«آجندای ملی» از منظـر دیگـر

گزارشگر:احمد عمران - ۱۲ اسد ۱۳۹۲

اوضاع پرآشوب و سردرگمِ سیاسی و امنیتی کشور، بسیاری‌ها را به اندیشه واداشته است. هراس از آیندۀ نامشخص و سیاه، این نگرانی را به‌وجود آورده که چه سرنوشتی در انتظار جامعه است. نهادها، احزاب و شخصیت‌های سیاسی کشور که از تلاش‌های بی‌هدف و غیرمسوولانۀ ارگ‌نشینان به ستوه آمده‌اند، در پی چارۀ کار و یافتن راه‌حلی برای مشکلاتِ حاد کشور اند. در مجموع می‌توان گفت که در روزهای اخیر، جامعه را التهابی سوزنده درنوردیده و از همه‌جا می‌توان صدای نگرانی‌های فراگیر را شنید. از شهروندان عادی جامعه گرفته تا آنانی که دستی در سیاست و قدرت دارند، به یک سویه نگران و مشوش به نظر می‌رسند. برای همین نگاهی دوباره به آجندای ملی از یک منظرِ دیگر ضرورت پیدا می‌کنـد.
هنوز مدت زیادی از نخستین اجلاس مشورتی آجندای ملی که از سوی احمد ولی مسعود ارایه شد، نمی‌گذرد؛ ولی می‌توان پژواکِ آن را در سراسر کشور به گونه‌های متفاوت دریافت. برای آجندای ملی به عنوان گفت‌وگوی بین‌الافغانی نمی‌توان تعریف واحدی ارایه کرد. چون «گفت‌وگو» به خودی خود چندسویه و ذوجوانب است. آجندای ملی را باید به صورتِ یک گفتمان مورد بحث قرار داد تا به شکل یک گفت‌وشنود ساده، تعاملی، دوسویه و یا چندسویه. یعنی در گفتمان طبعاً یک نوع رابطۀ چندسویه و یک گفت‌وشنود نهفته است. با این حال، گفتمان در مدار قدرت معنی پیدا می‌کند و با قدرت عجین است؛ بنابراین خنثا عمل نمی‌کند. پس هیچ گفت‌وگویی به این معنا خنثا نیست و هیچ گفت‌وگویی نیز وارد یک تعامل دوسویه و چندسویۀ خنثا نمی‌شود. بنابراین بهتر است ببینیم که از بستر کدام گفتمان راجع به آجندای ملی صحبت می‌کنیم، تا بتوانیم چهارچوب‌هایی را مشخص کنیم و در همان چهارچوب‌ها دربارۀ آن حرف بزنیم.
آن‌چه که از آجندای ملی برداشت می‌شود، این است که آجندای ملی می‌تواند استعداد یک گفتمان سیاسیِ هژمونیک و استعلایی را در شرایط کشور ما و منطقه داشته باشد و هم می‌تواند به صورت یک تیوری و یا رهیافت سیاسی مطرح شود، و هم قابلیتِ آن را دارد که به مثابۀ یک استراتژی کلان، مورد بحث قرار گیرد. وقتی آجندای ملی را به عنوان یک گفتمان در نظر می‌گیریم، این ویژه‌گی را دارد که دیگر گفتمان‌ها را به سمتِ خود جذب کند.
در سطح گفتمانی، همواره دال‌های مفهومی شناور در جامعه وجود دارند که مدلول‌های دیگر خود را به آن‌ها ارزانی می‌کنند. این رابطۀ دوسویه از خود قدرتی را ساطع می‌کند که می‌تواند به گونۀ فعال وارد فضای جامعه شود. این قدرت توانسته است بدون داشتن یک تکیه‌گاه فیزیکی، مالی، نظامی و سخت‌افزاری و بدون این‌که کسی آمده باشد و با وسایل مختلف راه پیش روی آن را هموار کند، در جامعه خود را مطرح کند. این مسأله هم به این علت است که قدرتی که از خودش ساطع می‌کند، توانسته در سطح جامعه به صورت یک دال متعالی درآید. یعنی تمام گفتمان‌های دیگر را به شکلی به خودش مشغول و عرض تمام گفتمان‌های دیگر را به نوعی طی کرده است. حتا جناح‌های اپوزیسیونی و مخالف هم به شکل‌های مختلف به این مسأله می‌پردازند.
گفت‌وگو زمانی صورت واقعی می‌یابد که به فراگفتمان تبدیل نشده باشد. گفت‌وگو همواره در سطح خُرده‌گفتمانی معنا می‌یابد. گفت‌وگو می‌تواند به انگیزه‌ها و انگیخته‌های مختلفی صورت گیرد و لزوماً نباید فراگفتمان ایجاد شود. زیرا وقتی فراگفتمان ایجاد ‌شود، دروازه‌های گفت‌وگو به صورت خود به خودی بسته می‌شود. آن‌چه که حکومت نتوانسته در عرصۀ گفت‌وگو به نتیجه برسد، به دلیل همین ایجاد فراگفتمان بوده است. آقای کرزی هرچند به گونه‌های مختلف تلاش می‌ورزد که خود را در سطح مخالفان مسلحِ خود کوچک کند؛ ولی به دلیل همان فراگفتمانی بحث هرگز موفق به حرکتی در سمت آب شدنِ یخ‌ها نمی‌شود. به این معنا آقای کرزی نتوانسته موفق به ایجاد گفتمان در سطح جامعه شود. او علاقه دارد که چنین موفقیتی را به‌دست آورد؛ ولی موفقیتِ او در آغاز راه به شکست می‌انجامد. اما آجندای ملی به دلیل همان ارایه شدن در سطح خرده‌گفتمانی، قادر شده است که گفتمان‌های دیگر را به خود مشغول کند. خرده‌گفتمان این قدرت را دارد که «دیگری» را ببیند، ولی در فراگفتمان، «دیگری» محلی از اعراب ندارد.
آقای کرزی به دلیل همان فراگفتمانی کردن مسایل، همواره می‌خواهد که «دیگری» را نبیند و به همین دلیل، «دیگری» را یا در خود می‌بیند و یا در آن جذب می‌شود. اتفاقی که پس از گشایش دفتر طالبان در قطر افتاد، همین مسأله بود. آقای کرزی گاهی خود را به صورت طالبان می‌دید و گاهی آن‌ها را به صورت خود. در حالی که گفتمان باید این قابلیت را داشته باشد که دیگران را در جاهای آن‌ها قرار دهد و آن‌گاه به جذب و طرد بیندیشد.
آجندی ملی در این سطح وارد فضای جامعه شده و حالا نیاز به تیوریزه شدن دارد. هر گفتمانی قابلیت این را دارد که بخشی از ویژه‌گی‌های دیگران را از آنِ خود کند و یا از ویژه‌گی‌های خود به دیگران ببخشد. وقتی وارد حوزۀ گفتمانی می‌شویم، به ناگزیر چیزهایی را می‌گیریم و چیزهای را می‌بخشیم. در این سطح نیز آجندای ملی توانسته با قدرت عمل کند. یعنی اگر در عرصۀ گفتمانی به گونۀ منفعل برخورد شود، این «دیگری» است که پیروز خواهد شد؛ ولی اگر به گونۀ فعال عمل شود، «دیگری» در چنین وضعیتی قرار خواهد گرفت. به همین دلیل آجندای ملی تلاش کرده است که تهدیدها را به فرصت تبدیل کند؛ خلاف آن‌چه که در گفتمان ارگ رواج یافته، به این معنی که آقای کرزی فرصت‌ها را به تهدید تغییر می‌دهـد.
در پایان می‌خواهم دو فرازِ راهبردی در مورد آجندای ملی مطرح کنم. یک فراز می‌گوید که اگر نمی‌توانی ببری، لاجرم خواهی باخت. در صحنۀ سیاسی اگر شیوۀ چه‌گونه برنده شدن را بلد نباشید، حتماً می‌بازید. پس باید خودتان را فعال کنید؛ زیرا انفعال هیچ‌گاه لگام تاریخ را به‌دست کسی نمی‌دهد. و اما فراز دوم می‌گوید که استراتژیست و نخبه‌یی که نتواند قسمتی از راه‌حل باشد، پس به‌طور فزاینده به قسمتی از مشکل تبدیل می‌شود؛ چنان‌که آقای کرزی نتوانست قسمتی از راه‌حل باشد و به همین دلیل، به قسمتی از مشکل تبدیل شده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.