احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۷ دلو ۱۳۹۱
شکی نیست که آرتورکنان دویل، از معروفترین نویسندهگان ادبیات پولیسی و قهرمان آثار او شرلوک هلمز نیز یکی از معروفترین مخلوقات ادبی جهان محسوب میشود. در نزد فارسیزبانان نیز شرلوک هلمز در کنار هرکول پوارو و خانم مارپل به ترتیب معروفترین چهرههای برآمده از دنیای ادبیات محسوب میشوند. این شهرت از یکسو مدیون قدمت، گستردهگی و استمرار ترجمه این آثار به زبان فارسیست و از دیگرسو، نمایش فیلمها و سریالهای گوناگونی که بر اساس داستانهای آنها ساخته شده است. بیاغماض نمیتوان منکر نقش اهمیت و جذابیتِ آثار کنان دیل در شکلگیری این گونه به عنوان یکی از محبوبترین گونههای ادبی، شد.
دو یادداشت کوتاهی که در ادامه تقدیم میشود، مروری گذرا بر زندهگی و آثار آرتور کنان دویل خالق شرلوک هلمز دارند.
***
ساکن خیابان بیکر لندن
خانه شماره ۲۲۱ در خیابان بیکر شهر لندن بدون شک معروفترین آدرس در دنیای ادبیات است. رد پای ساکنان آن، شرلوک هلمز و داکتر واتسن را نه تنها در کتابها، بلکه در فیلمها و سریالها هم میتوان دنبال کرد.
شرلوک هلمز کارآگاه ویژهیی است، نه وسواس همکارش هرکول پوآرو را دارد که تا با دستمال چوکی را پاک نکند، روی آن نمینشیند و نه همانند خانم مارپل است که در هیجانانگیزترین نقطه داستان، نگران قلب این بانوی کهنسال شوید. هلمز چست و چابک است، ابایی ندارد از اینکه در میان گلولای مرطوب زانو بزند تا رد پای مظنونی را دنبال کند، یا اینکه در لباس یک لولهکش (نلدوان) به پستترین منطقه لندن برود.
او میداند که چهگونه خالقانش را جاودانه کند. سر آرتور کانن دویل را تبدیل به نویسندهیی ارزشمند در ادبیات کارآگاهی. کمتر پیش میآید که مخلوقی از خالق خود مشهورتر شود. شرلوک هلمز نمونه خوبی از این مورد است. کارآگاه برجسته ادبیات جهان که مرگش نامههای خشمآلود فراوانی را برای نویسندهاش به همراه داشت: مردی به نام سر آرتور کانن دویل.
اگر آگاتا کریستی علاقه وافری به قهرمانان دستپروردهاش، هرکول پوآرو یا خانم مارپل داشت، در عوض سر آرتور کانن دویل قهرمانش را از روی قصد به کشتن داد؛ آنهم تنها به این دلیل که دیگر حوصله او را نداشت.
البته در آن زمانی که او در پی راهی میگشت تا از دست شرلوک هلمز خلاص شود، حساب یک چیز را نکرده بود: آنهم واکنش خوانندهگان و شیفتهگان هلمز که نمیتوانستند تصور کنند کارآگاه محبوبشان دیگر زنده نیست.
شرلوک هلمز تا آن اندازه واقعی به نظر میرسید که با مردنِ او انگار امنیت خیابانهای لندن هم به خطر میافتاد و دیگر هیچ مانعی نمیتوانست سد راه جنایتکاران و قاتلان شود. از نظر خوانندهگان، دویل میتوانست هر کاری را با هلمز بکند، اما «کشتن» هلمز چیزی نبود که آنها به سادهگی به آن رضایت بدهند.
سر آرتور کانن دویل، خالق برجستهترین کارآگاه جهان، در نهایت مجبور به پذیرش این نکته شد که مخلوقش مشهورتر از خود اوست، هرچند در نهایت هر دو به یک اندازه جاودانه ماندند.
روی آوردن داکتر بیکار به داستاننویسی
آرتور ایگناتیوس کانن دویل در اصل در دانشگاه ادینبورگ پزشکی خوانده بود و مدتی نیز به عنوان پزشک کشتی به سواحل غربی آفریقا و قطب شمال سفر کرده بود. او پسر مردی انگلیسی و دائمالخمر بود که هیچ دستاورد مهمی در زندهگیاش نداشت و مادرش زنی ایرلندی و کتابخوان بود که در روز ۲۲ می سال ۱۸۹۵ او را به دنیا آورده بود.
آرتور کنان دویل
کانن دویل پس از اتمام تحصیلاتش به مدت هشت سال تمام هر روز روانه مطب سوتوکورش میشد که بهندرت بیماری داخل آن قدم میگذاشت. البته کسادی طبابت دویل نتیجه ارزشمندتری به همراه داشت؛ زیرا او به اندازه کافی زمان در اختیار داشت تا دست به قلم شود. هرچند در نگاه اول، پزشکی کمک چندان بزرگی در امر نویسندهگی به شمار نمیرود، اما در مورد دویل قضیه کاملاً تفاوت میکرد، زیرا او شخصیتپردازی اصلیِ داستانش را مدیون استادش در دانشگاه ادینبورگ بود.
دویل برای خلق شرلوک هلمز، پروفسور جوزف بل را به یاد میآورد که دارای استعداد خارقالعادهیی بود. او در رویارویی با بیماران میتوانست به خوبی از روی ویژهگیهای ظاهری آنها پی به شغل و خصوصیات شخصی آنها ببرد؛ مثلاً تفاوت میان راه رفتن یک سرباز و یک ملوان.
برای مثال اگر بل متوجه میشد که بیمارش یک ملوان است، به دنبال خالکوبیهایی میگشت که میتوانستند به او نشان دهند که بیمارش به چه سرزمینهایی سفر کرده است. او همچنین هیچگاه از بررسی دستهای بیمارانش غافل نمیشد؛ زیرا دستها به خوبی نشان میدادند که شغل یک فرد چیست.
زمانی که دویل دانشجوی سال دوم پزشکی بود، جوزف بِل او را به عنوان دستیارش انتخاب کرد. این فرصت مناسب به دویل این امکان را میداد تا به خوبی شاهد رفتار بل باشد و تکتک ویژهگیهای او را به خاطر بسپارد. این ویژهگیها شامل ویژهگیهای ظاهری نیز میشد. بینی و چانه مثلثیشکل بل، راه رفتن پرانرژی او و همچنین چشمهای درخشانش درست خصوصیاتی بودند که بعدها شرلوک هلمز به تمامی وامدار آنها شد.
بسیاری بر این عقیدهاند که شخصیت داکتر واتسن ، دوست و همراه همیشهگی شرلوک هلمز، در حقیقت تصویری از خود کانن دویل است و هلمز نیز کسی نیست جز پروفسور بل.
شبحی بلندبالا با بینی عقابیشکل
با داستان A Study in Scarlet که در ایران با نام «اتود در قرمز لاکی» ترجمه شده، شرلوک هلمز برای نخستین بار پا به دنیای واقعی گذاشت.
با اولین داستان، هلمز نشان داد که کارآگاهی متفاوت از همکیشان پیشینش است. او که تا اندازهیی از کیمیا سررشته دارد، در آزمایشگاه کوچک منزلش لکههای خون بهجا مانده از صحنه جنایت را تجزیه میکند؛ کاری که در آن زمان حتا در اسکاتلندیارد هم چندان متداول نبود!
دویل در ازای ۱۳۰ پوند امروزی این داستان را فروخت که در سالنامه بیتن در کریسمس ۱۸۸۷ به چاپ رسید. رفته رفته ناشران دیگر هم به داستانهای هلمز علاقه نشان دادند و به این ترتیب، دویل تصمیم گرفت تا پزشکی را رها کند و تمام وقت خودش را به مخلوقش اختصاص دهد. البته در این میان خوانندهگان هم نه تنها با ویژهگیهای منحصر به فرد شرلوک هلمز آشنا شده بودند، بلکه تصور دقیقی از چهره او نیز داشتند.
این تصور دقیق مرهون تصاویری بود که سیدنی پجت از هلمز ترسیم کرده بود. در تمامی این نقاشیها که همراه با داستانها نخستینبار در مجله “استرند” به چاپ رسیدند، هلمز مردی بلندبالا با بینی و چانه عقابیشکل نمایش داده شده بود که دقیقاً با جزییات ذکر شده از سوی دویل مطابقت داشت.
جدال مرگ
کانن دویل در مجموع ۵۶ داستان کوتاه و بلند درباره شرلوک هلمز نوشته است. البته در این میان، او یک بار قهرمانش را به کشتن داد تا بلکه کمی با خیال راحت نفس بکشد و به گفته خودش، وقت برای پرداختن به دیگر داستانها و رمانهایش داشته باشد. برای همین هم، هنگامی که او به همراه خانوادهاش برای معالجه همسرش در سویس بهسر میبرد، با دیدن آبشار “رایشن باخ” به این فکر افتاد تا مقدمات مرگ شرلوک هلمز را آماده کند.
به این ترتیب، آبشار رایشنباخ تبدیل به صحنه جدال میان هلمز و دشمن دیرینهاش پروفسور جیمز موریارتی شد. هرچند هلمز شمشیرباز و مشتزن چیرهدستی بود، اما با این حال در این جدال شکست خورد و درون آبشار سقوط کرد.
البته دویل روی دیگر سکه را ندیده بود. خشم طرفداران هلمز از مرگ وی آنچنان شدید بود که او ناچار شد کارآگاه را یک بار دیگر زنده کند. سپس هلمز برای واتسن توضیح میدهد که در این نبرد او توانسته خود را از سقوط نجات دهد و برای مدتی به عنوان یک جهانگرد نروژی سفر کند!
پایان حقیقی یک قهرمان
آرتور کانن دویل در مجموع پنج فرزند داشت که حاصل دو ازدواج وی بودند. او همانند قهرمانش ورزشکار خوبی به شمار میرفت و مهارت زیادی در بازی کریکت، گلف و فوتبال داشت. دویل پس از ازدست دادن همسر اول، یکی از پسرانش و چند تن از خویشاوندان نزدیکش مدتی دچار افسردهگی شدید شده بود. وی به زندهگی پس از مرگ علاقه داشت و در مورد آن نیز نوشتههای فراوانی دارد.
بهدلیل نوشتن چندین مقاله درباره جنگ “بوئر” (جنگ آفریقای جنوبی) برای یک روزنامه انگلیسی، مفتخر به دریافت لقب “سر” شد.
در پاییز سال ۱۹۲۹ مشخص شد که سر آرتور کانن دویل مبتلا به ناراحتی شدید قلبی است. یک سال بعد، هنگامی که صبح زود به درون باغ خانهاش رفته بود، دچار حمله قلبی شد و در روز دوشنبه ۷ ژانویه سال ۱۹۳۰ در میان اعضای خانوادهاش در گذشت.
آخرین جملهیی که سر آرتور کانن دویل بر زبان آورد، خطاب به همسرش بود. او زمزمه کرد: «تو بینظیری!»
***
آرتور کانن دویل، طرحی از یک زندهگی
آرتور کانن دویل، نویسنده انگلیسی، به جهت خلق شخصیت داستانی شرلوک هولمز از شهرتی افسانهیی در عالم ادبیات برخوردار است. شخصیت شرلوک هولمز مظهر استدلال و منطق قوی و تندوتیز به شمار میرود. این درحالیست که خود دویل فاقد وجوه استدلالی و منطقی در شخصیتش بوده است. او بارها و بارها اعلام کرده بود که به فرشتهها و پریها باور دارد و همچنین فلسفه را تا بدانجا میپذیرد که توام با سر و راز باشد. داستانهای شرلوک هولمز تاکنون به ۵۰ زبان ترجمه شده و مردمان بسیاری در تیاتر، سینما، مجموعههای تلویزیونی، نمایشهای رادیویی، موزیکال، کاریکاتورها، کتابهای کمیک و آگهیها او را مشاهده کردهاند.
آرتور کانن دویل در سال ۱۸۵۹ در محله پیکاردی ادینبورگ متولد شد. او پسر چارلز آلتامونت دویل و ماری فلی دویل بود. پدرش چارلز به عنوان کارمند دولت در دفتری در شهر ادینبورگ کار میکرد و همچنین از زمانی که برای کتابهای مختلف نقاشی میکشید، درآمدش افزایش یافت. اما او دچار بیماری صرع بود و برای اینکه از شر آن خلاص شود، چارهیی به جز پناه بردن به الکول نیافت. اعتیاد او به الکول، زمینههای سقوطش را فراهم کرد.
مادر دویل به ادبیات علاقهمند بود و کتابهای مختلفی را مورد مطالعه قرار میداد. او آرتور را به خواندن کتاب تشویق میکرد و از همان زمان بود که آرتور بهطور سیریناپذیری به خواندن کتاب مشغول شد و در این میان بسیاری از کتابهایی که میخواند، از حجم بسیار زیادی برخوردار بودند. بعدها زن دوم دویل با نام جین پیرامون شخصیت مادرشوهرش اینگونه نوشت: «او از لحاظ قیافه بسیار چشمگیر بود و زن بلندبالایی به نظر میرسید. او بسیار بافرهنگ بود و شخصیت پیچیدهیی داشت که شاید در این جنبهها به پسرش شبیه بود.»
آرتور در سن ۱۴سالهگی زبان فرانسه را به طور کامل یاد گرفته بود، به طوری که میتوانست آثار نویسندهگان بزرگی همچون ژولورن را از روی متن اصلی بخواند. پدر او در سال ۱۸۷۳ در یک بیمارستان درگذشت.
تحصیلات مقدماتی دویل در مکتبی متعلق به یسوعیها سپری شد. او طی تحصیل در این مکتب، اعتقادش به کلیسای کاتولیک را از دست داد. اما با این حال میتوان گفت که آموزشهای یسوعی در عمق بخشیدن به ذهن و فکرِ او بسیار موثر بودند. او مدتی نیز در کالج استاینهارست تحصیل کرد. بعدها او نوشت که در این کالج برای اولینبار در میان دوستان و معلمانش در جستوجوی مدلهایی برای شخصیتهای داستانهای شرلوک هولمز بوده است. در میان همصنفیهایی که در کالج داشت، دو پسر بودند که نامشان موریارتی بود. نامی که بعدها رقیب شیطانی شرلوک هولمز به آن شهرت داشت. دویل تحصیلاتش را در دانشگاه ادینبورگ ادامه داد. او در سال ۱۸۸۵ برای تحصیل در رشته دکترا پذیرفته شد و به تحصیل در این رشته پرداخت. بعد از فارغ التحصیلی در کلینیکی به عنوان متخصص چشم مشغول به کار شد که آن را تا سال ۱۸۹۱ که به طور تمام وقت به نویسندهگی پرداخت، ادامه داد. همچنین در سال ۱۸۸۴ با دختری به نام لوییز هاوکینز ازدواج کرد. این دو نزدیک ۲۳ سال با هم زندهگی کردند تا این که در سال ۱۹۰۷، لوییز بر اثر ابتلا به بیماری قلبی درگذشت و دویل با جین وصلت کرد.
اولین داستان دویل مربوط به ششسالهگیاش میشد که داستانی مصور درباره آدم و ببر نوشته بود. اما داستان دومش در سال ۱۸۸۷ منتشر شد که در آن برای اولین بار شرلوک هولمز افسانهیی به مردم معرفی شد. نام این کتاب AStudyinScarlete بود. دویل گفته که این رمان را در سال ۱۸۸۶ به مدت سه هفته نوشته است. در این داستان علاوه بر هولمز، با دو شخصیت مشهور دیگر نیز آشنا میشویم. اولی راوی داستانهای هولمز، داکتر واتسن است که همواره به توصیف هوش خارقالعاده هولمز میپرداخت و دومی رقیب اصلی او پرفیسور موریارتی است که یک شخصیت شرور کلاسیک به شمار میرفت و در نبوغ، همتای خود هولمز بود. همزمان با ژانویه ۱۸۹۱ مجله معروف استراند، انتشار مجموعه داستانهای شرلوک هولمز را آغاز کرد که استقبال بینظیر مردم را در پی داشت. در آن زمان، نشانی هولمز در خانه خانم هاوسن، شماره B221 در خیابان بیکر به عنوان مشهورترین آدرس شهر لندن در ادبیات معروف شد.
دویل برنامهریزی کرده بود که ماجراهای شرلوک هولمز را در دسمبر ۱۸۹۳ به پایان برساند. نام این داستان مساله نهایی بود و در آن هولمز در نبردی با موریارتی کشته میشد و اینگونه داستان به پایان میرسید. اما چنین اقدامی از سوی دویل، واکنش منفی خوانندهگان مجله استراند را به دنبال داشت. نامههای بسیاری به خانه دویل سرازیر شد که همهگی آنها از این اقدام او ابراز ناراحتی و تنفر میکردند. همچنین مجله استراند ۲۰هزار اشتراک خود را از دست داد و نتیجه این شد که در همان سال دویل اعلام کرد که به جهت تقاضاهای عمومی، ماجراهای شرلوک هولمز را ادامه خواهد داد. اولین داستانی که پس از این تصمیم به چاپ رسید، «خانه خالی» نام داشت که در آن هولمز با بازگشتش به نزد داکتر واتسن، او را غرق حیرت میکرد.
دویل در دهه ۱۹۲۰، بیشترین دستمزد را به عنوان نویسنده در سطح جهان دریافت میکرد که دلیل آن، استقبال بینظیر از آثارش بود. او در هفت جولای ۱۹۳۰ براثر ابتلا به بیماری قلبی در خانهاش در ساسکس درگذشت. (دویچه وله)
گرفته شده از: مد و مه
Comments are closed.