احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدحسین سعید/ دو شنبه 9 میزان 1397 - ۰۸ میزان ۱۳۹۷
بخش دوم/
جوانان مسلمان چه کسانى بودند؟
زمینههاى تاریخى:
برنارد لویس شرق شناس مشهور بریتانیایی – امریکایی و طراح نظریه معروف برخورد تمدنها میگوید:
حضرت موسى قوم خود را از بردهگى و آوارهگى نجات داد، اما اجازه نیافت به سرمین موعود وارد گردد. حضرت مسیح پیش از اینکه به موفقیت دنیوى دست یابد، به آسمان رفت. اما محمد (ص) پیامبر اسلام دچار هیچ یک از این دو سرنوشت نشد، بلکه برعکس در زمان حیات خود به موفقیت دنیوى دست یافت و رهبر حکومت شد. پیامبر اسلام نه تنها یک امت بلکه یک سیاست، یک جامعه و یک حکومت را که خود رهبر آن بود، تأسیس کرد. فرماندهى آنان را به عهده گرفت، به جنگ و صلح مبادرت ورزید، قوانین وضع کرد، مالیات وضع کرد و تمام کارهایی را که معمولاً یک فرمانرواى قدرتمند انجام میدهد، انجام داد. زندهگى پیامبر و مسلمانان اولیه خاطر نشان مىسازد که از همان آغاز اسلام، دین و دولت با یکدیگر توام بوده اند.
این رابطۀ پُر مفهوم میان ایمان و قدرت، به عنوان ویژهگى اسلام در مقایسه با دو مذهب دیگر باقى مانده است (پیامبر و فرعون – برنارد لویس).
تاریخ اسلام پُر است از جنبشهاى اصلاحى و قیامهاى مسلحانه براى رسیدن به حکومت عدل الهى، اما متأسفانه اکثر این مبارزات خالصانه به علت نادیده گرفتن شرایط و عدم همآهنگى با واقعیتهاى موجود و یا به علت عدم توانایىهاى عملى رهبران شان به شکست انجامیده است؛ زیرا بیشتر آنان با نادیده گرفتن جنبۀ بشرى و زمینى دین، از تاریخ پیامبران و رویدادهای صدر اسلام تنها معجزات را مىدیدند. هنوز هم بر همان شیوه تبلیغ مىکنند و باور دارند که ما مکلف به پیروی از ظاهر اسلام هستیم و نتایج آن را به خداوند واگذار میکنیم که قادر مطلق است و وعدۀ پیروزی به بندهگان صالحش داده است. معجزات پیامبران مانند انداختن ابراهیم در آتش و گذشتن موسی از رود نیل و پیروزی پیامبر آخرین در برابر انبوه دشمنانش را مثال میآورند. به این باور اند، خداوند قادر متعال که ابراهیم را در آتش نگهداشت و موسی را بر فرعون پیروزی داد و رسول آخرین را در مقابل دشمنانش با فرستادن ملائکه یارى کرد، ما را نیز با کمکهای غیبی به پیروزی خواهد رساند. در حالی که با نظر اجمالی در زندهگی پیامبران الهی به سادهگی قابل درک است که معجزات به ندرت اتفاق افتاده و پیش از معجزه و بعد از آن در زندهگی آنان تدبیرهای بشری و رنجها و فراز و فرودهای را میبینیم. آنان مانند هر انسان دیگری و حتا بیشتر از طاقت انسانی خود رنجها و سختیها را متحمل شده اند، بلکه منزلت هر کدام آنان نیز به تناسب رنجها و سختیهایی که به عنوان یک بشر و انسان در راه دعوت به توحید متحمل شده اند، بیشتر است.
شریعتی مىگوید، در اسلام طراح انقلاب خداوند است و قهرمان انقلاب پیامبران هستند.
اول باید ملت به جان آمده از ظلم فرعون وجود داشته باشد تا موسی بتواند به یک فرمان آنان را از شهر و زادگاهشان بیرون کند و اگرچه در عبور از نیل معجزه به یاری شان میرسد؛ اما آن طرف نیل دوباره واقعیتها موسی را نیز زمینگیر میکند. گاهى گوساله پرستی را به خدا پرستی بر میگزینند و گاهى از جهاد و رفتن به سر زمین موعود سر باز مىزنند و موسى در صحرای تیه و در سرگردانى از جهان مىرود.
عیسی (ع) که مرده را به معجزه زنده میکند، در حال فرار مداوم از تعقیب رومیها و یهودیان است. در حالی که از مخفیگاهی به مخفیگاه دیگر سرگردان است، به قول مسلمانان پیش از مرگ و به قول مسیحیان بعد از مرگ، به آسمان صعود میکند. همه دستآوردش چند تا حواریون او هستند که بعد از او مسیحیت را گسترش میدهند.
زندگى و دعوت پیغمبر آخرین. سراسر درس واقعگرایی و عقلانیت است. شهید احمدشاه مسعود میگفت: «با وجود مطالعات وسیعی که در زندهگی شخصیتهای تاریخی داشتهام، زندهگی هیچ کس برابر سیرت رسول الله (ص) برای من درسهای سیاسی نیاموخته است».
چـــرا پیغمبر(ص) در ســـیزده سال مکه دست به جنگ نزد؟ و چــرا در مدینه این اجازه را یافت؟ این سوالیست که جوابش مشکل نیست.
پیغمبر و مسلمانان در مکه توانایی جنگ را نداشــتند و در صورت جنگ به آسانی نابود میشدند. در مدینه بود که از نظر تعـــداد، اراضی و حمایت مردم محل مسلمانان این توانایی را پیدا کردند تا از خود دفاع کنند، آنهم با چه امکاناتی؟
در پیمان دفاعی با غیر مسلمانان. نه تنها با یهود بلکه با قبایل بتپرست اطراف مدینه. آنهم با مواد و شرطهایى که به افراطگرایان امروز قابل تحمل نیست.
– اگر قبایل مورد هجوم قــرار گیرند باید اصحاب بزرگ پیغمبر در دفاع از آن بتپرستان بجنگند و احتمالاً کشته شوند.
آنچه در این تصامیم و پیمانهای سیاسی و نظامی روشنتر از آفتاب است، محاسبۀ عقلی و تدابیرعملی پیغمبربرای دفاع در مقابل دشمن است.
پیغمبر و مسلمانان هرگز عقل را تعطیل نکردند تا مانند مارِکور خود را به هر سوراخ بزنند و جهان را به آشوب بکشند یا بر عکس، بدون حرکت عملى، رو بهسوی آسمان در انتظار معجزه بنشینند.
به داستان جنگ بدر توجه کنید:
پیغمبر به کمین کاروان قریش به رهبری ابوسفیان که مسیرش از بدر مىگذرد، از مدینه بیرون میآید؛ اما به عوض بر خوردن با کاروان تجارتى و انجام یک عملیات آسان و پُر سود، با نیروی مسلح دشمن که چند برابر افزونتر و مجهزتر از اردوى کوچک اوست، مواجه میشود.
پیغمبر دستور میدهــد در جای معینى از اراضى بدر آرایش جنگی بگیرند. یکی از اصحاب میآید و میگوید: یا رسول الله این وحی است یا تدبیر جنگی؟
پیغمبرمیگوید: تنها تدبیر است.
میگوید: به نظر من اگر درآنجا (موضعی که بعــداً جنگ صورت گرفت) موضع بگیریم، بهتراست؛ زیرا اولا پشت سپاه ما به کوه واقع میشود و از دور زدن دشمن از عقب مصون میشویم.
دوم: آفتاب از پشت سر ما میتابد، در حالی که اشعه آن مقابل چشم دشمن واقع میشود.
سوم: چشمهها در ساحۀ ما واقع میشود و چشمهیی را که از دسترس ما دور است، خاک پُر میکنیم. ما آب مىداشته باشیم و دشمن در ساحۀ بدون آب میماند. پیغمبربه مشورۀ او عمل میکند.
براى پیغمبر، درعقب سپاه، در نقطهیی که میدان جنگ را دیده بتواند «عریش»(سایهبانی برای ادارۀ جنگ) میسازند. وقتی همه تدابیر عقلی و عملی انجام می یابد، نوبت دعا میرسـد.
پیغمبر دعا میکند، دعایی که بیشتر به ارایه گزارش کاری به حضور خــداوند شبیه است:
الهی مارا یاری کن، اگر این تعــدادی که اکنون و در این میدان به جنگ آماده شــده اند، شکست بخورند و نابود شوند، دیگر در زمین پرســتندهیی باقی نمیماند.
چنان در حال دعا کردن مضطرب است که ردایش از شانه به زمین میافتد. ابوبکر(رض) که در کنارش ایستاده است ردایش را بر میدارد و میگوید:
یا پیغمر! بس است، دعای تو قــبول شد!
ابوبکر(رض) بعــدها میگوید، این جمله در حالی که به آن یقین داشتم غیر ارادی از زبان من برآمد.
این داستان به ما چه میگوید؟
اینکه پیغمبر انسانى است با رسالت الهی اما با خصوصیات بشرى و عملکرد طبیعى و اما خــداوند، خداوند است در مقام بىنیازى و کبریایىاش که پیغمبران نیز بر او ناز نمىفروشند.
کمک غیبى نیز به شکل رویداد طبیعى در «بدر» نازل مىشود: به صورت باران ملایم که زمین زیر پایشان را که ریگ نرم صحرا است، سخت مىسازد؛ به شکل «نعاس»: خواب سبک که نهایت آرامش قلبى و مورال بلند و غیر عادى را در میدان جنگ نشان مىدهد.
داستان بدر و همه سیرت پیامبر این معنا را مىرساند که در رهبرى او، تدبیر و محاسبۀ عقلى حرف اول را مىزند و حساب احتمالات خارج از ارادۀ بشرى به خداوند واگذار مىشود. یعنى «با توکل زانوى اشتر ببند».
Comments are closed.