احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمنان دهزاد-استاد دانشگاه - ۱۱ حوت ۱۳۹۷
از روزگاری که متفکران کلاسیک، جهان را به انتزاعی و انضمامی تقسیم کردند تا امروز «من» در صورتهای «من واقعی» که متعلق به جهان انضمامی است و «من آرمانی» که منصوب به جهان انتزاعیست، مطرح بوده است. یکی آن، تواناییها و امکانات محدود آدمی را در بر میگیرد و دیگری آرزوهایی نا محدود انسانها را؛ اما مشکل از جایی شروع میشود که انسان به دنبال «من» واقعیاش در جهان انتزاعی برآید و همیشه آنجا مسکن گزیند. شاید یکی از آرزوهایی نامحدود آدمی «امید»، «آزادی» و «آرزو» او باشد، وقتی در جهان انضمامی با تواناییهایی محدود از یکسو و پیرامون بسته از سوی دیگر، روبهرو باشد و نتواند شاهد تحقق آن امیال و امیدهایش باشد، راه و سفری دیگری را در پیش میگیرد تا خلاء خود را پُر کرده و تقلا برای تثبیت «من واقعی» خویش نماید. بدینترتیب دقیقترین تقسیمبندی را در این باب، چارلز کولی انسانشناس معروف امریکایی کرده است. او «من»هایی آدمی را به پنج بخش تقسیم کرد: یکی «من واقعی» که خود انسان هم آن را نمیدند، دوم تصوری که«من» از خودم دارم، سوم تصوری که شما از «من» دارید، چهارم تصوری که شما از تصور «من» راجع به منیت «من» دارید و پنجم تصوری که «من» از تصور شما راجع به خودم دارم. علاوه بر آنها دو «من» دیگر هم داریم، یکی «من مدرن» یعنی منِ که میاندیشد، بیش از آنکه حضور داشته باشد و دوم «منِ» که رد آن را میتوان در فلسفۀ هگل یافت، که آن را «من بازتابی» نام نهاده اند، یعنی منی که راه خودش را گُم کرده است و سر گردان میگردد تا آن را در آیینۀ دیگری پیدا کند. هنگامی که آدمی شخصاً در امر خود شناسی ناتوان آید و به این راز مهم هستی پی نبرد، سعی میکند که تن به «خودشناسی در آیینه دیگری» بدهد.
آنها این «من»ها را در زمانی بیان کردند که جهان متشکل از دو بخش بود (ذهنی و عینی)، اما در کنار این جهانهای فلسفی، بعدها جهانی دیگری هم به آنها افزوده شد که ظاهراً جهان مجازی نام گرفت، ولی در اصل نه جهان حقیقی است و نه جهان مجازی، ولی همزمان هم جهان مجازی است و هم جهان حقیقی، از این حیث جهان حقیقی نیست، که چون جهان انتزاعی و بین الذهانی است، از این حیث جهان واقعی است، که از یکسو سوژههایی که در این جهان دست به دست میشود، در عالم بیرون وجود دارد، ولی ما تلاش میکنیم که به این سوژهها معنایی دیگری بدهیم و عالمی نو در افگنیم و یا به عبارتی بر عالم بیرون، روح دیگری بدهیم و بر میل دلمان سوژهها را سبک و سنگین، سیاه و سفید و یا اثبات و ابطال کنم تا جهان بیرونی بر وقف مرادمان بچرخد، از سوی دیگر وقتی شما پشتِ کمپیوترتان نشستهاید و از طریق جهان مجازی به فروشگاهها دستور میدهید که فلان شی را نیاز دارم، ساعتی نگذشته، به نشانی شما فرستاده میشود، دال بر تلفیق این دو جهان دارد.
هرچه باشد این جهان در دل جهان واقعی بهوجود آمده و تابع آن است که انکار آن کار سبکسرانه و غیرواقعی است. به این دلیل که اینک انسان همین جهان واقعی به هر دلیلی از آن دل زده شده و میخواهند رؤیایی دست نیافتی و یا تصوری «منِ» از خودش را در جهان مجازی جستجو کنند. این گروه یا دل به دریا میزنند و تصوری که از «منیت» خودش دارند را آفتابی میکنند و یا حسابهای جعلی میسازند و به دنبال بازتاب تصوری از «من» واقعی در پردۀ جهل میگردند؛ اما اکثریت کاربران این جهان مجازی بهویژه فیسبوک، در پیدا کردن تصوری از «من» واقعی شان سرگردان اند و سعی میکنند که «من» واقعیشان را در تصور دیگران بیایند و به همین دلیل ساعتوار «تصویر» نشر میکنند تا دیدگاه و نظریات دیگران را در مورد «من واقعی»بدانند و از این طریق جایگاه اجتماعی خودشان را محک بزنند. اگر اینها در جهان واقعی از این ناحیه رنج نمیبردند و خودشان را همان گونهیی که فکر میکنند، پیدا میکردند، نیازی نبود که به دنبال دریافت و پیدا کردن خویشتن خویش در جهان مجازی میگشتند، بیآنکه آن تصور، واقعی باشد. وقتی کسی روزی چندین عکس را بیهیچ مناسبتی در جهان مجازی به نمایش میگذارد و تمام ساعت منتظر دیدگاهها و برخوردهای کاربران فیسبوک است، بیشتر از هر چیزی به دنبال این است که به شما بگوید که مرا فراموش نکیند (اینجا هستم)، حتا گذشته از آن به دنبال گُم کردۀ خویش در جهان بیرونی است. اگر کسی کتابی میخواند و بیهیچ موردی عکس آن را همهگانی میکند، همچنان به دنبال «من واقعی» خودش است و میخواهد به شما گوشزد کند که او را بشناسید ویا هم رؤیایی دارد که در جهان غیر مجازی نمیتواند به آن دست یابد. وقتی نمازگزاری، تصویری از دعا و نیایشاش با خداوند را همهگانی میکند، مسلماً به طمانینۀ باطنی دست نیافته و میخواهد برایند این دعا را از شما بخواهد، چون اگر باور داشت که این نماز و دعا بر درگاه حق لاجواب نمیماند، قطعاً آن را در معرض «پسند» و دیدگاههایی شما نمیگذاشت. اگر کسی از تنهایی در این جهان رنج نمیبرد، دلیلی ندارد که در فیسبوک بنویسد که «من از خودم تکیهگاهی ساختهام و نیازی به هیچ کسی ندارم و یا نیاز به دلسوزی و دوست داشتن کسی ندارم و…» او بیهیج تردیدی میداند که نیاز دارد و از نیازمندی مدعی بینیازی است، مسلماً نیاز به کسی دارد که تصوری خودش را در بارۀ «من» او به او بگوید، حتا اگر آن تصور صوری و غیر واقعی باشد.
از حق نگذریم، اینها از میوهها و پیامدهای مدرنیته است، چون یکی از پیامدهای مهم و قابل تأمل مدرنیته، غفلت از «حقایق و اصالتها» و چسپیدن به ظواهر و حواشیهای زندهگی است، یعنی« من بازتابی». متولیان این «من» به دنبال اصالت و حقیقت سوژهها و و مفاهیم نیستند، بلکه میخواهند آنها را در آیینه دیگران ببینید. این غفلتی است که حتی خود انسان مدرن از غفلت خود غافل است.
اینها، یک معنای دیگری هم دارند، یعنی تن دادن به نیهیلیسم و بیارزش شدن ارزشها در جهان واقعی است. نیچه این فیلسوف عصیانگر آلمانی صد و نزده سال پیش از امروز گفته بود «آنچه حکایت میکنم تاریخ دو سدهِ آینده است. من وصف میکنم آنچه را که در شرف آمدن است. آنچه دیگر نمیتواند به گونهیی دیگر بیاید؛ (ظهور نیهیلیسم)». نیهلیسم ویا هیچانگاری هیچکاری نکند، ارزشها را بیارزش جلوه میدهد و انسان را در خیابان تصمیمگیری تک و تنها رها میکند تا سرگردان به دنبال معنی بگردد و در نهایت به «بنبست» برسد. آدمی از سوی تبدیل به حیوان تنها و بدبین و نسبت به همنوعش «بیاعتماد» میشود، اما از سوی دیگر این بدبینی و بیاعتمادی نمیتواند روان رنجور او را تسکین دهد. این وضعیت او را از اطرافیانش دور میکند، بیآنکه متوجه شود، به دنبال همدم دیگر میگردد تا تنهاییاش را جبران کند. همین که بر دور و برمان نگاه کنیم، به سادهگی تشخیص میدهیم که بسیاریها در زندهگی واقعیشان چنین سرنوشتی را در پیش گرفته اند، وقتی مهمانی کسی میشوید ویا او مهمان شما میشود، میبینید که هم مهمان و هم میزبان ساعتهای متمادی کنار هم مینشینند، بیآنکه حرفی برای گفتن داشته باشند و حوصلۀ برای شنیدن. به تعبیر«یووال هراری» صحبت کردن با عموزادهام در سویس آسانتر شده، ولی صحبت کردن با همسرم هنگام صبحانه سختتر شده است؛ زیرا او دایماً به جای نگاه کردن به من، به گوشی هوشمندش نگاه میکند. به تعبیر سعدی «خود در میان جمع و دلم جای دیگریست» دلیلش این است که آنجا نمیتوانند «من» واقعی شان را دربایند، به عبارتی، این بنبست در جمع فزیکال و واقعی به هم نمیخورد، سریع به جهان مجازی میروند.
این گریز از «جمع» بهمعنایی تن دادن به «تنهایی» است، اگر شخصی دیگری از آن سوی خط با او همکلام شود، انصافاً این دو «جمع»، همکلام نیستند، بلکه دو انسان «تنها» در مواجه با هم اند، که شاید از «بودن» با دیگری خسته شده باشند. زیرا اگر «تعهد» را زیر بنایی هستی بدانیم، «بیتعهدی» در جهان مجازی بهویژه فیسبوک انکار پذیر نیست، «بیتعهدی» اعم در برابر «منِ کاربر» و اعم در برابر دیگران. طبیعی است که وقتی کسی در جهان واقعی نسبت به دیگران «بیتعهد» و «بیاعتماد» باشد و همین «بیاعتمادی» و «روان رنجورش» پای او را به جهان مجازی میکشاند، چهطوری میتواند آن را در جهان دیگری مراعات نماید؟ وقتی از کییرکیگارد در مورد «مطبوعات» پرسیدند، گفت: عیبش این است که همه چیز را همسطح و غیرحضوری میسازد، که در نهایت باعث بیتفاوتی آدمی میشود. اگر نتوان این دیدگاه کییرکیگارد را بر جهان مطبوعات تعمیم داد، قطعاً میتوان آن را بر بخشی از این جهان(جهان مجازی) تعمیم داد. آدمی در جهان مجازی حتا میتواند در برابر اندیشهها و تصور دیگر از «من» خود نیز بیتفاوت و بیخیال باشد، اگر چنین نیست، پس دلیل رفتارهای زیکزاکانۀ اکثریت کاربران شبکههای اجتماعی چیست؟ آدمیان بسیاری را در این زیستگاه مجازی شاهدیم که بامداد یک موضوع دارند و شامگام موضع دیگر، بیآنکه موضع اولیش، جلوی او را بگیرد. رفتار این کاربر از دو حالت خالی نیست، اولاً با خودش به نتیجه نرسیده، هیاهوهایی ظاهراً «صوری» اما هدفمند مسیر کنش او را انتخاب میکند و یا هم بیتعهدی سرپای زندهگی او را فرا گرفته است. وقتی کسی نسبت به اندیشهها و موضعگیریهایی خودش «تعهد» نداشته باشد، بدین معناست که سرش به بنبست خورده از غفلت خود غافل است. در این شکی نیست که جهان غیرمجازی با همه نیکیها و بدیهایش، مستلزم «تعهد» است، به همین سادهگی نمیتوان هرگاهی که دلمان خواست از تعهدات سر بازنیم و فرار را بر قرار ترجیح دهیم؛ اما در دنیای مجازی سرباز زدن با تعهد و فرار کردن، تنها نیازمند یک «کلیک کردن» است. شماری باورمند اند که شاید زیست مجازی به مثابۀ یک زندهگی و تجربۀ دومی جذاب باشد، اما پرسش این است که واقعاً زیست مجازی، زندهگی دومی است و یا پاره کردن زندهگی، بازماندن از واقعیت و تکۀ خود را در جهان مجازی رها کردن؟ و یا اگر آدمی آن را به معنای گریز از رنجهستی و فراموش کردنِ محدودیتهای جسم گرفت و خود را ناتوانتر از آن دید که بار هستی را از دوشش بر دارد چه؟ اگر پای جهان «مثل» افلاطون را به اینجا بکشانیم و موجودات جهان واقعی را سایه بدانیم، جهان مجازی اصل است و یا فرع، اگر اصل باشد، چرا تأثیرپذیری جهان واقعی است و اگر فرع باشد، چرا بر جهان واقعی تأثیر میگذارد؟
Comments are closed.