احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیـــــظ منصور - ۳۱ سرطان ۱۳۹۲
چند سالی است که میان من و رمضان، رشتۀ انسی کشیده شده و اکنون این قصه به عشقوعاشقی رسیده است. نمیدانم چه سری در میان افتاد که عشقِ دیگری پا پیش نهاد و رفتهرفته رابطه، دوسویه و سهسویه گشت که سوی سوم آن، نماز است.
به حکم دین و دستور فرهنگ جامعه، مانند سایرین از کودکی با نماز و رمضان درگیر بودم؛ از بیم خشمِ پروردگار و رفع عذاب دوزخ، به دامن آنها متوسل میشدم، آنگونه که کثیری از مومنان گرفتار چنین تجربهییاند، بدان راضیاند و از این بابت در زبان ادای شکر میدارند.
اما عشق پیوند ما را با نماز دگرگونه ساخت؛ زیرا تاروپود عشق با جنس زهد، تفاوت ماهوی دارد و عارفان فراوان در آن باب دادِ سخن راندهاند. سخن راندن از عاشقی آنهم از عشق خود، در فرهنگ عامه گفتنی نیست، بلکه نهفتنی است، اما خدا عزت دهاد عارفان را که با زبان شعر و نثر این باب را گشودهاند و ملامتِ آن را به جان خریدهاند. افزون بر آن، اگر راز عشق در خور پوشیدن بود و قصۀ عاشقی از باب نگفتن، حضرت باری تعالی داستان یوسف و زلیخا را در کلامش چنین شرح نمیداد و باز احسنالقصصش نمیخواند.
دنیای صوفیان، دنیای دیدن است، نه گفتن؛ از اینرو مرشدان، سالکان طریقت را به درک و تجربۀ باطنی فرا میخوانند، و از گفتن راز به اغیار برحذر میدارند، از اینرو است که گفتهاند:
دفتـر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل سپید همچون برف نیست
شیخ محیالدین مشهور به ابن عربی و شیخ اکبر، یگانهیی است که مشاهدات باطنیِ خود را بیرون داد و کتابهای اثرگذاری در عرفان نظری نگاشت و به زبان دیگر، رازها را از پرده برون داد. پس از آن بود که شماری راه او پوییدند و به نکتههای او شرح و تفسیر نوشتند. راز عاشقی من و نماز نیز از این سنخ است، که بر اساس آن میشود چیزکی گفت و دل را قبرستان رازها نباید ساخت.
نماز به عنوان رکن دوم اسلام، فراوان از رهگذر دفاعی زیر بحث قرار گرفته است؛ دفاعی بدین معنی که در بیشتر موارد «سپر نجات از آتش دوزخ» توصیف شده است. تازهترین نمونه، کار علی عزت بیگوویچ رییسجمهور پیشین بوسنی هرزه گوین است که در اثر خود «اسلام میان دو دیدگاه شرق و غرب»، به اثرات بیرونی نماز بر شخص و جامعه انگشت نهاده است. بیگوویچ میگوید: نماز، نظافت و پاکی را در شخص تأمین میدارد، و با نفوذ آن در جامعه، پاکی در محیط گسترده میشود. حرکات نماز، نوعی ورزش نیز تلقی شده میتواند، آنگونه که باری در صدر اسلام رخ داد؛ ادای نماز جماعت در نظر دشمن مسلمانها، ورزش رزمی تلقی گردید و آنها را به ترس و وحشت فرو برد. راستش اینگونه طرز نگاه برای من هیچگاه قناعتبخش و جذاب نبوده است، اما با زمانه ساختیم و لب فرو بستیم.
در قرن نوزدهم، طوفان تند و فراگیری از «علمگرایی» وزیدن گرفت و با سرعت سراسر جهان را درنوردید. علمگرایی، معادل تجربهگرایی بود و آنچه به تجربه درنمیآمد، مهمل، بیهوده بود و پرداختن به آن، کاری عبث شمرده میشد که که بارزترین مصداق آن، در باورها و مناسک دینی تبلور پیدا میکرد. بر پایۀ حاکمیت علمگرایی بوده است که تاهنوز کسانی دین را جدی نمیگیرند، نماز و نظایر آن را بیثمر میخوانند. طوفان «علمگرایی» در جاهایی چنان سهمگین رخ داد که الغای دین را اعلان کرد و متاع دین، کالایی متعلق به قرون پیشین توصیف گردید. بدین صورت، آداب و مناسک دینی در میان ملل بهویژه در جوامع رو به توسعه از رونق افتاد و علاقۀ مردم نسبت به آن کاستی گرفت. دیری نپایید که در همان مغربزمین، جامعهشناس ژرفبینی بهنام «ماکس وبر» پس از پژوهشهای فراوان اعلام کرد: درست است که علوم جدید به انسان توانایی بخشیده تا فاصلهها را کوتاه سازند، شماری از بیماریها را ریشهکن کنند، از آفات باد، سیل، زلزله پیشگیری بدارند، اوزان ثقیله را جابهجا کنند؛ اما در عوض، آن آرامش روحی و روانییی را که انسانهای پیشین داشتند، از بین بردند و در واقع در بدل توانایی بیرونی، قرار و اطمینان درونی را از کفشان بیرون ساختنـد.
این کشف کوتاه در باب مسایل انسانی، در آنزمان بسیار جدی گرفته نشد؛ اما با پیشرفت بشر در عرصههای علوم تجربی و فراگیرشدن زندهگی مدرن، کشفِ وبر اهمیتِ خود را آشکارتر گردانید. بدین شرح که هرچند زندهگی مدرن، برای انسان غذای کافی، لباس خوب، منزل مناسب و وسیلۀ حملونقلِ راحت فراهم آورد؛ ولی نه تنها موجب رضایت درونی و قناعت قلبی او نشد، بلکه او را ناآرام و بهشدت بیقرار گردانید. علاوه بر آن، میزان ابتلا به انواع مواد مخدر بهسرعت شیوع پیدا کرد، بیماریهای روانی و عصبی رو به گسترش نهاد، بیماریهای مرتبط با آن مانند فشار خون بالا، ناراحتیهای قلبی، شکر و استرس بهطور سرسامآوری رو به رشد گذاشت. این بیقراریهای درونی و ناراحتیهای روانی، موجب شد تا مبالغ کلانی به مقصد تهیۀ فلمهای هیجانآور، پایگاههای رقص و آواز، نمایشهای اکروباتیک مانند شعبدهبازی و بازی با حیوانات و نظایر آن هزینه شود. اینهمه، گوشهیی از خساراتی بود که بشر مدرن در قبال محدود کردنِ هستی به پدیدههای تجربی و کمارزش شمردن دین، ناگزیر به پرداختِ آن گردید.
ستون اصلی تمدن کنونی، عقلگرایی محض است. عقلگرایی محض همانگونه که در موارد حسی و تجربی به کنکاش میپردازد؛ قوانینی را کشف میکند و وسایلی را اختراع میدارد و در سطوح اعتقادی نیز به تجسس میافتد. آنگونه نیست که سن سیمون و اگوست کنت دستور صادر میکنند که عقل باید در باب مسایل غیرتجربی زحمتی به خود راه ندهد و نیاندیشد. بهطور قطع و یقین، عقل از چیستی و چرایی هستی میپرسد و پایان هستی را به بررسی و تحلیل میگیرد، و همانگونه کرد. آنهایی که دین را از صحنه بهدر ساختهاند، عقل را در برابر این پرسشها تنها میگذارند، آن را چنان در تنگنا قرار میدهند که راهی جز به تعلیق درآوردنِ این پرسشها به وسیلۀ مواد مخدر و یا تضعیفِ آن توسط تماشای نمایشهای دلچسپ و صحنههای غفلتآور باقی نمیماند. این دسته هر روز در پی کالایی تازه، غذای جدید و همبستری نو اند و مجبور اند تا روز خود را با نوشیدنیها و پوشیدنیهای لوکس سپری کنند و بدین شیوه، اندکی از فشار روحی خویش بکاهند.
مصرفگرایی در همۀ سطوح، چارۀ استواری ثابت نگردید؛ لذا پزشکان عقلی و عصبی در جوامع مدرن ازدیاد پیدا کرد و کارشان رونق چشمگیری یافت. کلینیکهای روانی با ارایۀ شیوههای جدید به فعالیت افتادند و موضوعی تازه به نام «آرامتنی» ابداع کردند. تلقین به خویشتن بهدین عبارات که «من میتوانم»، «من همهکارهام»، «من از صحت خوب برخوردار هستم» و امثال آن، توسط نیازمندان به آزمون نهاده شد. شنیدن موسیقی آرام توام با ورزش نرم، شیوۀ دیگری است که به همین مقصد تجویز میشود.
آنهایی که به آرامش روحی احساس نیاز میکنند، با توسل به متدهای رواندرمانی قناعت داده میشوند که همهچیز اعم از شادی و ناشادی، پیروزی و ناکامی در درون انسان جا دارد، در واقع انسان محور هستی است؛ یعنی همین که انسان تصمیم به شادمانی بگیرد و ارادۀ موفقیت داشته باشد، به هدف و آرمانش نایل میآید و چیزی مانع او نمیگردد. اینهمه شاخههایی است که از تنۀ اومانیسم افراطی قد برافراشتهاند. تازه این تجارب به وسیلۀ آقای علیرضا آزمندیان، در دسترس پارسیزبانانِ ایران و افغانستان گذاشته شده است.
تأمین آرامش روانی، از کارویژههای ادیان شرقی است. در بودیسم، یوگا با تمرکز روی یک نقطه به همین مسأله پرداخته است. در میان پیروان دستههای متعدد هندوییسم، مراقبه، کف زدن صبحانه، خندیدن، تماشای طلوع و یا غروب خورشید و توجه به مناظر طبیعی و نظایر آن به مقصد دسترسی به آرامش روحی، دیده میشود. در آیین کنفوسیوس، راهکار ذن که فرو رفتن در خود است، بدین منظور جا دارد. ولی بدیل اینهمه، در اسلام چیست؟
نمیدانم چرا کثیری از عالمان دینی میل دارند تا تعبیر «نماز سپر آتش دوزخ است» را برگزینند و از آن به فراوانی یاد کنند، در حالی که تعبیر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه «نماز معراج مومن است». میان این دو تعبیر، تفاوت فاحشی وجود دارد؛ به گونهیی که در اولی، خشم و قهر موج میزند و در دیگری، مهر و صفا. اولی انسان را به جبر وامیدارد، دومی به صلح و رضا.
اجازه دهید بگویم، من این معشوق را از روی مقایسه از میان همۀ خوبان برگزیدهام؛ به سخن دیگر، پیوند میان من و نماز، نخست از روی اجبار بود که مادرم بر آن بیشتر تأکید داشت، اما رفتهرفته این تکرار اجباری به عادت گرایید، سپس پای رمضان به میان آمد و مقداری به آن محبت افزود و آن را متحول کرد، در عین حال زمینۀ آن را میسر ساخت تا نماز سبک و سنگین گردد که آیا به دوستی میارزد یا خیر؟ در این گیرودار آتش محبت که اندکی بیش نبود، شعلهور گردید و سرانجام مرا در حصار خود قرار داد.
***
Comments are closed.