردند. شوروی علاوه از فشار نظامی و جنگ برای سرکوبی قیامهای مناطق قفقاز و آسیای مرکزی، سیاستهای دیگری را به کار بست که منتج به شکست قیامها و تسلط شوروی بر آن مناطق گردید. جلب همکاری افراد متنفذ و اقوام، درگیر ساختن یک قوم با قوم و منطقۀ دیگر، تبعید دسته جمعی یا مهاجرت اجباری برخی اقوام مسلمان مانند چرکسها، چیچینها و تاتارهای جزیرۀ کریمه در سالهای ۱۸۵۶، ۱۸۷۰ و ۱۹۴۳ میلادی از روشهایی بود که هم روسهای تزاری و هم روسهای بلشویک برای آرام سازی و اشغال کامل مناطق مسلمان نشین آسیای مرکزی و ماورای قفقاز بهکار بستند.»( ۱ )
روسها با داشتن تجارب فوقالذکر در سرکوبی مقاومتهای آزادیخواهانه مطمین بودند که به مقاومت و جهاد افغانستان هم غالب میشوند. آنها در افغانستان تمام تجارب فوق را بهکار گرفتند. برای سرکوبی مقاومت از تمام امکانات نظامی استفاده کردند. جدیدترین سلاحهایی را که تا آن زمان آزمایش نشده بود در افغانستان مورد امتحان قرار دادند. بم افگنهای سو ۲۵ اولینبار به سرزمین افغانستان بم ریختند.
به نوشتۀ جنرال بوریس گورومف، آخرین فرمانده نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان: «کارشناسان نظامی، طراحان، انجینران و تکنیسنها پیوسته کارآیی این هواپیماها را زیر مراقبت داشتند و در روند نبردها همواره با در نظر داشتن دستآوردهای عملی میکوشیدند، کارآیی آنها را بهبود بخشیده و توان رزمی آنها را بالاتر ببرند. رییس ادارۀ نیروهای زرهی ارتش شوروی با گروهی از انجینران طراح تانگ و رییسان کارخانههای عظیم اسلحه سازی به افغانستان آمدند تا راههای بهبود کارآیی تانکها را بررسی کرده و دریابند که چگونه میتوان سرنشینان یک زرهپوش را هنگام برخورد با مین نجات داد.» (۲)
عملیات نظامی قوای شوروی بسیار بیرحمانه و وحشتبار انجام مییافت. پیش از داخل شدن به منطقۀ مورد نظر وجب وجب خاک آن را از زمین و هوا آتش میگشودند و سپس داخل منطقه شده به قتل و کشتار میپرداختند. نیروهای شوروی وقتی در بهار ۱۳۶۳ خورشیدی، به ولسوالی خوست و فرنگ توسط دهها فروند چرخبال نیرو پیاده کردند، طی یک هفته اقامت شان در ولسوالی مذکور بیش از یکصد نفر اهالی دهکدههای درۀ فرغانبل، دامنه، فارزو چرخ فلک را که اکثراً پیرمردان و پیر زنان بودند به قتل رسانیدند. عساکر شوروی در یکی از دهکدههای کوچک درۀ فرغانبل هفده نفر را که از خانههای شان دستگیر کردند به آتش کشیدند. شورویها آنها را به زمین خوابانیده بهروی بدن شان پتوهای عسکری انداختند بعداً بروی پتوها تیل پاشیدند و آن گاه حریق ساختند. (۳)
شورویها از کارهای استخباراتی و جاسوسی برای سرکوبی مقاومت نیز استفاده کردند. ترور فرماندهان، خریداری آنان، ایجاد نفاق و جنگهای داخلی میان مجاهدین و تشکیل قوتهای ملیشیا از اقوام مختلف و سوق آنها در جنگ با مجاهدین تاکتیک دیگر برای پیروزی در جنگ افغانستان بود. اما هیچکدام این تاکتیکها و عملکردها، شوروی را در رسیدن به اهدافش در افغانستان نایل نگردانید. نه رژیم طرفدار آنها در کشور استحکام یافت و نه مقاومت مجاهدین سرکوب و تضعیف گردید. آن گونه که بعدها جنرالان شوروی به این ناکامی اعتراف کردند: « بسیاری از افسران اعزام شده به افغانستان به زودی دریافته بودند که اجرای عملیات رزمی همانند نفس اعزام نیرو به افغانستان سودی در بر ندارد. چون هیچ چیزی به جز از تلفات جانی برای سپاهیان ما و مردم افغانستان به ارمغان نخواهد آورد.» (۴)
جنگ افغانستان بهصورت فزاینده اقتصاد بحرانی و رژیم توتالیتر شوروی را زیر فشار شدید قرار میداد. به اعتراف شواردنادزه وزیرخارجۀ اسبق شوروی و رییس جمهور بعدی گرجستان مصرف جنگ در افغانستان سالانه به ده میلیارد دالر میرسید که این بزرگترین ضربۀ اقتصادی بر پیکر شوروی بود. تلفات قوای شوروی در افغانستان که مسکو آن را از جامعۀ شوروی پنهان میکرد سرانجام برای مردم بر ملا گردید و نا رضایتیهای اجتماعی را هر چند به پیمانۀ محدود بوجود آورد. با موجودیت چنین فشارها، پایان جنگ نا پیدا بود. احتمال پیروزی شوروی در این جنگ بسیار مبهم و تاریک بهنظر میخورد. به قول جنرال گروموف آخرین فرماندهان عمومی قوای شوروی در افغانستان سیمای سال ۱۹۸۵ ( ۱۳۶۴) افغانستان را میتوانست تنها یک کلمه بازتاب دهد، «بن بست».
برژنف در حاکمیت شوروی که فرمان اشغال افغانستان را صادر کرده بود وجود نداشت. بعد از مرگ او دو جانشین پیر نیز مرده بودند. و کرملین در اختیار شخص جوانتری بهنام گورباچف در آمده بود. گورباچف فرسودگی نظام کمونیزم روسی را از داخل به وضوح لمس میکرد و دریافته بود که ادامۀ درگیری شوروی در افغانستان این فرسودگی را تا پرتگاه فروپاشی میکشاند. معهذا او جنگ افغانستان را «زخم خون چکان» نامید. و در ۱۳ نومبر ۱۹۸۶ ( قوس ۱۳۶۵) در جلسه اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی گفت: « ما درافغانستان الآن شش سال است که میجنگیم و هرگاه رفتار خود را عوض نکنیم بیست سال دیگر خواهیم جنگید. این کار بر شایستگی ما مبنی بر تاثیرگذاری بر انکشاف رُخدادها سایه خواهد افگند. » (۵)
اما گورباچف شاید به خوبی میدانست که جنگیدن برای شوروی در افغانستان در بیست تا سی سال به معنی پایان دادن به عمر شوروی و نظام کمونیزم است. هر چند که شوروی و امپراتوری کمونیزم روسی بسیار پیشتر از آن سقوط کرد. خارج ازکرملین، در معرکههای جنگ، جنرالان و فرماندهان ارتش سرخ بیشتر از رهبران شان ناتوانی و بن بست را در جنگ افغانستان درک میکردند. به قول جنرال گروموف: « . . . افسران و جنرالان خود بیش از هرکسی دیگری به این نتیجه رسیده بودند که لازم است تا سپاه چهلم را بدون قید و شرط کاملاً از افغانستان بیرون کرد . . . آیا ما میتوانیم در مجموع در جنگ افغانستان پیروز گردیم؟ عقل سلیم پاسخ میدهد که در «جنگ در برابر مردم» پیروزی ممکن نیست. . . .به زور اسلحه در افغانستان هیچ چیزی را نمیتوانیم بهدست بیاوریم. مهمترین مسأله برای ما این بود که ما در افغانستان کُشته میدادیم و بسیاری نمیدانستند برای چه و برای که؟(۶)
گورباچف در شوروی سیاست معروف بازسازی یا «پروستریکا» را اعلام کرد. بر بنیاد این سیاست بهسوی بهبود روابط با امریکا و غرب قدم گذاشت و از خروج عساکر شوروی از افغانستان سخن گفت. با خروج قوای شوروی از افغانستان تغییر در رهبری جمهوری دمکراتیک افغانستان از سوی کرملین ضروری پنداشته میشد. داکتر نجیب الله رییس سازمان جاسوسی(خاد) به جای ببرک کارمل انتصاب گردید. بهدنبال این تحولات، معاهدۀ ژنو میان وزرای خارجه پاکستان، افغانستان، شوروی و امریکا در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ ( ثور ۱۳۶۷) به امضاء رسید و راه نه چندان آبرومندانهیی برای خروج قوای شوروی هموار گردید. خروج ارتش چهل در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ از افغانستان تکمیل شد. آخرین نظامی شوروی که پُل حیرتان را عبور کرد، جنرال بوریس گروموف فرمانده عمومی ارتش چهل بود. هشتاد هزار سرباز و افسر ارتش چهلم شوروی ۳۳۳۵ روز قبل با مدرنترین سلاح هوایی و زمینی وارد افغانستان شده بود تا جنگ و مقاومت در برابر حکومت حزب دمکراتیک خلق را خاموش کند و پایههای حاکمیت حزب مذکور را را استحکام بخشد. اما آن روز قوای اشغالگر در حالی افغانستان را ترک گفتند که بیش از نیم شان کشته، مجروح، معلول، مفقود و اسیر شده بودند. سترجنرال محمود قارییف سرمشاور نظامی نجیب الله آخرین رییس حکومت حزب دمکراتیک خلق تلفات و ضایعات قوای شوروی را با این ارقام بیان میکند: « ۱۴۴۵۳ نفر کشته که ۱۳۸۳۳ نفر از ارتش، ۵۷۲ نفر از کی جی بی، ۲۸ نفر از وزارت داخله و۶۶۴ نفر مشاورین و مترجمان بودند. تعداد مجروحین به ۴۹۹۸۳ نفر میرسید که ۳۸۶۱۴ نفرآن بهبود یافتند و۶۶۶۹ نفر معیوب باقی ماندند. و ۳۳۰ نفر مفقود الاثر شدند.
تعداد وسایل و وسایط نظامی تخریب شده که شامل انواع هواپیماها، تانک و وسایل زرهی میشد به این شرح بود: ۱۰۳ فروند هواپیمای بم افگن، شکاری و ترانسپورتی، ۳۱۷ فروند هلیکوپتر، ۱۴۷ دستگاه تانک، ۱۳۱۴ دستگاه نفربرها و خودرو زرهی، ۴۳۳ دستگاه توپ و هاوان، ۱۱۳۰۹ وسایل انجنیری، ۱۱۳۶۹ دستگاه مخابراتی و ۱۱۳۸دستگاه قوماندانی.»(۷)
برعکس، جنگ و مقاومت در برابر دولت گسترش یافته بود. آیندۀ حاکمیت حزب دمکراتیک خلق در پردۀ ابهام و تاریکی قرار داشت. و آیا این برای شورویها شکست بود؟ جنرال بوریس گروموف آخرین فرمانده قوای شوروی میگوید: « پایان هرجنگی، تعیین برنده و بازنده را در بستگی از مقاصدی که هر یک از جوانب درگیر میکوشیده اند بهدست بیاورند، در قبال دارد. … مبنایی برای تایید این مطلب که سپاه چهلم شکست خورده، وجود ندارد. به همان میزان تظاهر به پیروزی در جنگ افغانستان نیز بی پایه است. »(۸)
هرگاه دسترسی به مقاصد مسکو را در جنگ افغانستان آن طوری که جنرال گروموف اشاره میکند به عنوان شرط پیروزی مورد توجه قرار دهیم، بلا فاصله به این نتیجه میرسیم که شورویها در افغانستان شکست خوردند. به گونهیی که گروموف از فراز رود آمو به عنوان آخرین سرباز اشغالگر عبور کرد، میتوان آن را دلیل شکست یک قوای اشغالگر و متجاوز خواند. جنرال گروموف قوماندان عمومی قوای اشغالگر شوروی با پای پیاده و سری خمیده از پُل رودخانۀ آمو گذشت و به عقب نگاه نکرد. او بعداً احساسش را در آن لحظات چنین بیان داشت: « من آخرین سپاهی شوروی بودم که سرزمین افغانستان را ترک میگفتم. در این لحظات واپسین در درونم خلاء بزرگی را احساس میکردم، زیرا در پیش رویم آیندۀ گنگ و تاریک و در پشت سرم گذشتۀ تهی و برباد رفته را دیدم. »(۹)
رویکردها:
۱ – اندره بریگو واولیویه روا، جنگ افغانستان، دخالت شوروی ون هضت مقاومت، مترجم به فارسی، ابولحسن سرو مقدم، چاپ مشهد، سال ۱۳۶۶، ص ۶۵
۲ – جنرال بوریس گروموف، ارتش سرخ در افغانستان، برگردان بهفارسی، عزیزآریانفر، ص۱۰۰
۳ – از یادداشتهای نگارنده که شخصاً در حملات کماندویی نیروهای شوروی و حکومت مورد حمایت شان در افغانستان به ولسوالی خوست و فرنگ ولایت بغلان شاهد بسیاری از این قتلها بودم برخی را شاهدان عینی به نگارنده بیان داشتند.
۴ – ارتش سرخ درافغانستان، ص ۱۰۷
۵ – همان مآخذ، ص۱۷۵
۶ – مآخذ بالا، صفحات ۱۹۷، ۱۲۱ و۱۴۱
۷ – ستر جنرال محمود قارییف، افغانستان پس ازبازگشت سپاهیان شوروی، برگردان بهفارسی، عزیز آریانفر، چاپ ایران، سال ۱۹۸۸، ص ۲۰۰
۸ – ارتش سرخ درافغانستان ، ص ۲۲۲
۹ – همان مآخذ، ص۲۳۰
Comments are closed.