احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور شمسالحق آریانفر - ۰۵ دلو ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
وزنهای طویل و کوتاه
رشته دانشکدۀ ادبیات را نخوانده و یا اهل مطالعۀ کتابهای ادبی نیست و اوزان عروضی را نمیداند؛ اما وزنهای متنوع شعری را با توانایی کامل بهکار گرفته است. از کوتاهترین تا درازترین وزنها در سرودههایِ رشته تبلور ناب دارد.
دو نمونه از وزنهای کوتاه و طویل را میآوریم:
تجلی کرد حق از جزو تا کل بود هر رنگ لبریز توصل
چو شد هر سبزه مملو از تسلی چمن رسته است از نور تجلی
به هر سو بنگری باب حضور است تماشاخانه بزم ظهور است (۱۶۲)
بحـر طویل:
اگر شکوه بهار نازت شود در این بزم، جلوه سامان
ز فیض وصلت، خزان ستانم، دمد به رنگی که چون گلستان
بیا خدا را که رفتم از دست، اگر ترا دین و مذهبی است
دل از جفایت، چو شیشه بشکست، ترحمی کن ز روی ایمان
ستم شعارم، مکن از این بیش، جفای افزون، به سینۀ ریش
که رشتۀ زار و ناتوانت، کباب کردی، به درد هجران (۹۷)
حمد و نعت
همۀ شعرا حمد خداوند متعال و نعت پیامبر بزرگوار اسلام را دارند که در مواردی بیان و تعبیراتشان نزدیکیهایی دارد؛ اما رشته به زبان و بیانی دیگر به حمد و نعت پرداخته است. به آفریدههای رشته توجه کنید تا این ویژهگی را خوب دریافته باشیم:
چون بوی گل از دیده به صد رنگ نهانی
دوری ز نظر لیک قریب از رگ جانی
در هر شیی اسرار وصالت چمن آراست
در هر گل و هر برگ در این باغ عیانی
سرجوش شهود است به وصلت همه کثرت
گرفهم رسا جلوه کند در همه آنی (۱۶۶)
فخر ایجادی و محبوب الله میآیی
جان و دل فرش قدومت چه رسا میآیی
بهرهور شد ز وجود تو هیولا و صور
دوجهان کرده منور ز لقا میآیی
چه یتمی که ترا تاجوران محتاج اند
تاج بخشی و تاج سر ما میآیی
اوج نازت نه قیامتکدۀ ما تنهاست
بهر تنویر همه آیینهها میآیی
رهنمای همه امت تویی ای بحر علوم
رازپرداز فرامین خدا میآیی ()
فریاد درد همهگانی
اشعاری که دردهای شخصی و سطحی را بازتاب میدهد، هرگز ماندگار نمیگردد. بازتاب دردهای عمیقِ انسانی است که شعر و بیان را جاودانه میسازد. «بشنو از نی چون حکایت میکند»، هرگز کهنه نمیگردد. در سرودههای رشته ابیاتی از این دست کم نیستند:
جز یاس نیست عرض متاع دکان ما
پر بیبهاست هستی ما در زمان ما
صبح جنون دمیدۀ عرض فناستیم
چون بوی گل سراغ مجو ز آشیان ما
صبح بهار گلشن وصلست شش جهت
ما خوابناک و هست هوس پاسبان ما (۱۹)
(«هردل خانۀ اوست» (گزیدۀ غزلیات)، عبدالواحد رشته، انتشارات امیری، ۱۳۹۳)
عشـق
رشته مانند همهگان انسان است، درد دارد، عشق دارد، یأس دارد و آرمان دارد. ابیاتی را میآوریم که رشته در آنها ازعشق و محبت سخنها گفته است:
محو خود گمگشتۀ آن چشم فتانم هنوز
میچکد خونابۀ حسرت ز مژگانم هنوز
از فراق لعل جانبخش بدخشی زادهیی
گه به گه جویای آن لبهای خندانم هنوز
لعل میگونی چه محفل را بود رنگ نشاط
ذوق پرداز خیالش در بدخشانم هنوز
هست امید بهار و نیست ممکن وصل یار
زان سبب پامال این برف زمستانم هنوز
عشق سرکش میکشد آخر به مرگ این رشته را
کشمکش دارند هر دو وصل و هجرانم هنوز (۸۰)
ثروت حسنت نمودند ز نور آفتاب
از دل من میکشد زانرو نفس دود کباب
یاد بادا خاطرات سخت دامنگیر تو
جاگرفته در دل و جانم چنان موج شراب
ای فدای شکرین طرح تبسمهای تو
نشئۀ می در صراحی، بوی گلشن در حجاب (۱۶۱)
آزادهگی و استغنا
آزادهگی، ویژهگی ناب مردان کوهستان است. خراسانِ کهن زادگاه رادمردان و مهد عیاران و آزادهگان است. مردانی که آزاده زیسته و با همه فقر و ناتوانیها، فخر بر ماه و ناز بر ستاره فروختهاند. رشته یکی از این آزادهگان است:
نیست قانون مرا آهنگ ابراز طمع
سرمه پرداز قناعت کردم آواز طمع
کوه صبرم را نخواهد برد طغیان هوس
فقر من بسیار مستغنیست از ساز طمع
قانعم از همت پولاد بنیادم مپرس
کی کنم دیگر در دار هوس ساز طمع (۸۲)
درد اجتماعی
رشته در برج عاج و بریده از مردم نزیسته تا بیانگر احساسات انتزاعی و مجرد باشد. او با مردم زیسته و دردها و آلام مردم را از نزدیک دیده و فریاد کشیده است:
یاران تمام یک جهت و یک نوا شویم
باید به فکر سلسله اعتلا شویم
تخم نفاق را ز دل خویش برکنم
یک بار دیگر چو آیینه اینجا صفا شویم
بر اتفاق ماست وطن سخت منتظر
فقدان آبروست که از هم جدا شویم
تا کی به باب غیر بود چشم احتیاج
باید به درد خویش همه خود دوا شویم (۸۹)
درد میهن و وضعیت کشور
آلام و رنجهای مداوم تحمیل شده بر این سرزمین، همۀ باشندهگانِ این مرز و بوم و حتا نباتات و حیوانات را به فریاد آورده است. رنجی که پایان ندارد و گام به گامِ این خطه از درد آن میسوزد. رشته یکی از این دردآشنایان است:
رزمگاه یاران است میهنی که من دارم
صحن تیرباران است گلشنی که من دارم
روز و شب وطن جنگ است
خلق من بسی تنگ است
صد بلا بود در پیش، رفتنی که من دارم
مردمان ز جان سیر اند، بی وفا و بی مهرند
تیری را هدف هستم، مردنی که من دارم
بس که خسته از جنگم، زار شهر دلتنگم
میگذارمش از خویش مسکنی که من دارم
کم نشد دوام جنگ، این بود عجب فرهنگ
لمهور بود آتش گلشنی که من دارم
رشته از وطن بگریز، گشته تیغ دوران تیز
پرچه پرچه در تن شد جوشنی که من دارم (۲۳۱)
سفر به آسیای میانه
رشته اگر به سایر کشورها نرفته، سفرهایی به آسیای میانه داشته است. بیانِ این سفر و تأثراتِ رشته را از خلال ابیاتش بهآسانی میتوان دریافت:
زگردباد حوادث رخت نژند مباد
شکوهی ناز ترا در زمان گزند مباد
الهی سرو صنوبرنمای زیبایت
روان ز خاک بخارا سوی خجند مباد
بتان تاجیک از هر سوبه سویی میگذرند
چو نقد جلوۀ ممتاز تو پسند مباد
به اوج ناز تو ای نونهال شهر بخار
رسا قیام ترا چون قد بلند مباد (۲۱۹)
یاد یاران
میدانیم اندوختههای رشته بیشتر از محفلِ یاران است. مجلس انس و فیضِ صحبتِ یاران بود که رشته را برگوبار بخشید. از اینجاست که در سرودههایش همیشه یاد یاران را میکند و از نبود ایشان اندوهناک است:
طی زمان عیش گلستان زندهگی آمد غم کشاکش پایان زندهگی
عمری به دوستان چمندوست درگذشت در میلههای چته و خمچان زندهگی
یادتت بخیر باد وکیل صابر عزیز عضو فعال صحن محبان زندهگی
معروف خان و عبدالاحد منتظم کارفراش جایگستر خوان زندهگی
آقای سیدطاهر و پیرمجددی فرماندهان نسخۀ فرزان زندهگی
محفوظ جان و نیز فضلالله دلنواز هم یار شوخطبع مدیر عرفان زندهگی
آغای واسوخت پری خاص سطرنج تا دور پیل کشت خوری جان زندهگی
داکتر صبور و صوفی رشید و خان عبدالله میرزای یارمند ادیبان زندهگی
آصف خان، مرد صفاخوی با ادب عبدالهادی هم ز جوانان زندهگی
محبوبالله و گلاحمد و هم حفیظ جان عبدالرشید من شده پاشان زندهگی
پور وکیل نیز امینالله وطن گذاشت جای دیگر نمود چو دوران زندهگی
سوزنفروش رفت پی کار سوزنش رشته گذاشت بیسروسامان زندهگی
داشتم پیرحضرت استاد شعرگوی ازخود گذاشت صحنۀ هجران زندهگی
اکه نعیم نقل محافل زبر برفت زو ماند خاطرات پرحرمان زندهگی
نخل طرب شکست جلیل خان اکه نعیم بودند چند روزه و مهمان زندهگی
ماندیم چند تن ز جوانان آنزمان چون پیر و خسته گشته گریان زندهگی
رشته ز درد فرقتِ یاران رفته دور داریم به یاد آنهمه حرمان زندهگی (۱۴۹)
Comments are closed.