طبیعت و ماوراى طبیعت در آثار و افکار خیام

گزارشگر:چهارشنبه 25 حمل 1395 - ۲۴ حمل ۱۳۹۵

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3دکتر سیدجعفر حمیدی ریاضی
تشخیص رباعی‌ها:
براى تشخیص رباعی‌هاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نموده‏اند که حاصل و نتیجۀ این پیشنهادها را بدین‌گونه مى‏توان بازگو نمود:
نخست این‌که، هر چهار رکن یا چهار مصرع رباعى، فکرى واحد و نگرشى یک‌سان داشته باشند. دوم این‌که، معنى بر لفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوى‏تر از صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم این‌که، مفاهیم و تصویرهاى شعرى خیام، معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزلۀ کلمات کلیدىِ اشعار خیام است، همان‏گونه که اشعار حافظ را با شناخت کلمات کلیدى مى‏توان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شک و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزا در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم؛ غنیمت شمردنِ دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.
پنجم؛ دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بى‏گناه بودنِ انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى که واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد، مى‏توانیم آن را از خیام بدانیم.(۸)
به نکات بالا، چند نکتۀ دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى که مى‏پردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیک یا مابعدالطبیعه راه مى‏یابد. ثانیاً، با کنجکاوى و زیرکىِ تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شک وتردید مى‏نگرد. ضمن این‌که، در بیشتر رباعیات و آثار به‏جای‌مانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمى‏یابیم که او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجهالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مى‏رسد که در حق یک مرد دور از مذهب، چنان تعبیراتى به کار برود.(۹)
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازه‏یى که دربارۀ احوال او آمده، آن است که وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حرکات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مى‏کرد. چون اهل زمان بر دینِ او طعن مى‏زدند، بر جان خود بیمناک شد و عنان زبان و قلم را از گفتار بکشید.(۱۰)

اوضاع عصر خیام
ما از زبان قفطى مى‏توانیم این نکته را دریابیم که اوضاع اجتماعىِ عصرِ خیام و جهالت و ناآگاهىِ مردم زمانِ وى و سرزنش‌ها و طعن‌ها و آزارهایى که در آن‌زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخ‌گونه‏یى هستند به تعصبات خشک و بی‌مورد معاصرین خیام.
در تایید این نظریه، زکریاى قزوینى در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد که: «یکى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدنِ آفتاب، نزد خیام مى‏رفت و درس حکمت مى‏خواند و چون به میان مردم مى‏آمد، از او به بدى یاد مى‏کرد. عمر خیام یک‏بار چندتن را با طبل و بوق در خانۀ خود پنهان کرد و چون فقیه به عادت خود به خانۀ وى آمد، فرمان داد تا طبل‏ها و بوق‏ها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانۀ او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است که هر روز از صبحگاه نزد من مى‏آید و درس حکمت مى‏آموزد و آن‌گاه پیش شما از من به نحوى بد مى‏گوید. اگر من همان باشم که او مى‏گوید، پس چرا از من علم مى‏آموزد و اگر چنین نیست، پس چرا از استاد خود به بدى یاد مى‏کند؟»
به شهادت تاریخ، هیچ‏گاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتا پیروان طریقت، از تعدى و تعصب کج‌باوران و متعصبان عصرِ خود مصون نبوده‏اند و این گروه پیوسته مورد بى‏مهرى و بی‌عنایتى کسانى قرار گرفته‏اند که قادر به تشخیص سخن و کلام و افکار آنان نبوده‏اند و از این‌گونه کج‏اندیشی‌ها دربارۀ اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یکى از کسانى بوده که از کج‌خلقی‌ها و تعصبات مردم زمانِ خود در امان نبوده‌اند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده که دلالت بر همان دل‌تنگی‌ها و آزرده‌گىِ او دارد.(۱۱)
فیزیک و متافیزیک
رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم کرده‏اند:
۱- اشعارى در بى‏وفایىِ دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
۲- اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
۳- اشعارى که لذت‌پرستى و خوشىِ روز را توصیه مى‏کند و حیات موجود را غنیمت مى‏شمارد.
۴- اشعارى که پوچ و بى‏اساس بودنِ هستى و حیات را ترویج مى‏کند و نسبت به ماورای حیات با نظر شک و تردید مى‏نگرد.(۱۲)
اشعار سه دسته اول ـ که دربارۀ بى‏وفایى دنیا، گذراندنِ سریع ‏عمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودنِ واقعیات عالم هستى و بالاخره لذت‏پرستى و خوشى آنى است ـ مشکلى را ایجاد نمى‏کنند، اما اشعار دستۀ چهارم سوال‌برانگیز است.
مساله این است که آیا خیام یک شاعر سست‏خیال و نامعتقد به کاینات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است، یا مطابق گفتۀ قفطى و سایر معاصران وى، مومن، خداشناس، «امام حجهالحق على‏الخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحث‌ها و مطالعات بسیار به‌عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیام‏نویسان، به اصل بی‌اعتقادىِ خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر داده‏اند و عده‏یى دیگر، او را غیر از این تصور نموده‏اند و حتا گروهى معتقدند که این اشعار، مطلقاً از خیام نیست. در این‌که خیام شاعرى بى‏باک، گستاخ، جسور و پرخاشگر بوده ‏است، شکى نیست، اما این‌که او را یک نفر ملحد، بدکیش و نامعتقد بنگاریم، نظریه‏یى است که همۀ محققان با آن موافق نیستند.
قرن خیام
چنان‌که پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعۀ علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرنْ ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویش‌ها، اضطرابات، خرافه‏گویى و خرافه‏پرستى و تعصبات خشک، مصون و محفوظ نبوده است. درست است که در این قرن یکى از بزرگترین مراکز علمى، یعنى مدرسۀ نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسۀ نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظام‏الملک، مى‏توانستند بهره‏مند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراکنده‌گى افکار و توسعۀ اوهام و خرافات در نیشابور اندک نبود. از طرفى، نیشابور نیز مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرن‌هاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتش‏سوزى بوده و در دست سلسله‏هاى مختلف حکومتى، دست به دست مى‏شده است. تظاهرات عامیانه و قشرى‏گرىِ عوام در بروز روحیۀ پرخاشگرى و انتقادىِ خیام بى‏تاثیر نبوده است و پیداست که انتقام‌هاى خود را فقط از طریق رباعى‏هایش مى‏گرفت؛ و اگر در رباعى‏هاى دیگر وى، رگه‏هایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مى‏بینیم، به نظر نگارندۀ این سطور، نه به دلیل بى‏اعتقادىِ وى نسبت به عالم هستى است، بلکه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازی‌هاى عوامانه و قشری‌مآب‌هاى ماجراجو بوده است. رباعى‏هاى مأیوسانۀ وى به دلیل عدم اعتقاد او به کاینات نیست، بلکه به گونه‏یى، پوچى و بى‏محتوا بودنِ ناسازگاری‌هاى حیات را از نظرِ خود بازگو کرده است.
مسلم است که این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست؛ اما نگارندۀ آن معتقد است که در طول قرن‌هاى بعد از خیام، این ریاضى‏دانِ شاعر بارها و بارها مورد بى‏عنایتىِ منتقدانِ متعصب قرار گرفته، به طورى که هنوز شخصیت این مرد در هاله‏یى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.

یادداشت‌ها:
۱٫ محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، ۱۳۷۰، ص۱۵
۲٫ همان، همان صفحه
۳٫ براى اطلاع ر.ک «تتمه صوان‏الحکمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
۴٫ صفا، دکتر ذبیح‏الله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۵۲۷
۵٫ همان ج.۲، صص۳۱۱-۳۱۰
۶٫ شفیعى کدکنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، ۱۳۵۸٫
۷٫ ر.ک دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و ۴۲ رباعى، هاشم‏رضى، جلالى نایینى ۴۹ رباعى.
۸٫ فولادوند محمدمهدى، «خیام‏شناسى»، تهران: بى‏نا، ۱۳۴۷، ص.۱۲
۹٫ جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه کیهان، ۱۳۶۵٫ ص. ۳۲
۱۰٫ نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۲۵۶
۱۱٫ قزوینى، زکریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفکندى، تهران: اندیشه جوان، ۱۳۶۶، ص.۲۲۸
۱۲٫ جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.۳٫

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.