احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمنان دهزاد/ یک شنبه 3 دلو 1395 - ۰۲ دلو ۱۳۹۵
بخش ششم و پایانی/
رشدِ بنیادگرایی در افغانستان، بیشتر به ناتوانیِ بنیادگرایان برمیگردد. آنها با دانشهای جدید، گفتمانهای معاصر و فنونِ کنونی بیگانهاند و وقتی نگاه میکنند که به فقرِ استعداد مواجهاند و توانایی بازیگری در صحنۀ روزگار را ندارند و نمیتوانند «هستندهگی» خود را در جامعه تعریف نمایند، دست به عکسالعملهای خطرناک با روشهای هراسافکنی میزنند. در صورت شکلگیری دولتهای مقتدر، مشروع و بیطرف در این کشور، فضا بر بنیادگرایانِ تندرو و جزماندیش بسته میشود. وضعیتِ امروزی، فضا را برای بنیادگرایان مساعد ساخته است، فساد گستردۀ اداری و ضعفِ حکومت از یکسو و حمایت قدرتهای دور و نزدیک از آنها از سوی دیگر، زمینه را طوری هموار نموده که آنها هر روز جنایت بیافرینند و مانع توسعه و پیشرفتِ این سرزمین شوند.
فرجام بنیادگرایی
بنیادگرایان در زندهگی شخصی دچار تناقض و بنبستاند و جهانی که پدید میآورند، کمتر از زندان و شکنجهگاه نیست؛ به همین دلیل نمیخواهند دیگران، جهانی آسوده و توسعهیافته پدید آورده و زیستِ مسالمتآمیزی را تجربه نمایند. آنها از دستاوردهای تکنالوژیکی دیگران استفادۀ اعظمی مینمایند و آنان را به عنوان توجیهکنندۀ هدف تعریف میکنند. مفاهیمِ ذهنِ آنها آنقدر سنّتی و گذشتهگراست که حتّا پاسخگوی زندهگی شخصیِ خودشان نیست، چه رسد به دیگران. آنها اصلاً به مفاهیم مدرن نمیاندیشند و کاری به آن ندارند(سروش۱۳۸۴) و از سویی، شماری از بنیادگرایان پدیدههای مدرنیته را نشانههای روزِ آخرت و هموارکننده ارزشهای غربی و کفری میدانند، امّا از سوی دیگر کار در اینجا تمام نمیشود، آنها برای رفع نمودنِ احتیاجات زندهگیشان از ابزار مدرن کار میگیرند؛ از قبیل کمپیوتر، انترنت، تلیفون، بیمارستانهای مدرن، هواپیما و… استفاده میکنند؛ وقتی برای سفر به کشورهای دور میروند، از شتر و اسپ استفاده نمیکنند که مال جهان سنتیاند، بل از هواپیما استفاده میکنند(سروش۱۳۸۴، سایت). برای درمان بیماریهای خود به دعا اکتفا نمیکنند، بل به کشورهای دیگر میروند تا در سیستمهای پیشرفته و مدرنِ پزشکی خود را مداوا کنند. اما مفاهیمی که اینها با زندهگی، انسانها و سیاست دارند و آن را میشناسند، مفاهیمِ فوقالعاده قدیمی، زنگزده و غبار گرفته است. اینها بدون شک، آفتِ جهان و انسانِ معاصر اند.
بنیادگرایان در درازمدّت به دلیل تناقضات و ناسازگار دیدنِ ارزشهای ذهنیشان با جهان بیرونی، لِه شده و سرانجام از میان برداشته میشوند؛ اما تا از میان برداشته میشوند و جهانِ کنونی را به اهل واقعیِ آن واگذار میکنند، مشکلاتِ بسیاری را به انسانهای دیگر به ارمغان میآورند.
نتیجهگیری
در این نوشته تأکید شده است که بنیادگرایی آفتِ جهانِ مدرن است. رشدِ این پدید در افغانستان، به زمان تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق برمیگردد. در آن روزگار، موجی از تبلیغات علیۀ حاکمیتِ وقت بهراه افتاد، عربها از نخستین کسانی بودند که بر تندرویِ دینی در برابر رژیمِ وقت تأکید میکردند. تبلیغاتِ مسامحهناپذیرِ آنها (تکفیر) نهتنها در میان همۀ گروههای جهادی تعمیم نیافت، بل حتا نتوانست شماری از گروههایِ مجاهدینِ میانهرو را اقناع کند. بعدها این دام، رفتهرفته دامنگیرِ شماری از گروهها و احزابِ اعتدالگرای جهادی شد؛ احزابی که در مبارزاتِ سیاسیشان راه میانه و مدارا را در پیش گرفتند.
داستان غمانگیزِ بنیادگرایی، پس از فروپاشی رژیم طالبان تشدید یافت، تَبرِ بُرندۀ بنیادگرایی، آگاهانه و ناآگاهانه به سوی کسانی پرتاب شد که بهنحوی دستشان در سرنگونی بهاصطلاح «امارت اسلامی طالبان» دخیل بود. در این دوره از یکسو دهشتافکنانِ مسلح، دلیل مبارزۀ خویش را سرنگونی این امارت خواندند و راهِ ترور و دهشت را در پیش گرفتند، از سوی دیگر بنیادگرایانی که در هوای دموکراسی و آزادی بیان نفس میکشیدند، دلیل تندروی و نفرتِ خویش را حضور نیروهای امریکایی در افغانستان گفتند و رفتهرفته راه را به حضور و گسترشِ دهشتافکنی در سراسر افغانستان هموار ساختند. سوگمندانه در این سالها بیشتر از هر زمانِ دیگری به گروههای رادیکال و بنیادگرا میدان داده شد؛ در این میدان گروهها و احزاب رادیکال اسلامی بیشتر از همه دست بهکار شده و از احساسات پاک دینی مردمِ این کشور به حد اعظم سود بردند. تشدید جنگها و گسترش خشونت در سالهای اخیر، ناشی از همین تبلیغات زهرآگین و خِردگریزِ پیروان این گروهها بوده است. این تبلیغات بهپیمانهیی گسترده بود که بهمشکل میشد تمایز فکری میان یک جوان دانشگاهی و یک طالبِ آدمکش را پیدا نمود. یعنی هر دو یک موضع داشتند، با این تفاوت که یکی در دانشگاه و زیر بیرقِ حکومت حرف میزد و دیگری در کوهها و جنگلها به سوی نیروهای امنیتیِ کشور راکت پرتاب میکرد.
مسلماً گونۀ دینداری اکثریتِ مردم افغانستان و یا قرائتهای دینییی که آنها بدان پایبندند، با قرائتها و برداشتهای رادیکال و خردگریزانۀ شماری از کشورهای اسلامی فرق داشته است. قرائت دینی و رسمیِ آنها بر پایۀ تقدم نقل بر عقل استوار است؛ در حالی که قرائت و برداشتِ دینیِ مردم افغانستان، همیشه آمیخته به معرفت بوده و عقل را متاعی ارزشمند و نیاز مبرمِ بشری تلقی کردهاند. در واقع، بنیادگرایی کنشی است در برابرِ پدیدههای انسانی در جهان مدرن؛ پدیدههایی که بهنحوی همۀ ارزشها و فراوردههای بازمانده از جهانِ ماقبلِ مدرن را به چالش فرا میخواند. به دلیل اینکه ارزشهای برآمده از دل جهان مدرن، بهسانِ باران همهجا را فرا گرفته است، نمیشود از آنها گریخت، ناگزیر به آنها تن باید داد و در زیر سایۀ آن نفس کشید. گریز از این وضعیت، نقش بازیگری را از انسان میگیرد و آن را تبدیل به حیوانی تماشاگر میکند. در این میان، دینداران راهِ دیگری ندارند: یا با جهانِ مدرن خداحافظی میکنند و راهِ تروریسم را در پیش میگیرند و یا راهِ نواندیشیِ دینی را اختیار میکنند؛ راهی که میان دین و دنیایِ جدید آشتی برقرار کنـد.
سرچشمهها
ـ اندروهیوود(۱۳۸۷)، «درآمدی بر ایدیولوژیهای سیاسی»، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، مرکز چاپ و نشر وزارت امور خارجه
ـ پاکتچی، احمد (۱۳۸۷)، تاریخ تفسیر قرآن کریم، تنظیم و ویرایش محمدجانپور. انجمن علمی دانشجویی الهیات امام صادق
ـ سروش، عبدالکریم(۱۳۸۷)، «فربهتر از ایدیولوژی»، انتشارات صراط
ـ (۱۳۸۴)، «دموکراسی، عدالت بنیادگرایی و…»
ـ مارتین، لیپست(۱۳۸۷)، «دایرهالمعارف دموکراسی»، نشر وزارت امور خارجه
ـ محمود، طلوعی(۱۳۸۵)، «فرهنگ جامعۀ سیاسی»، انتشارات نشر علم
ـ محمد قراگوزلو(۱۳۸۶)، «ظهور و سقوط بنیادگرایی»(افغانستان)، نشر قصیدهسرا
ـ مژده، وحید (۱۳۸۲)، «افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان»، نشر نی
ـ هوشنگی، دکتر حسین و پاکتچی(۱۳۹۰)، «بنیادگرایی و سلفیه»/بازشناسی طبیعی از جریانهای دینی
Comments are closed.