احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ اسد ۱۳۹۲
نویســنده: آلکس کالینیکوس
برگردان: مهرداد امامی
آیا احزاب انقلابی مانند حزب کارگران سوسیالیست (SWP) که روش سازماندهی لنین و بلشویکها را به کار میبندند، همچنان در سده بیستویکم کارآیی دارند؟ آلکس کالینیکوس منتقدان را به چالش میکشد و استدلال میکند که نمیتوان لنینیسم را کنار گذاشت.
**
اضمحلال SWP و سنت سیاسییی که میکوشد تجسمبخشِ آن باشد، به طور گسترده در چپ بریتانیا اعلام شده است. از همین رو، اوون جونز، ستوننویس نشریات بیان داشت که «دوره SWP و راه و رسمِ آن به سر آمده». آیا او راست میگوید؟
جریان حملات به SWP از برخی مجادلات درونی نشأت میگیرد که در مجمع سالیانه ما در ماه جنوری به اوج خود رسید. موضوع مجمع یک مورد انضباطی دشوار بود. اما تمایزات سیاسی عمیقتری منصه ظهور یافت. دو فراکسیون درست پیش از آغاز مجمع به منظور مبارزه برای تغییرات در مدل مرکزیتگرایی دموکراتیک ـ یعنی نظام تصمیمگیری که توسط سازمانها در سنت مارکسیستی انقلابی به کار میرفت ـ که SWP گسترش داده بود، شکل گرفتند.
این موضوعات در قالب مباحث سیاسی مجدّانهیی در مجمع به بحث گذاشته شدند و مواضعی که کمیته مرکزی (رهبری اصلی حزب) که در شرف ترک منصب خود بود، در مورد مرکزیتگرایی دموکراتیک مطرح کرد، مقبول نظر اکثریت اعضا واقع شد. متأسفانه، اقلیتی کوچکی از اعضا این تصمیمات را نپذیرفتند. در خلال مجموعهیی از جلسات توجیهی و درز پیدا کردن اخبار به رسانهها، برخی اطمینان یافتند که روایت شدیداً تحریفشدهیی از مورد انضباطی بر روی انترنت منتشر شده و رسانههای جریان غالب، اخبار مربوط به آن را در دستور کار خود قرار دادند. گروه اقلیت از این امر به عنوان پوششی استفاده کرد تا بیان کند که SWP اکنون «مسموم» است و بدین واسطه، مطالبات زیادی به میان آورد.
چیزی که کلیت این ماجرا به خاطرمان میآورد، سویه پلید انترنت است. هرچند شبکه بهطور فوقالعادهیی رهاییبخش است، اما مدتهاست چنین شناخته شده که شبکه اجازه پخش و تداوم شایعات زننده را میدهد ـ مگر آنکه قربانی، پول کافی و وکلایی برای توقف این جریان در اختیار داشته باشد. بر خلاف افراد مشهور، سازمانهای انقلابی کوچک این منابع را در اختیار ندارند و اصولشان آنها را از این کار باز میدارد که برهانهای سیاسیشان را در دادگاههای بورژوایی رسیدهگی کنند.
علاوه بر این، در این مورد خاص تعداد انگشتشماری از افراد که برخی از آنها مشهور و برخی دیگر مشهور نبودند، از سایتها و رسانههای اجتماعی به منظور ایجاد یک کمپین درون SWP استفاده کردند. با این حال، خود آنها با تمام عشق سوزانشان که اعلام کردهاند به دموکراسی دارند، در مورد این فعالیتها به هیچکس پاسخگو نیستند. این افراد در مورد اینکه چه اتفاقی میافتد، هنگامی که قدرت بدون توجه به مسوولیتپذیری اِعمال میشود، نمونه خوبی برای عبرتآموزی نیستند.
سنت مارکسیستی
از اینرو، چه چیز در خطر قرار دارد؟ SWP از زمان آغاز به کار خود با تعداد کمی از افراد که از انترناسیونال چهارم تروتسکیستی در ۱۹۵۱ برکنار شده بودند، در پی تداوم سنت انقلابی مارکسیستی بوده است. این سنت که با کارل مارکس و فردریش انگلس آغاز شد، در انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ روسیه، زمانی که حزب بلشویک رهبری نخستین و همچنان تنها انقلاب موفق طبقه کارگر را برعهده داشت، به نقطه اوج خود رسید. سپس لئون تروتسکی که در کنار لنین، رهبری بلشویکها را در ۱۹۱۷ برعهده داشت، در برابر زوال انقلاب با ظهور خودکامهگی استالین بین اواسط دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ مقابله کرد.
تداوم یک سنت به چه معناست؟ تعداد زیادی گروه وجود دارد؛ گروههای استالینیستی و تروتسکیستی که میپندارند تداوم سنت شامل تکرار بیمبالات چند فرمول مقدس است. اما تداوم یافتن راستین یک سنت، مستلزم احیای پیوسته خلاقانه آن است. مارکسیسم در مورد وحدت نظریه و عمل است، پس این فرآیند احیا هم ابعاد روشنفکرانه دارد و هم سویههای سیاسی.
گسترش نظری مارکسیسم بیش از هر چیز نیازمند تعمیق و بهروزرسانی نقد مارکس از اقتصاد سیاسی است. هدف مارکس نظام اقتصادی سرمایهداری بود: مارکس در اثر برجستهاش، سرمایه، منطق ساختاری آن را آشکار ساخت. با این حال سرمایهداری از لحاظ تاریخی تحول مییابد و همانطور که این اتفاق افتاده، باید تحلیل مارکسیستی هم متحول شود. ما در SWP به این فرآیند کمک کردهایم، مخصوصاً همین اواخر با آخرین اثر فوقالعاده کریس هارمن با نام سرمایهداری آدمخوار (Zombie Capitalism) که البته کار ما فقط به این کتاب ختم نمیشود. هم اکنون در شرف رنسانس عظیم اقتصاد سیاسی مارکسیستی هستیم که به فعالان سیاسی کمک میکند تا متوجه شوند که چه اتفاقی برای سرمایهداری در طول بزرگترین بحران آن از دهه ۱۹۳۰ به بعد در حال وقوع است.
با این حال، میراث سیاسی مارکس ـ لزوم سازمانیابی طبقه کارگر به منظور براندازی سرمایه ـ از استحکام کمتری برخوردار است. در ۱۹۶۸، سلف SWP یعنی سوسیالیستهای انترناسیونال تصمیم به اتخاذ مدل سازمانیابی لنینیستی گرفتند. به بیان دیگر، تصمیم گرفتیم که محل ارجاع ما سازمانیابی به شیوه بلشویکها باشد، همانطور که در سالهای منتهی به انقلاب اکتوبر تحت رهبری لنین بودند.
تاکتیکهای انعطافپذیر
در واقع همانگونه که تونی کلیف (بنیانگذارSWP ) در بیوگرافی لنین نشان داده، بلشویکها در تاکتیکهای سیاسی و روشهای سازماندهیشان بسیار منعطف بودند. اما عوامل مشترکی نیز در کار بود. اساسیترین آنها که تجربه متعاقب تأییدکننده آن است، این بوده که مبارزات کارگران بارها و بارها تبدیل به لحظاتی انقلابی شدهاند که مبنای سلطه سرمایهداری را به چالش میکشد.
با این وجود، تجربهیی مشابه نشان میدهد که این لحظات انقلابی، میل به کتمان شدن از جانب سنتهایی دارند که نمایانگر سازش میان مقاومت در برابر نظام سرمایهداری و پذیرش آن هستند. به لحاظ تاریخی، مهمترین این سنتها سنت اصلاحطلبی بوده، خواه در قالب سوسیال دموکراسی جریان غالب یا احزاب کمونیست غربی پس از پیروزی استالین. اما ایدیولوژیهای دیگری نیز هستند که در سازمانهایی تجسم یافتهاند که نقشی مشابه ایفا کردهاند ـ کاتولیسیسیم اجتماعی در لهستان در طول جنبش عظیم سولیدارنسکی (Solidarnosc) در ۱-۱۹۸۰٫ محدودیتهایی که این سنتها بر کارگران تحمیل میکنند، به طریقی تقویت میشود که در آن، سازوکارهای سرمایهداری تمایل پیدا میکنند تا آگاهی کارگران را تکهتکه سازند و آنها را ترغیب نمایند که بر حسب منافع یک گروه کوچکتر بیندشیند تا بر مبنای طبقه به عنوان یک کل. و بدین ترتیب، مبارزات عمده طبقه کارگر، از کمون ۱۸۷۱ پاریس تا شورش گسترده ۵-۱۹۸۴ معدنچیان در بریتانیا، هنگامی که مساله قدرت سیاسی به میان آمده، منجر به شکستهایی قهرمانانه و الهامبخش شدهاند. علت آنکه تجربه اکتوبر ۱۹۱۷ بسیار اهمیت دارد این است که در ۱۹۱۷ بلشویکها موفق شدند قدرتیابی اصلاحطلبان را در هم شکنند؛ اتفاقی که در ماههای پس از براندازی تزاریسم در فبروری ۱۹۱۷ اجتنابناپذیر شده بود و توانست حمایت فعالانه اکثریت کارگران را برای تصاحب قدرت به دست آورد.
بلشویکها مشترکاً در مبارزات طبقه کارگر روسیه مداخله کردند. در همین راستا، پیشنهاداتی مطرح کردند که میتوانست به پیشبرد مبارزه مورد بحث کمک نماید. آنها در همان حین کارگران را بدین سمت ترغیب میکردند که متوجه ضرورت مبارزه برای قدرت سیاسی شوند، آن را بهدست آورند و از حزب بلشویک طرفداری کنند.
اینکه بلشویکها چهگونه به عنوان انقلابیون سازماندهی میشدند، با اضمحلال انقلاب اکتوبر، که به منزله پیامد انزوای جمهوری نوین کارگران و تجزیه خود طبقه کارگر که به سبب جنگ داخلی و فروپاشی اقتصادی بود، تیره و تار شد. هنگامی که در اواخر دهه ۱۹۶۰ حول لنینیسم سازمان یافتیم، سعی داشتیم همین مدل اصیل را به کار بندیم. اما احیای لنینیسم کار آسانی نبود. در نخستین گام، با شرایط مختلف از جانب کسانی مواجه شدیم که مقابل بلشویکها بودند: اصلاحطلبییی که ریشه آن در بوروکراسی اتحادیههای کارگری بود، در بریتانیا و مابقی اروپای غربی بسیار بیشتر از آنچه که در روسیه تزاری وجود داشت، استقرار و استحکام یافته بود.
Comments are closed.