احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ شنبه 21 قوس 1394 - ۲۰ قوس ۱۳۹۴
خودکامه خود را دانای کل میداند، دیگران در نظرش حقیر میآیند، نیازی به مشورت ندارد، در هر بابی حرفِ آخر را خودش میزند و در هر بخشی، خود استاد مسلم است. او یقین دارد که تواناییاش بالاتر از همه است و حد و مرزی نمیشناسد. به باور خودش میتواند همزمان چندین کارِ سنگین و متفاوت را انجام دهد؛ از همین بابت به تقسیم وظایف و کار مشترک اعتقادی ندارد.
خودکامه میپندارد که مه و خورشید برای خدمتگزاری به او خلق شدهاند، همه میباید سرِ تعظیم به او فرو نهند و آنهایی که خلافِ آن عمل میدارند، بداندیشانی استند که علیه او دسیسه میچینند و توطیه میبافند.
خودکامه همیشه انتظار شنیدن تمجید و تحسین را دارد و از اینکه درباریان به خندههای او مدیحه بسرایند و مقاله بنویسند، لذت میبردـ هرچند خندههایش به سخن ظریفی، آلودهگی محیط زیست بار آورده باشد. او توانی فوقالعاده در نظارت از دیگران دارد؛ به گونهیی که ریز و درشتِ دیگران را میبیند، اما هرگز به خود نمینگرد و یا بهتر گفته آید، خود را فراتر از نقد و نظر میشمارد. او از امر و نهی به دیگران خسته نمیشود و از این بابت از سایرین انتظارِ آن را دارد تا شکرگزارِ او باشند و از اینکه سر در اطاعت وی دارند، فخر بورزند.
کلۀ خودکامه تهی نیست، در واقع نقشِ او بر عقلش چیرهگی دارد. این چیرهگی موجب میشود نتواند از خردش بهره بگیرد. او از تحقیر و تخویفِ دیگران لذت میبرد؛ از اینرو محفلِ او مالامال از طنزگویی و عربدهجویی است. طنزگویی و فکاههسرایی دلخوشی ارباب و عربدهها از جانب سرکار که ندیمان را سر جایشان بنشاند. اطرافیان خودکامه توانِ اظهار سخنِ حق را ندارند؛ لذا بر هر کرده او به علامت تأیید سر میجنبانند و به هر گفتهاش لب به آفرین میگشایند.
خودکامه به گونه مادرزاد در هر امری تواناست. او در حین تولد از سایر کودکان تفاوتی ندارد؛ در کودکی مانند دیگران تنها فریاد زدن و مکیدن را بلد است، اما آنگاه که به قدرت دست یافت و در ماحولِ خود نوکر و چاکر دید و دستش به جایی گیر افتاد، آهستهآهسته خودخواهیاش گُل میکند و بهسرعت رشد و نمو مییابد. او میخواهد در هر جایی و در هر گوشهیی، اثر و نشانِ شخص خودش دیده شود، مولوی در همین باب گفته است: نفس ما هم کمتر از فرعون نیست/ لیک او را عون و ما را عون نیست.
بالاخره دنیای خودکامه یکرنگ است؛ رنگی که او میپسندد. در جهانِ او تعدد آرا و دیدگاهها بیمعنیست، جهانش محدود و کوچک است و موانع روزگار هم اندک؛ بنابرین میخواهد یکشبه ره چهلساله بپیماید و با صدور یک فرمان همۀ کژیها را به میل خویش راست بدارد، از اینرو تندخو و عجول است!
Comments are closed.