احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 15 قوس 1394 - ۱۴ قوس ۱۳۹۴
اشاره:
روز چهارشنبه، ۱۱ آذر/ قوس، در مرکز مطالعاتِ افغانستان ضمن رونماییِ دیوان اشعار استاد حیدری وجودی، از کارکردهای ادبی ـ فرهنگیِ او نیز نکوداشت بهعمل آمد. در این مراسم، شمارِ زیادی از فرهنگیان، استادان دانشگاه و نویسندهگان به نقد و بررسیِ شعرهای استاد وجودی پرداختند که از اینمیان، روزنامۀ ماندگار سخنرانی محمداعظم رهنورد زریاب نویسنده، پژوهشگر و منتقد اصلیِ این مراسم را به متن پیاده کرده و به نشر میسپارد.
***
طاعت ار نیست میسر، گنهی باید کرد
در دلِ دوست به هر حیله رهی باید کرد
فرزانهگانِ ارجمند و دوستانِ جناب حیدری وجودی، درود بر شما.
در گنجینۀ شعر و ادبیات پارسی، شعر و ادبیات عرفانی، بخش بزرگ و چشمگیری را میسازد؛ چنانکه چهرههایی چون: سنایی، عطار، مولانا، عراقی، حافظ و دیگران گوهرهای تابناکِ این گنجینۀ والا شناخته میشوند. از همینرو حتا بسیاری از سرودههای عاشقانۀ پس از سدۀ پنجم هجری، بارهای عرفانی دارند:
در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
چنانکه پس از سدۀ پنجم هجری، کمتر سخنسرایی را سراغ داریم که گامی چند در وادی عرفان بر نداشته باشد و در همین روند، کار به جایی میرسد که فلسفهشناس و پزشکِ نامآوری همچون بوعلی سینا رسالۀ عرفانی – تمثیلیِ حی ابن یقظان را مینویسد و نیز سورۀ یوسف را تفسیر عرفانی میکند.
بر این بنیاد میشود گفت، روند شعر و ادبیات پارسی پس از سدۀ پنجم هجری بیشتر رنگ و بوی عرفانی دارد.
دکتر ناصرالدین صاحبزمانی در کتاب پُرآوازهاش «خط سوم»، از دیدگاه اجتماعی در سیر تحول تصوف و در گسترۀ تمدنی ما سه مرحله یا سه گونه تصوف را شناسایی میکند: تصوف زهد یا پرهیز، تصوف عشق، تصوف پرخاش. در مرحلۀ نخستین، گروهی در واکنش به کارها و کارنامههای خلفای زرپرست و دنیادوست و نیز از بهرِ خودداری از همکاری با یغماگران جان و مال مردمان، راه مردمگریزی و راه زهد و پرهیز را در پیش گرفتند. کسانی چون: حسن بصری، بایزید بسطامی، بشرحافی و رابعۀ عطویه و دیگران از همین کسان بودند.
در مرحلۀ دوم، زاویهنشینی و گوشهگیری طرد میشود و تصوف مردمگرا و عرفان اجتماعی پدید میآید که شعار آن عشق و در میان مردم و نیز با مردم زیستن است، سعدی این نکته را خوش پرداخته است:
صاحب دلی ز مدرسه آمد به خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این طریق را
گفت آن گلیم خویش برون میبرد ز موج
وین جهد میکند که رهاند غریق را
در ادبیات پارسی مولانا، حافظ و عراقی از ستارههای تابناکِ مرحلۀ دوم هستند؛ اینان حتا زاهدان و گوشهنشینان را به تمسخر میگیرند، چنانکه عراقی سروده است:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانهآیی
به قمارخانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی
درِ دیر میزدم من ز درون ندا برآمد
که درآ درآ عراقی که تو آشنای مایی
و حافظ نیز شاید با گونهیی از رندی و شوقزدهگی میسراید:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
در این میان، حافظ جایگاه ویژه دارد و گاه به جهان شک پا میگذارد و لبخندزنان زمزمه میکند:
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستۀ کردگار چیست
و گاهی هم آواز اعتراضش بلند میشود و حتا دستگاه آفرینش را زیر پرسش میبرد و میگوید:
پیر ما گفت که خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاکِ خطاپوشش باد
در این مرحله البته به باور من، عرفان همچون پناهگاهیست که دگراندیشان زمانه به آن پناه میآورند- اگر بتوان مصطلح دگراندیشان را در این زمینه به کار برد. در همین فضا و در فضای همین پناهگاه، سخنهای تند و خطرآفرین بر زبان میآورند و مینویسند و بازهم من بدین باورم که دگرگونیها و رسیدن بدین مرحله را در این رباعی دلنشین خداوندگار بلخ با تصویرهای چشم و دلنوازی میتوان باز یافت:
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سردستۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچۀ طفلکان کویم کردی
در مرحلۀ سوم که همانا عصر صفویان است، تصوف به عرصۀ پرخاش و خشونت پا میگذارد، چنانکه شمار بیشتر لشکریان شاه اسماعیل صفوی را صوفیان و درویشان میساختند و دولت صفوی در واقع، از خانقاه شیخ صفیالدین اردبیلی سر برآورده بود و اما، پس از این دیباچۀ فشرده ببینیم که جایگاه حضرت حیدری وجودی در کجاست و با کدام یک از این مرحلههای سهگانه اُنس و پیوند دارد.
من کم از کم سیوپنج سال میشود که این سخنرای عرفانگرا را میشناسم و در درازای این همه سال دریافتهام که حیدری گوشهگیر و گوشهنشین بوده است اما مردم گریز نبوده است. او هرچند در آن کنج کتابخانۀ عامه پناه گرفته است ولی با شمار بزرگی، چه پیر چه جوان، چه دختر و چه پسر، دید و بازدیدهایی داشته است.
این هواخواهان پیر و جوان حیدری به سراغ او میروند و از رازها و باریکیهای عرفان و عارفان از او میپرسند و پاسخ میگیرند. حیدری در این کار دستودل باز است و هر چه میداند، در خورِ حال هر کسی بیدریغ نثار میکند و چون از خداوندگار بلخ مهر عظیم در دل دارد، بیهیچ گمانی میشود گفت که او در مرحلۀ عرفان عشق زیسته است و هنوز هم در همین مرحله زیست دارد و شاید بتوان گفت که پس از عشقری این حیدری بوده است که چراغ عرفان عشق را بلند و فروزان نگه داشته است، هرچند از آن رندیها و شوخدلیهای عشقری دوری گزیده است که از بهر مثال میگوید:
بر زیارت رفته بودم شهر اجمیر شریف
چند روز آنجا به دل ساز قوالی داشتم
سالها از دست مهرویان کابل عشقری
عرض و دادی در ولایت نزد والی داشتم
در درازای این همه سالها که گفتم، حیدری را فروتن یافتهام و صمیمی، شکیبا یافتهام و با گذشت، به دور از حقد و حسد یافتهام و خوشبین در حقِ دیگران. سالها آرزو داشتم که روزی دیوان این شعرآفرین را بهدست داشته باشم و چه شادمانم که امروز این آرزوی خودم را برآورده میبینم و این دیوان را در دست دارم.
اکنون دیگر چیزی ندارم که بگویم، تنها شادمانه و خوشدلانه بر این سخنورِ فرزانه آواز میدهم که ای دوستِ گرامی و دیرینه، این دفترت مبارک باد!
Comments are closed.