- ۰۶ سنبله ۱۳۹۸
بسم الرحمان الرحیم/
سلام عرض میکنم خدمت همه خواهران و برادرانی که اینجا تشریف آوردهاند! سپاس گزار هستم از آقای مسعود ترشتوال رییس مرکز مطالعات استراتژیک حقوقی و سیاسی افغانستان و همکارانش که مرا به اینجا دعوت کردند!
موضوعی که آنها انتخابات کردند،”مسالۀ صلح و روابط خارجی افغانستان است”؛ هرچند من دیروز اطلاع یافتم و گفتم که باید با جوانان در این خصوص از نزدیک به شکل خودمانی صحبت کنم، نه به عنوان معلمی که باید مسایل را به صورت اکادمیک تشریح کند.
ما که در تکت انتخاباتی وفاق ملی هستیم، مسایل را روشن کنیم و واضح بگویم که ما در کدام قسمت قرار داریم؛ وفاق ملی تکت “تغییر” است، به این معنا که ما میخواهیم به گونۀ متفاوت آنچه که در ۱۸ سال گذشت، رفتار کنیم، سیاست، فکر؛ حتا چهرههای شاخص و اکادمیک را در تیم وفاق ملی انتخابات کردیم؛ داکتر فریده مومند معاون اول و دکتر عبدالطیف نظری معاون دوم، چهرههای هستند که برنامۀ تغییر دارند.
در ابتدا برخی دوستان ما به ما گفتند که تکت انتخاباتی وفاق ملی خوب است، اما معاونان شما باید افراد قوی باشند، ما گفتیم چگونه؟ گفتند که حد اقل در حد یک “قومندان” یا ملک و خان باشند. ما گفتیم که آنان قابل احترام هستند، اما بیاید طرح نو را در اندازیم، اگر [ حکومت داری با خان و ملک و قومندان] نتیجۀ میداد، در ۱۸ سال گذشته با حضور جامعۀ جهانی و کمکهای دنیا نتیجۀ میداد، اما دیدیم که نتیجۀ نداد و به عکس شد!.
امروز در واقع دوباره به بحران رفتیم و کشور در حالت طوفانی قرار دارد و ما در چهار راه” بحران قرار گرفتیم. امروز ما سه میلیون متعاد مواد مخدر داریم، هزاران جوان فرار کرد، فقر به بالاتر از ۵۰ درصد رسید. تروریسم همه روزه فرزندان مارا قربانی و سُلاحی میکنند و طالبان در میدان دیپلوماسی و بینالمللی در ردۀ تخست قرار گرفتهاند. طالبی که تا دیروز به نام تروریست، افراطی و مذدور بود، امروز در بُعد سیاست خارجی حرف اول را میزند و در تمام محیط دیپلوماتیک و بینالمللی عرض اندام کردهاست؛ حتا در مسألۀ صلح افغانستان با آنان صحبت میشود، اما با حکومتی که حاصل رأی میلیونها انسان این سرزمین است، نه تنها کسی صحبت نمیکند در جریان هم قرار نمیگیرد.
شما قطعاً مصاحبۀ دکتر اشرف غنی را شنیدید: مجری برنامه سوال میکند که صلح از چه قرار است؟ میگوید: نمیدانم! امنیت چگونه است؟ میگوید:بروید از رییس امنیت پرسان کنید! مسایل عدالت چگونه است، میگوید بروید از قاضی پرسانید! پس شما چهکاره هستید؟ شما خود را مغز متفکر جهان و عقل کل میدانید!؟ واجب احترام غیر مسوول؟ یا دیکتاتوری که حتماً گپتان شنیده اجرایی شود! شما که به یک بنبست بر میخورد باز میگوید بروید از دیگران پرسان کنید! این مسایل را بهخاطری میگویم تا در روشنی قرار گیریم و بفهمم که به کدام طرف حرکت میکنیم.
ما نسبت به ۱۸ سال گذشته میخواهیم متفاوت حرکت کنیم، در ارتباط به صلح، سیاست خارجی، مسایل داخلی و سایر مسایل، به همین نسبت ما افراد بزرگ و مطرح، چهره شاخص را زحمت ندادیم، چون آدمهای سنگینی هستند. ما میخواهیم تغییر ایجاد کنیم اگر توانستیم با این تیم و چهرههای جدید، نسل جوان و افراد دیگر اندیش که فکر بکر دارند، توانستیم تغییر بیاوریم خوب! اگر مردم افغانستان را مارا شایستۀ این کار را ندانستند، رأی نمیدهند. اما هیچگاه در دام آنچه که در ۱۸ سال گذشت نمیافتیم.
کسانی حتا از دوستان مان میگویند که یک بار دیگر “داکتر صاحب عبدالله” پیش شود، ما یاالله خیر بگویم حمایت کنیم!. ما گفتیم که آنان حایز احترام هستند، اما اگر باز یاالله خیر کنیم؛ دوباره همان گپ سابق است و شاید بدتر! چون در وقتی که انرژی بود، وضعیت بهتر و مردم پر جنبوجوش بود و میلیون انسان آمد رأی داد که نشد، حالی که کسی نیست، شما کمپینهایانتخاباتیشان میبینید! ما تیم وفاق ملی را آماده کردیم تا بتوانیم تغییر بیاوریم و مخاطب ما هم نسل جوان، مردم عام افغانستان و خانواده جهاد و مقاومت است که به خاطر حفظ استقلال این کشور قربانی دادهاند. به همین منظور است که گفتیم به این مسیر حرکت میکنیم و قصد و نیت ما هم این است: چگونه بتوانیم سیاست و قدرت را به نسل نو انتقال بدهیم. چرا که این قشر هم انرژی دارند و صلح، جنگ، اقتصاد و …، متعلق آنهاست؛ چون دنیا و دنیای آنهاست.
صلح
همه روزه میشنویم که ملا عباس ستانکزی با ملا صاحب فلان در رابطه به صلح صحبت کردند؛ مگر این دنیای عباس ستانکزی است؟ این دنیایی آنان نیست! اگر میخواهید که صلح بین دوطرف شود که یک طرف طالبان بودند و طرف دیگر مجاهدان، تمامشان را بیاورید بنشینند و بین خود صلح کنند تا دیگر جنگی صورت نگیرد. رقیب اصلی طالبان مقاومتگران بودند، چرا در جلسات نیستند؟ اما اگر میخواهیم به صلح پایدار برسیم؛ شما (جوانان) سخن داشته باشند؛ زیرا این دنیا شماست؛ بیش از ۷۰ درصد نفوس این کشور را جوانان تکشیل داده و صلح و جنگ مربوط و متعلق به شماست.
امروز همه نگران هستند که چه میشود؟ از مذاکرات دوحه چه بیرون مییاید؟ آقای خلیلزاد چه میگوید؟ امشب پنج شش نفر کلان یکجا شدند، چه تصمیم میگیرند؟ صلح مربوط بزرگان و ملا و ریشسفبدان که نیست، (نسل جوان) باید نقطه نظرات خود بگوید؛ مسألۀ امروز و آینده افغانستان مربوط به اینهاست. سیاست یک چیز راز آلود نیست؛ سابقهها میگفتند که سیاست چیزی راز آلود است، باید دست نزنید، اما چنین نیست، راز آلود میسازند تا دست نزنیم، ولی سخن روشن است: سیاست یک امر شریفانه است. من به این تعریف قطعاً موافق نیستم که میگویند که سیاست امری است که برای گرفتن قدرت و حفظ قدرت به هر وسیلۀ ممکن دست بزنید؛ غلط غلط این طور نیست! وقتی شما میخواهید مسوولیت میلیونها انسان را بگیرید، به این معنا است [سیاست] یک امر شریفانه است. شما در درجۀ بسیار اعلی قرار داشته باشید تا مسوولیت این امر شریفانه را بگیرید. شما پیش مردم، تاریخ پاسخگو و پیش خدا رفتنی هستید! وقتی ظلم میشود و بیعدالتی صورت میگیرد، مگر خدا پرسان نمیکند که چرا این کار را کردی؟ پس این امریست که در پرتو آن از هر وسیلۀ ممکن و نا ممکن، مشروع و غیر مشروع استفاده و تقلب کنید؟ ابداً چنین نیست. امروز دو تیم انتخاباتی دولتی مافیا بازی راهانداختهاند و با رشوت، تطمع و تهدید پروندهها سازی مردم را وا میدارند تا برایشان کمپاین کنند و میخواهند بگویند که خوب سیاست همین است از هر وسیلۀ استفاده کنیم، میخواهند، کمکاریها و ندانم کاریها و تمام بیتوجهی که در پنچ سال با ملت را با این کار پاک کنند، ذهنیت مردم را مغشوش بسازند وبگویند فلانی خان رهبران را آورده و عکس گرفت است. همۀ رهبران قابل احتراماند، اما کارکرد همهشان را در ۱۸ سال دیدیم، دیدیم و دیدیم و دیدیم! دوباره نمیخواهیم آن تجربه را تکرار کنیم!
صلح و سیاست خارجی
چند روز پیش سفیر امریکا گفت که کشورهای کمک کننده، ناتو و سفیران خارجی هستند و ما را به آنجا دعوت کرد، اولین سوال که سفیر امریکا از ما کرد، گفت: صلح اولویت دارد یا انتخابات؟ من برایشان گفتم که شما برای ما بگوید، گفت: شما افغان هستید شما بگوید؛ من گفتم: ما افغان، منتها هیچ کدام نه صلح و انتخابات مطلق به مانیست! نه سیاست خارجی مطلق به ماست نه امنیت! کدامش مطلق به ماست؟ مگر ما منتظر نیستم که ایالات متحدۀ امریکا کدام را اولویت میدهد، صلح یا انتخابات؛ مگر آقای اشرف غنی تا چند روز نامطمینانه به صلح انتخابات نمیدید که کدام اول است. اکنون انتخابات انتخابات میگویند، منتها میدانند که مطلق به آنها نیست. زمانی این موضوعات کلان ملی، مطلق به رهبری حکومت نباشد، مطمیناً مطلق به مردم عام که هیچ نیست. سفیر گفت: نظرتان را میخواهیم، ما برایشان گفتیم: افغانستان امروز در بین دو افراط گیر ماند است؛ یکی “افراط حکومت قومی” و دوم “افراط مذهبی طالبانی”؛ حالا ماندن که چه کار کنند، اگر به انتخابات بروند، [تیمهای دولتی] تمام سامانۀ تقلب را آماده کردهاند و اگر به صلح بروند با گروه مواجهاند هیج نقظۀ مشترک فرهنگی میانشان وجود ندارد. گفتند که شما چه فکر میکنید؟ گفتیم که ما قبلاً در شورای نامزدان انتخابات ریاست جمهوری گفته بودیم که یگ مکانیزم جدید ایجاد کنیم و در محور مکانیزم جدید بتوانیم به صلح و انتخابات بپردازیم تا محور قابل اعتماد روی کار آید.
کسی از داخل مجلس که فکر میکنم از دفتر یوناما بود، گفت: این در قانون اساسی کشور شما نیست. من گفتم که در پنج سال گذشته چه در قانون اساسی کشور ما بود؟ مگر همین حکومتی که چند ماه عمر خود را به شکل غیر قانونی تمدید کرده، قانونی است؟ اگر این دو فرد (عبدالله و غنی) دلسوز هستند و صادقانه به این کشور میاندیشند و دغدغه و نگرانی مردم افغانستان را دارند، چرا از این چوکیها بیفایده استعفاده نمیدهند. دو چوکی نابکار را قربانی کنند، اما ملت را قربانی نکنند که معلوم نیست آینده چه میشود، به هر صورت مسایل افغانستان در هم تنیده است؛ صلح، روابط خارجی، امنیت و …، مسایل افغانستان آنقدر در هم تنیده است، انسان نمیتواند جدا کند.
ما گفتیم؛ بیاید این موضوعات را به صورت اساسی حل کنیم، این گونه نمیشود، فلان کشور در سال ۲۰۲۰ انتخابات ریاست جمهوری را دارد، با هله هله کردن و رفتن به دوحه مشکلات را حل کنیم، شما سرنوشت یک ملت را قربانی میکنید تا فلان کشور انتخابات خود را داشته باشد و حکومتیها خاموش هستند و کسانی در پشت سر ما میروند در رابطه به صلح صحبت میکنند. به این رقم صلح میاید؟!
به سفیر امریکا گفتم که شما به یک لحظه تصور کنید، شما میگوید که ما مسایل صلح را با طالبان فیصله میکنیم و بعداً شما دیالوگ “بینالافغانی” کنید. وقتی هزاران طالب مسلح به شهر بیایند و پایین شوند، کدام دیالوگ را میکنند؟ ما با افرادی از اینها که چهل سال در غرب و زندهگی کردند و دیموکرات هستند،نتوانستیم دیالوگ کنیم، حتا آماده نشدند تا یک بند توافقنامۀ صورت گرفته را عملی کنند، طالب که با تفنگ میاید و چیزی هم نمیداند چگونه دیالوگ میکند؟ کدام ارزش طالبان با ارزش مردم همخوانی دارد، ارزشهایشان معلوم است: انتخابات نمیخواهند، حق زن وجود ندارد، مکتب ارزش ندارد. طرف دیگر که مردم افغانستان هستند، میگوید که در بیش از دو دهه برای این ارزشها جنگیدیم، شما این ارزش در کجا وفق میدهید.
عوامل جنگ
ما میخواهیم این مسایل به صورت اساسی حل شود. مراکز علمی مطالعاتی عوامل جنگ در افغانستان را ریشه یابی کنند؟ حالا که ما میخواهیم صلح بیاوریم، راهکار صلح چیست؟ تا زمانی که ما به صورت اساسی این موضوع را حل نکنیم، به صورت پوپولیستی/ عوام فریبانه و سیاسی امکان ندارد، به همین نسبت است که امروز ما در در اینجابه چند نکته تمرکز میکنم: تاامروزه مسایل جنگ افغانستان در گرو منافع شخصی و اندک بالاتر قبیلهیی بوده است. هیچ کسی در اینجا منافع ملی افغانستان را تعریف نکرده است تا در محور به آن به صلح و جنگ پرداخته باشد؛ یعنی تا زمانی که حل عادلانۀ مسایل افغانستان صورت نگیرد، ما به صلح نمیرسیم. به صلح نگرش وسیع و روشن داشته باشیم، مشکلات خود را به برسیمت بشناشیم، شما تا زمانی بیماری فرد به رسمیت نشناسید، تشخیص نمیتوانید، وقتی تشخیص شد که بیماری گرده است، بعد دارو میدهید. افغانستان صد بیماری دارد، اگر میخواهید افغانستان نجات یابد و به صلح برسد، قطعاً مشکلاتش به رسمیت شناخته شود تا بتوانیم راهکاری مناسب ارایه کنیم.
عوامل جنگ در افغانستان؛ چرا در افغانستان از روزی این کشور ایجاد شد، جنگ جریان دارد؟ عامل کلان جنگ، جنگ بر سر قدرت است، مگر غیر این است! رهبران، پسران کاکا، پدر و پسر در برابر هم جنگیدن برای قدرت، بشترین عمر افغانستان در جنگ سپری شده است. چرا در کشورهای دیگر جنگ صورت نمیگیرد، بهخاطری یک چارچوب یا ساختاری ایجاد شده قدرت مهار کرده است.
در افغانستان پادشاه به عنوان هرم قدرت، در رأس قرار داشت، هر کس تلاش میکرد به آنجا برسد، باید جنگ میکرد، اصطلاحات معروف ما در افغانستان داریم:”یا ارگ یا مرگ” یا “تحت یا تابوت”، ( یا به ارگ برسی یا بمری) یا (به تخت برسی یا تابوتت شود). چرا بهخاطری که ساختار نظام در دست یک تعداد بود و کسی دیگری که ادعا رسیدن میکرد، باید جنگ میکرد. نهادهای، دیموکراسی، انتخابات حتا ابزار بتدایی ومجود نداشت. وقتی جنگ میشد، یک طرف شکست میخورد به کشورها همسایه پناه میبرد و در خواست کمک میکرد؛ چون کشور همسایه آزمند به افغانستان بوده با این راهکار وارد میدان افغانستان میشود. این جنگ رهبران سیاسی افغانستان باعث جنگها منطقهیی شده است وبلاخره جنگ فرار منطقهیی و لشکر کشی به افغانستان صورت گرفت. ببینید عامل ۱-۲-۳ و …، از کجا نشأت گرفته است. از جنگ سر قدرت، غلی رغم آزمندی منطقهیی ایدولوژی قومی، محمدزایی و صدوزایی، درانی نیز در این چالش نقش داشت. نگرش قوی و ضعیف، قدرت در دست کی باشد از آنها باشد از ما باشد، اینها نقش داشتنتد تا افغانستان در جنگ مستعمر پیشبرود. مگر دادودخان در برابر ظاهر خان کودتا نکرد و داودخان را نکشتند، مگر امروز در داخل یک حکومت پنج سال دکتر غنی و داکتر عبدالله بهم جنجال نکردند و جنرال دوستم و آقای محقق بیرون نکردند. یعنی عوامل جنگ قدرت به صورت وسیع و گسترده جاری است.
ایدولوژیهای افراطی قبیلهیی که در آن وقت تنها صدوزایی و محمدزایی بود، امروز تاجیک، پشتون، هزاره، ازبیک، پشهیی و … است. در پهلوی آن، ایدولوژی مذهبی داعش، طالب و …، بازیگران قدرت که دیروز روس انگلیس بود، امروز چند قدرت در افغانستان است و میخواهد منافع استراتژیک خود را دنبال کنند. معنای این است که ما نه تنها عوامل جنگ را از بین نبردیم که به شدت توسعه یافته است. امروز ما در بازیهای کلان قرار داریم و من فکر میکنم اگر این حالت پیشبرود، افغانستان به میدان بازیها بزرگ تبدیل میگردد.
آتشبس و صلح
وقتی عوامل جنگ این است، چهراهکاری وجود دارد، ما با دو نوع صلح مواجه هستیم: صلح پایدار که تمام عوامل جنگ تاریخی را یک به یک باید از بین ببریم و دوم صلح است با طالب، طالب یکی از گروه جنگی است که در طول تاریخ آمده است. ما کدام صلح را میخواهیم، صلح پایدار یا آتشبس با گروه طالبان؟ اگر میخواهیم که صلح پایدار ایجاد کنیم، “کانسپت” متن آن جدا است، اما اگر صلح با طالب کنیم، کانسپت جداگانه دارد. برای ایجاد صلح پایدار نیاز به بررسی تمام عوامل جنگ تاریخی و از بین بردن آن است. یکی آن مهار قدرت است که تمام اقوام افغانستان در آن شریک شوند. مگر ما در حال حاضران بحران قدرت، هویت، مدیریت و مشارکت نداریم؛ این بحرانهای هستند که در طول تاریخ جمع شده و به عقده و گرِۀ کلان تبدیل شده است. ما چگونه بتوانیم این گرِه را یک به یک باز کنیم. ساختار نظام را چگونه متوازن بسازیم و معمای قدرت که در طول تاریخ پیش آمده است را چگونه حل بسازیم، پنج سال پیش یک امیدواری وجود داشت، وقتی کسی رییس جمهور نشد، نتیجۀ به تشکیل حکومت وحدت ملی انجامید. اتفاقاً مسالۀ حکومت وحدت ملی را پیش از آمدن جانکری ما پیشنهاد کرده بودیم، ما در این قسمت یک رساله هم آمده ساختیم و یک و نیم سال پیش گفتیم که در افغانستان اگر به طرف انتخابات، میرویم، بیاید یک دولت وحت ملی ایجاد کنیم و بتوانیم در این حالت گذار، گذار موفقانه داشته باشیم. ما مولفههای وحدت ملی را داشتیم، راهکار را به تنهایی ایجاد نکرده بودیم، در مشورت با نخبهگان افغانستان این کار انجام دادیم و امیدواری ما همین بود؛ چون افغانستان متشکل از اقلیتها است و نوع دیموکراسی (۵۰+۱) پاسخگوی نیست، نگاه ما به دیموکراسی متفاوت بود و خواهان دیموکراسی تفاهمی بودیم تا ساختار نظامی سیاسی تغییر کند و تمام اقوام افغانستان در قدرت شریک شوند.
اما زمانی که شرکای قدرت به کرسی لم دادند، تمام پیشنهادها نخبهگان افغانستان را نادید گرفتند و به گفتههای جانکری تن دادند و گفتههای او را نیز عملی نساختند، در تاق بالا ماندند و گفتند ما که در قدرت رسیدیم، طرح را چه کنیم. مگر دولت وحدت ملی حاصل رأی میلیونها انسان نبود، شما چرا این حاصل رأی را به تاق فراموسی سپردید و حکومت مسخره و مضحک را ساختید که امروز تاوانش را مردم افغانستان میپردازد. چرا این کار کردید؟ امروز در کمپاینهای انتخاباتیتان از هزینه دولت و پول بیتالمال وامکانات دولتی استفاده میکنید، شماری را کراه میکنید و برخی را میخرید و وعده میدهید که ما دوباره پسمیایم. چگونه پس مییاید؟ مگر شما کدام خدمت به افغانستان کردید که دوباره به پس بیاید، سر به گریبان خود ببرید و وجدانتام را قاضی بسازید!
فقدان اصول سیاست خارجی
برخیها میگویند که مشکل افغانستان مشکل خارجی است، یک روز از یک تعداد دوستان سوال کردم که شما چرا فکر میکنید که حکومتهای اسلامی موفق نمیشوند؟ هر کس یک جوابی داد، گفتند که دشمن فلانیها هستند نمیمانند و نمیخواهند …، من گفتم: بینید که امروز در محیط بینالمللی هیچ کس به کس اجازه نمیدهد، اما چرا دیگران میتوانند از خود دفاع کنند، در جامعه اسلامی چنین کار صورت نمیگیرد، دلیل چیست جوامع اسلامی نمیتواند دفاع کند و چرا مشکل در اینجا داریم؟ گفتند که خارجیها هستند، اما من گفتم که مشکلات افغانستان بعد داخلی دارد و بعد خارجیها وارد آن میشوند تا زمانی که مشکل را ما در داخل افغانستان حل نکنیم و خانه تکانی نکنیم و سیاست خارجی خود را تدوین نکنیم، چگونه میشود که به مشکلات بیرونی پردازیم، افغانستان در طول ۱۸ سال اصول سیاست خارجی خود را تدوین نکرده است. اگر چیزی تدوین شده از مجرای نهادهای قانونی مانند پارلمان عبور نکرده است. یعنی ما اساسیترین اصول سیاست خارجی خود را به عنوان یک سند نداریم، سند که به اساس آن حاکمیت، منافع ملی و تمامیت ارضی و خطوط قرمز ما تعریف شده باشد را نداریم.
به اساس کدام رویکرد ما میتوانیم پالیسی خارجی مطرح کنیم و دستگاه دپیلوماسی خود را فعال بسازیم تا این پالیسی را عملی کند. ما در بخشهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی فاقد پالیسی هستیم، فقط به شکل سلیقهیی یک روز گفتند که پاکستان برادر ماست و دیگر روز هندوستان دوست ما شد، در دنیایی امروز که سیاست خارجی حیاتی و بهم بافتهشد، شما دشمنی کنید یا دوستی نیاز به برنامۀ کلان دارد.
نمیشود که فلان کس ما را استقبال خوب کرد دوست ماست و قتی قالین سرخ انداخت بگویم دشمن ماست. شما شاهد هستید که بعد از انتخابات ۲۰۱۴ غنی زمانی که به پاکستان رفت، و قتی برگشت، گفت صلح میاید و پاکستان دوست ماست و بعدتر که مردم قربانی داد، به هندوستان رفت، گفت که پاکستان دشمن ماست. اصول سیاست خارجی کشورها سال را در بر میگیرد تا تدوین شود، اما شما به شکل سلیقهیی سرنوشت یک ملت به خطر میاندازید. سیاست خارجی افغانستان به صورت قطعی وجود ندارد، افغانستان در حیط بینالمللی جایگاه تعریف نشده ندارد، فقط افغانستان را به عنوان کشوری که تروریسم از آن صادر میشود، مهاجر میکنند و … میشناسند. وقتی حالت اینگونه بحرانی باشد کشورهای جهانی بهخاطر دفاع خود هم که شده میخواهند در افغانستان تشبث کنند ومداخله داشته باشند و جنگهای استخباراتی خود را در داخل افغانستان نگهدارند تا حریفشان از افغانستان در برابرشان استفاده نکند. افغانستان قربانی سیاست خارجی دولت مردان شده است. ما در روابط خارجی میگویم که افغانستان مهم است، افغانستان به دلیل داشتن مواد مخدر، تررویسم، مهاجرت در محرق توجۀ جامعه جهانی قرار گرفته است. اما این به معنای داشتن سیاست خارجی فعال نیست، روابط خارجی داریم، سیاست خارجی به شکل متوازن تدوین نشده است و کشورهای حق خود میدانند که در افغانستان مداخله کنند و افغانستان تبدیل شده به میدان جنگ استخباراتی کشورهای منطقه. فردا این میدان کلانتر میشود و مردم افغانستان هزینه این رویکرد را میپزدازند.
سیاست خارجی ما یک عامل جنگ در افغانستان است. بیاید یک سیاست خارجی متوازن و متعادل ایجاد کنیم. افغانستان یک کشور بیچاره است، هر زمانی که از طرف یک کشور به طرف کشور دیگر خمیده برایش مشکلات ایجاد شده است.
شما میببینید که از سال ۱۹۱۹ افغانستان به عنوان یک کشور حایلی میان دو ابر قدرت شناخته شد، یک ارامش نسبی توهم با سرکوب داخلی ادامه پیدا کرد، اما زمانی قوتهای سرخ تجاوز کردند، افغانستان دچار طلاطم سیاست خارجی شد و تا امروزه در همین گرداب قربانی شده است، چون سیاست متوازن نداریم. پس از ایجاد حکوت موقت ابتدا یک تفاهم میان کشورهای منطقه و فرا منطقه صورت گرفته بود تا افغانستان بتواند رشد، اما از این وضعیت رهبران افغانستان استفاده نتوانستند تا بتوانند دولت ملی ایجاد و توان ملی را به نمایش بگذارند، سیاست داخلی تدوین کنند و به اساس آن سیاست خارجی متوازن را به نمایش بگذارند تا کشور به این حالت کشانیده نمیشد.
من همیشه گفتم که افغانستان در چند صورت میتواند به صلح برسد، اما یکی از این شاخصها ایجاد یک سیاست خارجی متوازن است. افغانستان توان دشمنی با هیج کشوری را ندارد، اما میتواند با همه دوست باشد. یکی از این شاخص در داخل افغانستان مشارکت اقوام به شکل عادلانه در ساختار نظام است تا تصمیم گیری مشترک صورت بگیرد. یک زمانی به من گفتند که بیا به عنوان معاون اول و بعد وزیر خارجه، اما من قبول نکردم، گفتند که چرا قبول نکردی، گفتم مرا خیر، اما یک مردم بهنام مجاهد، مقاومتگر شهید شدند قربانی دادند و حالا ما میخواهیم که در تصمیم گیری سهیم باشیم و صاحب خانۀ مشترک به نام افغانستان باشیم، نه اینکه مامور شویم. گفتند که ما به شما تفویض صلاحیت میکنیم، گفتیم؛ تفویض صلاحیت متعلق به خودشماست، اما ما میخواهیم صلاحیت قانونی داشته باشیم و اکنون نیز سخن ما همین است، افغانستان در صورت میتواند صلح داشته باشیم، همۀ مردم افغانستان احساس کنند که این کشور خانۀ همۀ است. در رابطه به صلح از تلاش خلیلزاد برای ایجاد تفاهم میان کشورهای منطقه و فرا منطقه استقبال میکنیم، اما یک محور درست نیست، محور مردم افغانستان است، محورهای فرا منطقه، منطقه وجود دارد، اما باید مردم افغانستان در محور یک برنامه به صلح برسند، برنامۀ تغییر عادلانۀ ساختار نظام صورت گیرد تا بتوانیم گرِههای تاریخی را باز کنیم، زمانی که از موضع قدرت به صلح برسیم میتوانیم به مسایل دیگر بپردازیم، اما اگر ما یک دولت ملی میداشتیم و قدرت ملی میداشت، میتوانست اجماع ملی ایجاد کند و از طریق اجماع ملی میتوانستیم به مسایل بیرونی بپردازیم، بهتر بود، اما چون دولت ملی نداریم یک بار دیگر تکرار میکنیم: اگر میخواهید از حالت موجود گذار کنیم، بهتر است مکانیزم جدید را روی دست بگیریم؛زیرا در حال حاضر هیچ تضمین برای برگزاری یک انتخابات شفاف وجود ندارد و این نگرانی را با جامعۀ جهانی شریک ساختیم، استفاده امکانات دولتی توسط دو تیم حاکم صورت میگیرد و از عملکرد کمیسیون در اجرایی کردن برنامهها و تضمین شفافیت انتخابات نگرانی وجود دارد، در این صورت رفتن به انتخابات یک بحران کلان را ایجاد میکند. ما به گوشه، گوشۀ افغانستان میرویم و کمپاین میکنیم با جوانان صحبت میکنیم به انتخابات آمادهگی داریم و جز انتخابات راه دومی وجود ندارد، اما نه یک انتخاباتی که با رأی مردم قمار زده شود. حاصل فرایند انتخابات باید یک دولت ملی و زعامت ملی باشد. تا آن زمان کمپاین میکنیم و به مردم پیام خود را میدهیم و اگر دیدیم که انتخابات شفاف نبود، به مردم میگویم و انتخابات را تحریم میکنیم و کسی را نمیگذاریم که با صندوق جعل به سرنوشت شما بازی کند.
برنامۀ ما تغییر است
شما تصور کنید که انتخابا صورت گرفت و دو تیم به دور دو رفتند، اما نظر ما این است که در قدم اول باید مطمین شویم که انتخابات عادلانه برگزار میگردد و بازیگر باید تشخیص بدهد که میدان بازی برای همه هموار و یکسان، اگر چنین بود، نظر من این است که این دو تیم برنده نیستند. برای یک لحظه تصور کنید که این دو تیم بهخاطر چی برنده شوند، کس بگوید؛ بهخاطر کدام دست آوردشان، اما یک راه است با رشوت سیاسی و خریدن رأی و …، اما این برای ما قابل قبول نیست. چند نفر کلان را پول میدهند تا افراد را در کمپاین جمع کند، اما مطمیناً هستم که این راهکار موفق نیست و نسل جوان دید دیگری دارند. زمان سابق نیست، بگویند که ما بانک رأی هستیم، ما به میدان آمدیم برنامّۀ تغییر است و مخاطب ما جوانان هستند، در بازی هموار شما برنده هستید نه تیمهای دولتی، اما اگر با رشوت سیاسی و تطمیع و تنبیه آمدند و در قدرت قرار گرفتند، این را باید بدانید که عدالت مراعات نمیکنند، ظالم هستند، ظلم میکنند و در پنج سال حق مردم را خوردند و حق تلفی کردند و اگر ما به آنها شریک شویم، در ظلم آنان ما شریک هستیم، ما چرا در ظلم و حق تلفی شریک شویم، ما با برنامۀ تغییر آمدیم که به مردم خدمت کنیم باز دوباره با ظالم یکجای شویم، نمیشویم نمیشویم! چون اینها حکومت کرده نمیتوانند و حکومت اینگونه به پیش نمیرود.
حکومت موقت؛ شورای نامزدان انتخابات ریاست جمهوری ماهها قبل سرپرست حکومت را پیشنهاد کرد، ما گفتیم که رهبران حکومت وحدت ملی از نامزدی انصراف بدهند و سرپرستی حکوت را عهده دار شوند تا زمینه انتخابات شفاف فراهم شود، اما قبول نکردند و ما گفتیم باید حکومت سرپرست بسازیم، گفتیم شما میتوانید نامزد باشید، اما یک گروه بیطرف حکومت سرپرست را به عهده بگیرند و مردم با خاطر آرام به طرف انتخابات برویم، اما قبول نکردند و گفتند که خودما هم رییس جمهور و رییس اجرایی هستیم و خودما به پیش میرویم باز برنده میشویم. حاصل آن، نگرانی و دلهره مردم!
مکانیزم جدید
و حالا دوباره پیشنهاد میکنم که بیاید یک مکانیزم جدید را ایجاد کنیم تا به اساس آن اعتماد کنیم، مکانیزم حکومت سرپرست است؛ ممکن برگزاری انتخابات به تاخیر برود، اما انتخابات خوب باشد؛ چون مردم دیگر تحمل بحران و تحمل این دو بزرگوار را ندارد!
در رابطه به صلح؛ ما میخواهیم که یک اجماع به وجود بیاید، ما از طرف حکومت به لویهجرگۀ مشورتی صلح دعوت شدیم، ما گفتیم که تصمیم گیر این مساله نستیم، طرف مختلف باید بیایند روی ایجاد جرگه تصمیم بگیرند، باز ما شرکت کنیم، شما نمیتوانید جرگۀ مشورتی صلح را بهخاطر کمپاین دایر کنید. اگر واقعاً به صلح دلبستهگی دارید، بهتر است یک کمیسیون مستقل متشکل از شخصیتهای نخبه ایجاد کنید تا بتواند اجماع بیاورند و از موضع قدرت به صلح برسیم.
صلح و انتخابات اولویت ما است، صلح انتخابات به تنهایی میتواند راهحل باشند و میتوانند بحران بزرگ را ایجاد کنند. تنها مکانیزم جدید است میتواند روی هرد محور تمرکز داشته باشد.
پاکستان
کشورهای همسایه مداخله میکنند، پاکستان بیشتر مداخله میکند، اما ما میخواهیم این مشکل حل کنیم، ما میخواهیم یک پالیسی ایجاد کنیم پاکستان مطمین شود که بالای ما کدام حقی ندارد و ما مطمین شویم که بالای پاکستان حقی نداریم، اما طوری نشود که بگویم این مشکل حل نشود، چون حق ماست و ما که قوی شدیم از پدر او میگیریم، شما که از پدر او میگیرید، او اکنون از پدر شما گرفته میرود. تمام چالش را روی میز بگذاریم و در حضور داشت جامعۀ جهانی روی راهحلهای آن بحث کنیم. مشکلات خود را به برسمیت بشناسیم، مشکل ما این است که میگویم از کشور شما (پاکستان) تروریسم میاید، میگویند که شما خط [خط دیورند] نمیگذارید که رسمی شود و ما مانع تررویسم شویم، ما میگویم شما سیاست عمق استراتژیک را دنبال میکند، میگویند که شما با کشورهای دیکر نزدیک هستید، نمیشود که ما خاموش بمانیم و یک روز در برابر ما استفاده شود. اگر شما به این عقیده هستید تررویسم، طالب و از پاکستان میاید، بیاید باب دیالوگ را باز کنید و کسانی که منطقه را میشاسند را دعوت کنید و روی تمام چالش صحبت شود؛ حتا میتوانید سفیر صلح ایجاد کنید تا در رفت و آمد باشد و مشکلات را بررسی کند.
در ارتباط با امریکا، در مدت ۱۸ سال، برای اکثر مطلق سیاسیون ما امریکا قبلۀ مقصود بوده است، هرکسی با امریکا نزدیک بود، عیش و نوش بشتر کند؛ حتا کسانی که از متن جامعه بودند، متن جامعۀ رها کردند رفتند به طرف امریکا، چو نزدیکی با امریکا برایشان امیتاز داشت. من به امریکاییها گفتیم که شما برخیها را اینگونه تربیه کردید. کسی به شما نزدیک بود باید یک جایگاه داشته باشد؛ چون سیاسیون ما سیاست خارجی مدون نداشتند به شکل سلیقهیی در پیایجاد رابطه شخصی به مقامات و نهاد کانگرس، پنتاگون امریکا شدند. اما باید سیاست خارجی مدون تدوین شود و به اساس آن روابط خارجی خود را تعین کنیم، افغانستان به کمکهای امریکا نیاز دارد و در طول ۱۸ سال امریکا بود که افغانستان را کمک کرد و دکتر غنی ب افتخار میگوید که اگر کمک خارجی نباشد، افغانستان سقوط میکند، اما من میگویم که در مدت ۱۸ سال با وجود هزینهها هنگفت، چرا نتوانستی افغانستان را با استفاده از کمکها امریکا به پای خودش ایستاد کنی؛ خودت را که معمار اقتصادی میدانی چرا نتوانستی پروژههای اقتصادی را راهاندازی کنی! مگر نگفته بودی که نان را سر دسترخولان مردم میاورم، چرا نان از دسترخوان مردم گم شد!
تشکر از همۀ تان!
Comments are closed.