نسرین گروس، یکی از فعالان دوران مقاومت و از مشاورین ریاست اجرایی: پرنده‌ها از پرواز باز مانده بودند/ داستان روز شهادت قهرمان ملی کشور

گزارشگر:ترتیب کننده: ناجیه نوری/ شنبه 18 سنبله 1396 - ۱۷ سنبله ۱۳۹۶

زمانی‌که عاصم سهیل، در خواجه بهاالدین تخار، شهید شد میزی پیدا نمی‌شد که جنازۀ او را بر روی آن بگذارند تا حشرات مزاحم جسد نشوند.

نسرین گروس می‌گوید: در آن روز-روزی که آمر صاحب شهید شد- عاصم سهیل یکی از همکارانش هم همراهش بود.

سهیل، در این حادثه سوخته بود، اما مجاهدین با دیدن جسد او فکر کردند که جسد شاید از فرد انتحاری است، اما وقتی متوجه شدند که این جنازه از عاصم است. آن وقت بسیار دیر شده بود و عاصم دیگر زنده نبود.

در آن روز، میزی پیدا نمی‌شد که جنازۀ عاصم را روی آن بگذارند و حتا یک چوکی پیدا نمی‌شد که پنکه را روی آن بگذارند تا جنازه را باد بزند، چون هوا بسیار گرم بود، امکان فاسد شد جسد می‌رفت.

در آن روزها فقط دو ساعت جنراتور را روشن می‌کردند تا کارهای ضروری را انجام دهند. سراسر ولایت تخار تنها یک پایه تلفن بود و آن هم کریدت نداشت و فقط زنگ از خارج می‌آمد.

زمانی ‌که آمر صاحب شهید شده بود، ما این امکانات را نداشتیم تا با بیرون تماسم بگیریم و بگوییم که چه اتفاقِ وحشت‌ناکی افتاده است.

روزی که آمرصاحب شهید شد، من و یک خانم امریکایی که با ما کار می‌کرد، به بازار تخار رفته بودیم تا لباس بخریم، چون خانم امریکایی تصمیم داشت، برود امریکا می‌خواست مقداری تحفه با خود ببرد. در داخل مغازه ایستاده بودیم که بی درنگ دودی از  سمت مهمان‌خانۀ احمدشاه مسعود بلند شد، زیاد متوجه اوضاع نشدیم و فکر کردیم شاید کسی برای نان پختن آتش روشن کرده، زیرا دود آن‌قدر زیاد نبود و صدایی هم شنیده نشد؛ اما مغازه‌داری که از آن خرید می‌کردیم، متوجه شده بود، رنگ‌اش پریده بود و چون یک انسان جنگ زده بود، متوجه وخامت اوضاع شده بود، به ما گفت: کارتان را خلاص کنید که من دوکان را بسته می‌کنم، ما بیرون شدیم، در چند دقیقه، میدان بازار خالی از آدم شد و تنها سه کودکی که کلاه خامک‌‌دوزی به سر داشتند باهم بازی می‌کردند. انگار سکوت مرگ‌باری تمام شهر را فرا گرفته بود و پرنده‌ها از پرواز بازمانده بودند، خاموشی همه جا را فرا گرفته بود، این وضعیت نشان‌دهندۀ اتفاقی ناخوش‌آیندی بود، چنان سکوت مرگ‌بار همه جا را فرا گرفته بود که حتا پارس دادن سگ‌ها هم شنیده نمی‌شد.

ما بیرون از دوکان و در میدان بازار ایستادیم  تا موتر بیاید، دیر وقتی منتظر ماندیم و پس از ساعت‌ها انتظار موتری آمد و  راننده‌اش به ما گفت که چند لحظه بعد یک موتر می‌آید، شما را به مهمان‌خانه می‌برد، نگران نباشید اتفاقی نیافتاده است.

بعد از مدتی موتر آمد و ما را به مهمان‌خانه برد، در آنجا متوجه شدیم که قهرمان ملی کشور زخمی شده و زخمش سطحی است، بازهم ما متوجه وخامت اوضاع نشدیم تا این‌که جنازۀ عاصم سهیل را آوردند و گفتند که قضیه از چه قرار بوده است.

من در آن روز و در آن لحظه که جنازۀ شهید سهیل را در حویلی مهمان‌خانه خواجه بهاالدین گذاشته بودند و تازه خبر شده بودیم که آمرصاحب هم شهید شده، به اندازۀ دوسال ماستری و دکترا از وضعیت افغانستان آموختم و متوجه شدم که وضعیت کشورم چقدر خراب است، وطن من چه محرومیتی را می‌کشد و چقدر توسط جهان فراموش شده و با چه مشکلاتی جنگ یک کشور پیشرفته را در برابر تروریستان به پیش می‌برد.

من باهمان خانم امریکایی در خواجه بهاالدین تخار بودیم؛ اما زمانی‌که شهادت آمرصاحب اعلام شد ما به پنجشیر آمده‌ایم.

در زمان مقاومت موردی که مردم را امیدوار می‌ساخت، داشتن یک رهبر توانا بود و آن رهبر توانا و دانا شهید احمدشاه مسعود بود، تمام مردم افغانستان و مجاهدین این را درک کرده بودند؛ اما متأسفانه دیگر آمرصاحب زنده نبود.

دوران مقاومت از دوره‌های طلایی تاریخ افغانستان است، مردم افغانستان در این دوره متوجه شده بودند که طالبان یک عنصر بیگانه و فروخته شده اند که رفتار وکردارشان با هیچ قوم افغانستان مطابقت نداشت.

در زمان مقاومت، دولت اسلامی افغانستان و جبهۀ مقاومت ملی مردم افغانستان را ۳۳ کشور دنیا به رسمیت می‌شناخت و کرسی سازمان ملل متحد در دست حکومت اسلامی بود، در این دوره و داکتر روان فرهادی نمایندۀ دولت اسلامی افغانستان در سازمان ملل متحد در نیویارک بود.

در ماه‌های اخیر پیش از شهادت احمدشاه مسعود، در آن روزها غذا برای خوردن به مشکل پیدا می‌شد، غذای ما برنج و لوبیایی بود که وقتی پخته می‌شد، رنگ نصواری به خود می‌گرفت، چون لوبیا دیر وقت مانده بود، همه مجبور بودند تا برای زنده ماندن همان لوبیا و برنج را بخورند.

جوانان وطن ما در آن زمان به جای رفتن به مکتب و دانشگاه مجبور بودند بجنگند و این انتخاب برای شان نبود که اول مکتب و دانشگاه را تمام کنند، بعد بیایند و بجنگند؛ متاسفانه از زمانی‌که جوان شده بودند جنگ بود و مبارزه و دفاع از وطن.

در آن زمان پسربچه‌های هفت-هشت ساله همه روزه در سر مرکب‌ها و با چند قوطی روغن برای ما آب می‌آوردند و ما از آن آب برای خوردن و شستن استفاده می‌کردیم، این پسربچه‌ها همیشه به جای رفتن به مکتب آب می‌آوردند و زمینۀ تحصیل برای شان فراهم نبود با وجود آن هم همیشه آمرصاحب به تحصیل کودکان دختران و پسران تاکید داشت و یکی از خواست‌های اصلی‌اش، فراهم‌سازی زمینۀ آموزش برای کودکان بود.

پس از به میان آمدن حکومت جدید و فروپاشی نظام طالبانی در کشور و با وجود آن همه جان‌فشانی و قربانی متاسفانه سیاست بازان، مدافعین این وطن را جنگ‌سالار یاد کردند؛ مشکل اصلی کوتاهی خود مجاهدین بود؛ زیرا ما هیچ‌گاه چگونگی داستان مبارزات خود و شهروندان افغانستان را در برابر تجاوز بیگانه‌گان برای مردم دنیا تعریف نکردیم، تلاش نکردیم که خودمان حرف‌های مان را به مردم دنیا بگوییم، زبان انگلیسی نیاموختیم تا با زبان خودشان واقعیت‌ها را بگوییم، داستان را ترجمانان، آن طور که خودشان خواستند، ترجمانی کردند. تاریخ مقاومت را به نسل نو نگفتیم و بازگو نکردیم که چه اتفاقاتی افتاد و چگونه مجاهدین مبارزه کردند و طالبان مزدور را شکست دادند. بنابراین، تقصیر ما است و این کوتاهی باعث شده که مجاهدین افغانستان را جنگ‌سالار خطاب کنند.

کتاب‌هایی در مورد جهاد و مقاومت افغانستان مردم افغانستان نوشته شد؛ اما این کتاب‌ها کافی نبود و نیست، باید بیشتر نوشته شود و به زبان‌های مختلف ترجمه شود تا دنیا بداند که در آن زمان چه اتفاقاتی افتاده بود و مجاهدین کی‌ها بودند و چه کردند.

در آن زمان، پس از شهید شدن آمرصاحب، تصمیم گرفتم که بعد از ۳۵ سال زنده‌گی در خارج برای افغانستان و مردمم کار کنم و عمر باقی مانده را وقف خدمت به وطن کنم و برای مردان و زنان سرزمین خودم کار کنم و تاکنون در افغانستان استم و کار می‌کنم.

————————————————————————————————————————————————————————

قدریه یزدان پرست، یکی از فعالان دوران جهاد و مقاومت و کمیشنر کمیسیون مستقل حقوق بشر

قهرمان ملی رهبری با کمترین اشتباهات را مرتکب شد

mandegar-3شهید احمدشاه مسعود را من از دوران حکومت مجاهدین و دوران مقاومت می‌شناسم، او را بارها از نزدیک ملاقات کردم و بارها برای اجرای برنامه‌ها برای زنان از او کمک و یاری خواستم و او هم بدون درنگ، هدایت کمک داده و همواره همکاری کرده بود.

من در کنفرانس فرانسه تنها بانو از نشانی دولت اسلامی افغانستان و جبهۀ مقاومت ملی مردم افغانستان همراه با قهرمان ملی کشور شرکت کردم و در آن برنامه مسعود شهید را همراهی می‌کردم.

من با شناخت نزدیکی که از آمرصاحب داشتم، برداشت من این است که او تفکری مبتنی بر روی‌کردهای ملی داشت، به همین دلیل در زمان جهاد صاحب تفکر و اندیشه بود و در زمان مقاومت نیز صاحب برنامه بود.

مهم‌ترین ویژه‌گی دیگر او که از باورهای اسلامی نشأت کرده بود، یک شخصیت نهضتی بود؛ اما تنها به نهضتی بودن اکتفا نکرد، محدود نماند، زمانی‌که از واقعیت‌های جامعه افغانستان آگاهی پیدا کرد، یک شخصیت ملی شد و با روی‌کرد ملی، برنامه‌های خود را تنظیم کرد و پیش رفت و این مساله سبب شده به بارقۀ امید مردم افغانستان مبدل شود.عقیده‌اش این بود که حکومت‌ها باید برخاسته از ارادۀ مردم باشند، حال هرکسی می‌گوید که انتخابات فکر من بود، در حالی‌که این شهید مسعود بود که برای اولین‌بار این دیدگاه را مطرح کرد و بر ملی بودن و مردمی بودن حکومت‌ها باورمند بود.

آمرصاحب مسعود اقدامات و عملکردش براساس آگاهی و اطلاعات بود و سعی می‌کرد با اطلاعات کار را انجام دهد تا از اشتباهات بیشتر جلوگیری شود به همین دلیل تنها رهبری بود که کمترین اشتباهات را مرتکب می‌شد و متفاوت بودنش هم همین مساله بود.هیچ‌گاه بدون برنامه پیش نمی‌رفت.

او از گرایش‌های قومی و مذهبی پرهیز می‌کرد و تبعیض و تعصب در عملکردش راه نداشت و این گونه عملکردش از او شخصیت متفاوت بار آورده بود.

قربانی آمرصاحب تنها قربانی برای مردم افغانستان نبود؛ بل قربانی برای بشریت و انسانیت بود و قربانی مبارزه ضد تروریسم، قربانی مسعود را قربانی ضد بشریت تعیبر کردند.

————————————————————————————————————————————————————————

 

فتانه گیلانی یکی از فعالان دوران جهاد و مقاومت و فعال حقوق زنان:

استقلال و آزادی افغانستان برای شهید مسعود خط سرخ بود

زمانی‌که طالبان ظهور کردند، جان ما در خطر بود، زیرا طالبان تصمیم داشتند که من و خانواده‌ام را ترور کنند؛ اما آمر صاحب شهید به ما خبر فرستاد که متوجه خود باشید، طالبان  تصمیم دارند شما را از بین ببرند.

خود آمرصاحب به سید اسحاق گیلانی{شوهر بانو گیلانی} تلفن کرد و گفت که متوجه خود و خانواده باشید که طالبان قصد کشتن شما را دارند، او یک مرد واقعی بود.

چون احمدشاه مسعود مرد آزادی‌خواه بود، ترورش کردند و اگر کسی از این حقیقت انکار می‌کند، بدون شک عقده‌های شخصی و قومی دارد و هنوز که هنوز است عقده‌های قومی و تنظیمی خود را دامن می‌زنند، امروز کسانی هستند که ۶۰، ۷۰ ساله شده اند، اما از گذشتۀ بد خود پند نمی‌گیرند و به فکر تفرقه انداختن استند.

شهید مسعود مردی بود که برای آزادی و استقلال افغانستان برنامه داشت، آدم با نظم و دسپلین بود و سنگرهایش همیشه منظم بود، او صاحب برنامه بود و همیشه با برنامه پیش می‌رفت و در تاکتیک‌های نظامی بی‌نظیر بود.

شهید مسعود این توانایی را داشت تا تمام اقوام افغانستان را دور خود جمع کند و همیشه  به این تاکید داشت که مربوط به یک قوم و یک ولایت نیست، شخص ملی‌گرا بود و هدفش خدمت به افغانستان و مردم افغانستان بود.

برای شهید مسعود استقلال افغانستان با ارزش و قیمتی بود، از زمان جهاد تا روز شهادتش در وطن بود و استقلال افغانستان را با هیچ چیزی معامله نکرد و برای هیچ‌کسی اجازه نداد تا با استقلال و آزادی افغانستان معامله کند.

شهید مسعود به تحصیل زنان ارزش قایل بود و آموزش زنان  برایش مهم بود، اما در آن زمان شرایط گونۀ دیگری بود، کمتر زمینۀ تحصیل برای زنان فراهم بود و حتا مردان از تحصیل محروم بودند، چون زمان حاکمیت طالبان بود و وضعیت کشور بسیار بحرانی بود.

آمر صاحب شهید در سنگر با نظم  و دسپلین پیش می‌رفت و تاکتیک‌های نظامی را بسیار خوب بلد بود و یکی دیگر از ویژه‌گی‌های او این بود که توانایی دورهم جمع کردن قوماندانان از اقوام مختلف را داشت، چیزی که هیچ قوماندان و رهبر دیگر نداشته و ندارند.

او خود را متعلق به یک قوم و یک ولایت نمی‌دانست، ملی فکر می‌کرد، ملی عمل می‌کرد و صلح و امنیت افغانستان برایش بسیار ارزش‌مند بود، یک شخص واقعاً وطن‌پرست بود.

شهید مسعود استقلال افغانستان را با هیچ‌کسی و هیچ چیزی معامله نکرد، استقلال و آزادی افغانستان برای مسعود خط سرخ بود.

امروز هیچ‌کسی از صداقت و راستی و وطن پرستی احمدشاه مسعود انکار کرده نمی‌تواند، اما فرزندان خلقی‌ها و پرچمی‌ها که امروز بزرگ و به کمک خارجی‌ها صاحب رسانه‌های شخصی شده اند و از طریق آن به آدرس جهاد توهین می‌کنند با این اقدام شان می‍‌‌خواهند انتقام پدرشان را از مجاهدین بگیرند.

امروز هر کس و ناکس صاحب تلویزیون شده و از آن آدرس به مجاهدین توهین کرده و مجاهدین را جنگ‌سالار خطاب می‌کنند، باید جلو این گونه اشخاص گرفته شود، زیرا از خیرات سر شهدا و مجاهدین افغانستان است که امروز زنده هستند و دموکراسی و حرفی برای گفتن داریم.آدرآد

————————————————————————————————————————————————————————

 

دل‌افروز زیرک، یکی از فعالان دوران جهاد و مقاومت و فعال جامعه مدنی:

مسعود متعصب و قوم‌گرا نبود

من یکی از پیروان شهید مسعود هستم و او را با تمامی معنا می‌شناسم؛ زیرا در زمان جهاد با او بودم و او را خوب می‌شناسیم و هدف و برنامه او را می‌دانیم، همیشه تلاش می‌کنم که راه او را ادامه دهم.

امروز متاسفانه مجاهدین را به‌نام جنگ‌سالار یاد می‌کنند. در حالی‌که جنگ‌سالار کسانی هستند که در صدد به دست آوردن چوکی و قدرت هستند و کسانی که در صدد گرفتن رشوت هستند و حتا یک روز هم جهاد نکردند.

باید به نسل نو و جوانان گفته شود که مجاهدین و کسانی که برای آزادی این وطن مبارزه کردند، جنگ‌سالار نیستند، جنگ‌سالار کسانی هستند که هر روز مصروف دزدی و گرفتن رشوت، پروژه و فن هستند.

من در زمان جهاد در یو.ان.اچ.سی.آر در کمپ مهاجرین در پاکستان کار می‌کردم و بیشتر کارهایم مساعد ساختن زمینه تحصیل برای کودکان و جوانان و دختران مهاجر بود.

بیشترکارهای ما تلاش برای تحصیل جوانان و خصوصاً دختران بود؛ زیرا ما می‌خواستیم به دنیا بگوییم که جهاد فقط برداشتن تفنگ و جنگیدن نیست، بل مبارزه برای فراهم ساختن زمینۀ تحصیل برای کودکان، جوانان و زنان است.

ما با قوماندانانی که برای دختران شان اجازه تحصیل نمی‌دادند، صحبت کرده و آنان را قناعت می‌دادیم که باید به دختران شان اجازه دهند تا تحصیل کنند و بیشتر کار ما در بخش تعلیم و تربیه بود.

در آن زمان مردها مصروف جهاد بودند و ما زنان و دختران مجاهدین را تشویق به ادامۀ تحصیل و فراگیری حرفه و کسب می‌کردیم تا بتوانند در دیار مهاجرت کمک خرچ خانواده‌های خود باشند. امروز که اکثریت فرزندان مجاهدین به مقام‌های بلند دست پیدا کرده اند، به دست آوردن تمام این مقام‌ها نتیجه تلاش‌های ما در زمان جهاد در دیار مهاجرت بود.

احمدشاه مسعود فرزند صادق این وطن بود که هدفش خدمت به افغانستان بود نه فقط خود و یا قوم‌اش، مسعود همیشه به صلح می‌اندیشید و برای رسیدن به صلح تلاش‌های بسیار کرد.

یکی از ویژه‌گی‌های شهید مسعود این بود که برای تعلیم دختران تلاش می‌کرد و به تحصیل دختران باورمند بود و خواست او آموزش دختران بود.

شهید مسعود، متعصب و قوم‌گرا نبود؛ چنانی‌که امروز بعضی از افراد هر روز بحث زبان و قوم را دامن می‌زنند؛ اما برعکس، قهرمان ملی افغانستان یک فرزند صادق این وطن بود که هدفش آوردن صلح و امنیت در افغانستان بود. در کنار مسعود، هزاره، اوزبیک و پشتون بودند و با او یکجا برای افغانستان کار می‌کردند؛ زیرا نزد مسعود هزاره و اوزیبک و پشتون مطرح نبود، مساله مهم برای او افغانستان و صلح امنیت کشور بود.

متاسفانه امروز از نام شهید مسعود سوء استفاده‌های زیادی می‌شود و بسیاری از قوماندانان به‌نام او تجارت کرده و می‌خواهند او را بدنام سازند و با استفاده از عکس و نام او برای خود ثروت‌اندوزی کنند.

————————————————————————————————————————————————————————

 

 

نازیه سروری یکی از فعالان دوران جهاد و مقاومت و معاون اجتماع زنان افغانستان:

قهرمان ملی در خصوص زنان دیدگاه متفاوتی نسبت به سایر مجاهدین داشت

احمدشاه مسعود یک مجاهد واقعی و وطن‌پرست بود.  او همیشه در سنگر بود و هیچ‌گاه به منافع شخصی‌اش ناندیشد؛ بل همواره به وطن و صلح و امنیت وطنش فکر می‌کرد.

من او را از زمان جهاد می‌شناسم، من در آن زمان در پاکستان با همراه مجاهدین در کمپ مهاجرین کارهای مخلتف را انجام می‌دادم و برای مهاجرین  زمینه کمک‌های بشر دوستانه را فراهم می‌کردم.

من شهید مسعود را از آن زمان که بسیار جوان بود می‌شناختم، او مردم مبارزه و آزادی خواه تنها و تنها به وطنش می‌اندیشید.

قهرمان ملی برنامه‌های ملی بسیاری داشت و در خصوص زنان دیدگاه متفاوتی نسبت به سایر مجاهدین داشت، او به تحصیل دختران ارزش قایل بود، مخالف آموزش دختران نبود و تعلیم زنان از برنامه‌های مهم و با ارزش وی بود.

برای شهید مسعود قوم و زبان مطرح نبود، او برنامه‌های کلان برای افغانستان داشت و به شدت مخالف حضور بیگانه‌گان در افغانستان بود؛ اما متاسفانه امروز بعد از مسعود ما شاهد استیم که وضعیت چگونه است و چقدر به راحتی و به ساده‌گی بیگانه‌گان برای ما و به جای ما تصمیم می‌گیرند؛ ولی دیگر مسعود نیست که جلو آنان بی‌ایستد و اجازه ندهد که سرنوشت ما را بیگانه‌گان رقم بزند.

————————————————————————————————————————————————————————

 

ایفا الکوزی یکی از فعالان دوران جهاد و مقاومت و ماسترترینر در AWC:

ما باید برنامه‌های برای شناسایی قهرمان ملی به نسل نو و جوانان داشته باشیم

مسعود بزرگ، مرد سنگر و مرد مبارزه بود، او را از سالیان پیش از زمان جهاد می‌شناسم.

در زمان جهاد من در ایران بودم و در آن‌جا با مجاهدین کار می‌کردم و در بخش‌های مختلف با مجاهدین همکار بودم.

من مسعود را یک مردم مبارز، شجاع و وطن‌پرست می‌دانم و با شناخت که از زمان جهاد از او دارم؛ او را مردی عاری از مسایل قومی و مذهبی و زبانی می‌دانم و باور دارم که هدف شهید مسعود خدمت به افغانستان  و رسیدن به صلح  و امنیت سراسری در افغانستان بود. متاسفانه بعد از آن همه تلاش و مبارزه که تنها ماه‌هایی که در زمان جهاد بودیم و سختی‌های بسیار کشیدم، درک می‌کنیم، امروز مجاهدین به نام جنگ‌سالار یاد می‌شوند و بعضی‌ها با دیده درایی، تمام زحمات مجاهدین را نادیده گرفته و آنان را جنگ‌سالار خطاب می‌کنند

مجاهدین را جنگ‌سالار خطاب کردن، جفای بزرگی در حق مردم افغانستان است؛ زیرا این مردم افغانستان بودند که جهاد کردند کشورشان را از چنگال ارتش سرخ نجات دادند.

به باور من مقصر اصلی در این خصوص رسانه‌ها است، زیرا این رسانه‌ها استند که با گفتن جنگ‌سالار به مغز جوان امروز تزریق می‌کند که مجاهدین جنگ‌سالار است و این اقدام را هدف‌مندانه دنبال می‌کنند، اما مجاهدین هم سکوت کرده و هیچ اقدامی در برابر آنان نمی‌کند.

باید مجاهدین برنامه‌های منظم برای شناسایی جهاد و مقاومت و قهرمان ملی به نسل نو و جوانان داشته باشد تا جوانان بدانند که این وطن چگونه آزاد شد و کی‌ها در آزادی وطن‌شان نقش داشت، مسعود کی بود و چگونه و چرا برعلیه بیگانه‌گان مبارزه کرد.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.