برگردان: احمد شاملو شعر یکی از آن حوزههاییست که در ترجمه، بخش قابل توجهی از غنای زبان و زیباییِ کلام و شاید بخشی هم از معنای آن از دست برود. برای نمونه آیا میتوان متصور بود که در ترجمة اشعار حافظ...
ادامه مطلب...روبهرو خانههای هموار است پشت سر هرچه هست دیوار است روشنی در نبرد زخمی شد دیو شب در افق پدیدار است پسران بهار کشته شدند دختر روستا عزادار است حرمت واژهها شکسته شده تیرهگی آسمان گفتار است خبری از کبوتر و گل نیست شهر گرگ و کلاغ و کفتار...
ادامه مطلب...قدت چون سرو شب ديدم سياه پوش چو ابري كرده مهتابی در آغوش ز فيض صبح نوروز جوانیت بهدور عارضت گل میزند جوش چو رويت لاله در صحرا نديدم به مویت مشك تر همتا نديدم دوچشمانت حيا باريدني داشت بهاری اين چنين زبيا نديدم بهار رفته باز آمد...
ادامه مطلب...بود در بصره جوانی ز اعراب شده از عشق بتی مست و خراب دختری آفت دل، غارت دین غمزهاش در ره جانها به کمین آن جوان داشت یکی مادر پیر به هواداری فرزند، اسیر مادری بسته به فرزند، امید موی در تربیتش کرده سفید گفت با مادر خود...
ادامه مطلب...شمع بودم سوختم این دود، آه آخر است صبح شد برخیز ای جان، ایستگاه آخر است زندهگی هر روز دارد سمت پیری میرود مردن ما انتخابی نیست، راه آخر است سیب را از شاخه چیدم شرم آمد توبه را بسکه با هر گاز گفتم این گناه...
ادامه مطلب...