احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ دوشنبه 5 دلو 1394 - ۰۴ دلو ۱۳۹۴
مقامهای پاکستانی تأکید کرده بودند که گفتوگوهای صلح باید بدون هیچ پیششرطی میان دولت افغانستان و طالبان آغاز شود؛ اما اکنون طالبان برخی پیششرطهای خود را برای صلح با دولت ارایه کردهاند. بخشی از پیششرطهای طالبان برای آغاز گفتوگوهای صلح، اینگونه فهرست شده است:
۱- پایان اشغال افغانستان توسط نیروهای خارجی؛
۲- پایان عملیات نظامی نیروهای خارجی در خاک افغانستان؛
۳- ایجاد نظام اسلامی در افغانستان.
در همین حال، پاکستان به نمایندهگی از طالبان، از دولت افغانستان خواسته است که حداقل ولایت هلمند در جنوب کشور در اختیارِ طالبان قرار گیرد تا این گروه بتواند از آن به عنوان پایگاهِ سیاسیِ خود در گفتوگوهای صلح استفاده کند.
اما این خواستها و پیششرطها اگر نگوییم بیشتر به هذیانهای یک بیمار شبیه است، حداقل نشانههای روشنِ یک نوع مالیخولیای مزمن را در خود دارند.
طالبان گروهی نیست که در افغانستان بدون پیشینه و تجربه بوده باشد. این گروه در برههیی از تاریخِ افغانستان موفق شد بر بخشهایی از کشور به دلیل شرایط خاصِ همان زمان، تسلط پیدا کند و چنان دمار از روزگارِ مردم بکشد که حتا خواب دیدنِ آنروزها نیز ترسناک باشد. طالبان حداقل شش سال بر بخشهایی از کشور تسلط داشت و این تسلط آنقدر به گذشته نیز برنمیگردد که به یاد آوردنش دشوار باشد و کمتر شاهد عینی برای آن پیدا شود.
طالبان همین پانزده سال پیش، بر بخشهایی از افغانستان حکومت میکردند و دولتی را که دوست داشتند، ساخته بودند. دولتِ طالبان به «دولتِ کیبل» در میان شهروندانِ کشور شهره است و اگر کسانی آن را به یاد نمیآورند، حتماً به مشکلِ حافظه دچار شده اند. طالبان زنان را در خانهها محبوس کرده بودند، جوانان را به بهانههای گوناگون به زنجیر میکشیدند و بخشهایی از افغانستان را نیز به زمین سوخته تبدیل کرده بودند.
حکومت طالبان به معنای واقعی کلمه، یک حکومتِ تمامیتخواه و توتالیتر از نوع داخلیِ آن بود. میگویم از نوع داخلی، چون حکومتِ طالبان بسیاری از ویژهگیهای یک حکومتِ توتالیتر از نوع اروپایی را که هانا آرنت توصیف میکند، نداشت. حکومت طالبان در خشونتورزی حتا از حکومتهای تمامیتخواهِ اروپایی نیز گوی سبقت را ربوده بود. این حکومت به هیچ صورت با حکومتهای استالین در شوروی سابق و هیتلر در آلمان نازی قابل مقایسه نیست.
حکومت طالبان، یک نوع بیحکومتیِ سراسراستبدادی بود که میشد در پناه قرائتی که از اسلام ارایه میکرد، همه چیز را توجیه کند. طالبان بستن مکتبها، زندانی کردن زنان، کشتن انسانهای بیگناه و نسلکشیهای قرون وسطایی خود را اسلامِ ناب میدانست و مردم را به زور وادار میکرد که آن را بپذیرند. چه کسی به چنین نوع حکومتی در افغانستان رای خواهد داد؟
البته طالبان حکومتِ در نتیجۀ آرای مردم را حکومتی اسلامی نمیدانند و باور دارند که خیل عظیمِ مردم جاهلاند و تشخیصِ خوب و بد را کرده نمیتوانند؛ به همین دلیل باید افرادی به عنوان علمای دین وجود داشته باشند که به جای مردم تصمیم بگیرند و آن تصمیمها را عملی کنند.
طالبان در زمانِ سلطۀ خود بر بخشهایی از کشور، همین کار را میکردند؛ به جای مردم تصمیم میگرفتند و آن را عملی میکردند. در نظامهای توتالیتری، عمدتاً رهبر به جای دیگران میاندیشد، ولی در نظام طالبانی چون هیچ اندیشهیی وجود نداشت، به همین دلیل امر به تعطیل کردنِ اندیشیدن داده بودند. طالبان به همین دلیل دروازههای مکاتب را بستند و از وارد شدنِ کتاب به داخل کشور، بهشدت جلوگیری میکردند.
حالا طالبان با چنین قرایتی از دین، میخواهند دوباره کشور را اسلامی بسازند. نکتۀ اساسی اما اینجاست که طالبان هرگونه قرائتِ دیگر از اسلام را اسلامی نمیدانند. برای طالبان، اسلام چیزی است که این گروه میفهمد ولاغیر، و اگر دیگران فهمهای دیگری مطرح کنند، با آن فهمها باید مبارزه کرد و حاملانشان را باید کشت. در فهم طالبانی از دین، آن دیگری وجود ندارد. آن دیگری در فهم طالبانی، کافر است که باید خونش را ریخت.
طالبان با چنین قرائتی میخواهند به میز مذاکره بیایند و نوع دینداریِ خود را در سراسرِ کشور گسترش دهند. آنها به ارزشهایی چون دموکراسی، حقوق بشر و حق شهروندی باور ندارند و اینگونه ارزشها را که بدون شک ارزشهای جهانشمول اند، ارزشهای غربی و کافری مینامند. به همین دلیل، طالبان با برگزاری هر گونه انتخابات که در نتیجۀ آن مردم زعیمِ خود را انتخاب کنند، موافق نیستند و آن را از دایرۀ اسلام و دینداریِ خود بیرون میدانند.
پیششرطهای طالبان، چیزهایی در راستای همان اهدافِ سلطهجویانه و تمامیتخواهانۀ این گروه است و به هیچ صورت، به خواستهای یک گروه سیاسی که حداقل تصویری روشن از جهان داشته باشد، شبیه نیست!
Comments are closed.