مسـعود از تولد تا قهرمـانی

گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند/ - ۱۹ سنبله ۱۳۹۲

بخش دوم 
نجات از نخستین توطیه قتل

احمدشاه مسعود پس از ناکامی قیام مسلحانه در پنجشیر، روزگار دشواری را گذراند. زنده‌گی سخت در اختفا توأم با تغییر مداومِ مکان و محل بودوباش، چه در پنجشیر و داخل کشور و چه در پشاور و نقاط مرزی از یک‌سو؛ و منازعه با گلبدین حکمتیار در مورد قیام ناکام مسلحانه اسد ۱۳۵۴ و نحوۀ تداوم مبارزه و چه‌گونه‌گی سرنوشت آینده جریان اسلامی و رهبری آن از سوی دیگر، دشواری‍‌ها و معضلات جدیِ مسعود در آن روزگاران بود.
قیام نافرجام مسلحانه ۱۳۵۴، ضربه سختی را به جریان اسلامی وارد آورد. سرنوشت قیام در مناطق دیگر و سرنوشت فرماندهان آن ناگوارتر از قیام پنجشیر بود. در لغمان مولوی حبیب‌الرحمن فرمانده قیام به قتل رسید. در بدخشان داکتر محمد عمر پس از مدتی بدون وقوع قیام، اسیر نیروهای دولتی گردید. در پکتیا فرمانده آن دست به هیچ قیامی نزد. و در کنرها انجنیر جان‌محمد بعد از یک جنگ کوتاه و عقب‌نشینی، دوباره به پاکستان برگشت. صدمات و ضربات دولت به سایر اعضای جریان اسلامی پس از این قیام، بیشتر از ضربات و تلفاتی بود که نهضت مذکور در محل و زمان شورش مسلحانه ۱۳۵۴ متحمل شد. ده‌ها نفر از اعضا و هواداران جریان اسلامی از مکاتب و دانشگاه مرکز و ولایات توسط دستگاه امنیت و پولیس دولت، دستگیر و زندانی گردیدند. بسیاری از این افراد که تعدادشان به بیش از صد نفر می‌رسید، در جوزای ۱۳۵۸ در حکومت نورمحمدتره‌کی و حفیظ‌الله امین به‌رغم اتمام دوره حبس‌شان در کشتارگاه پلچرخی تیرباران و یا زنده به گور شدند. و ده‌ها تن دیگر با ترک تحصیل و محیط کار خود، به زنده‌گی مخفیانه روی آوردند و یا به پاکستان و ایران فرارکردند.
احمدشاه مسعود که بعد از مدتی به پشاور برگشت، به انتقاد شدید از گلبدین حکمتیار پرداخت. او طرح کودتا و شورش نظامیِ حکمتیار را در مبارزه علیه دولت محمدداوود نادرست و غلط خواند و موصوف را عامل تلفات خونین نهضت اسلامی و سرکوبیِ اعضای آن تلقی کرد. هم‌چنان او حکمتیار را متهم ساخت که در کودتا و قیام نظامی علیه حکومت محمد داوود بدون در نظرداشت زمینه و شرایط قیام، به خواست و تمایل دولت پاکستان و استخبارات نظامیِ آن عمل نموده است. وی خواستار برکناری حکمتیار از رهبری امور نظامی شد. از نظریات احمدشاه مسعود، جمعی دیگر از پناهنده‌گان تبعیدی جریان اسلامی به شمول انجنیر جان‌محمد فرمانده قیام ۱۳۵۴ در کنرها حمایت می‌کردند. اما گلبدین حکمتیار آن‌ها را اخلال‌گر و جاسوس حکومت محمدداوود می‌خواند. با اوج‌گیری اختلاف و منازعه در میان آن‌ها، جان‌محمد اولین قربانی اقدام حکمتیار شد. او را حکمتیار به نام جاسوس داوودخان در زندان آی.اس.آی به بند کشید و سپس از اعتراف موصوف به جاسوسی و همراهی احمدشاه مسعود سخن گفت. احمدشاه مسعود خواستار ملاقات با جان‌محمد شد تا کذب ادعای حکمتیار را به اثبات برساند. او ظاهراً برای شنیدن اعترافات جان‌محمد به دفتر آی.اس.آی برده شد. اما در آن‌جا با گلبدین حکمتیار روبه‌رو گردید که برای گرفتاری‌اش از قبل زمینه‌سازی کرده بود. مسعود که به سرعت توطیه در برابر خود را درک کرد، با استفاده از تفنگچه خود و نشانه گرفتن به سوی حکمتیار، از اتاق خارج شد. مسعود را در این لحظه انجنیر محمدایوب که بعداً در دوران جهاد علیه تجاوز شوروی ریاست کمیته نظامی جمعیت را به دوش داشت، همراهی می‌کرد. چند روز پس از آن‌که احمدشاه مسعود از توطیه دستگیری و قتل خود توسط حکمتیار نجات یافت، انجنیر جان‌محمد در زندان به قتل رسید. حکمتیار در سال ۲۰۰۱ میلادی در مصاحبه باروزنامه «اوصاف» چاپ اسلام‌آباد در مورد قتل جان‌محمد و دستگیری احمدشاه مسعود می‌گوید: «… د داوود په وخت کی په پاکستان هره ورځ چاودنی کیدی. حیات شیر پاو و وژل شو، اجمل ختک په کابل کی ناست ده او ملاتړ یی کاوه. زه چی پاکستان ته راغلم، نو بوتو له موږ نه مرسته وغوښته، موږ هم له وخت نه گته وکړه او د بوتو د حکومت په مرسته مو د داوود د حکومت پر ضد په عملیاتو لاس پوری کړ. کال چی سریده د داود ماغزه ځای ته راغلل! او بوتو حکومت سره یی خبری پیل کړی …دوی دواړه (جان‌محمد و احمدشاه مسعود) ښاغلی د داوود پر ضد دوسله‌والو عملیاتو مخالف خبر واتروپلوی وو. دوی هغه ته پټ لیکونه وراستو یو ځل زموږ ملگری قاضی وقاد ته پته ولگیده چی مسعود داوود ته لیک لیکلی دی، مسعود یی له خپلو خو ملگریو سره ونیسو. دانیونه د نصیرالله بابر په خوښه وشود. د مسعود دوه ملگری ووژل شول خودی کراچی ته وتښتیدل او له هغه ځایه افغانستان ته لاړ….» (در دوره حکومت داوود هر روز در پاکستان انفجار رخ می‌داد. حیات شیرپاو کشته شد و اجمل ختک که در کابل نشسته بود، از این قتل حمایت می‌کرد. وقتی که من به پاکستان آمدم، بوتو از ما همکاری خواست. ما هم از وقت استفاده کردیم، به کمک حکومت بوتو علیه حکومت داوود دست به عملیات زدیم. تا آن‌که مغز داوود به جای آمد و با حکومت بوتو داخل مذاکره گردید. آن‌ها هر دوی‌شان (جان‌محمد و احمدشاه مسعود) مخالف عملیات نظامی بر ضد حکومت آقای داوود بودند. آن‌ها به داوود مخفیانه نامه فرستاده بودند. یک بار برای رفیق ما قاضی وقاد آشکار شد که مسعود برای داوود نامه نوشته است. قاضی وقاد مسعود را با دو نفر رفقایش دستگیر کرد. و این دستگیری با رضایت و تمایل نصیرالله ‌بابر انجام یافت. هر دو رفیق مسعود کشته شدند. اما مسعود خود به کراچی فرار کرد و از آن‌جا به افغانستان رفت.)
اما احمدشاه مسعود در مورد عملیات نظامی علیه حکومت داوودخان و مخالفت با روش و عمل‌کرد حکمتیار در مصاحبه با «الوطن العربی» هفته‌نامه چاپ پاریس شماره ۸۶۸ جمعه ۲۲ اکتوبر ۱۹۹۳، می‌گوید:
«حکمتیار نسبت به هر تلاش راه‌اندازی انقلاب، دید خاص خود را داشت. او دست زدن به انفجارات، ترور و امثال آن را ترجیح می‌داد و من مخالف دست زدن به خشونت و اقدامات تروریستی بودم. چون از نظر من، چنین روشی با مبادی اسلامی سازگاری ندارد. اما وی پافشاری می‌کرد و می‌گفت جهاد همین است و من می‌گفتم که اشتباه می‌کنی و پاکستان در این راه تو را استفاده می‌کند. در آن مدت میان حکمتیار و ذوالفقار علی بوتو مناسبات محکمی برپا شد و بدین‌گونه، اختلاف میان ما پدید آمد و به مرور زمان، بزرگ گردید؛ خاصتاً بعد از آن‌که دست به عملیات نظامی متعددی در نواحی مختلف افغانستان زدیم؛ در پنجشیر، لغمان، کنر و غیره. من مسوول منطقه پنجشیر بودم…. حکمتیار خواست طبق استراتژی خاص خودش عمل گردد و من شخصاً مخالف آن بودم، ولی چون دستور نظامی بود، به اجرای آن اجباراً تن دادم. به دنبال آن اختلافات ما شدید شد و برای حکمتیار گفتم نقشه‌ات غلط است و هم‌چنان غلط خواهد بود. در نتیجه از جمعیت اسلامی انشعاب کرد و حزب خود را اساس گذاشت و از آن سال بدین‌سو اختلاف میان ما با گذشت هر روز فزونی گرفت.»
پس از آن احمدشاه مسعود بیشتر وقت خود را در مناطق مرزی و داخل افغانستان می‌گذراند و در رفت‌وآمد به پشاور با احتیاط عمل می‌کرد. اختلاف میان پناهنده‌گان جریان اسلامی به نقطه غیر قابل بازگشت رسید. آن‌ها به دو دسته جداگانه منقسم شدند: عناصر تندرو، احساساتی و افراطی‌یی که فقط فکر کودتا و جنگ را علیه حکومت محمدداوود در سر داشتند، به طرف‌داری از گلبدین حکمتیار قرار گرفتند. احمدشاه مسعود با افراد معتدل و عمل‌گرا که از مشی مبارزه آرام و مسالمت‌آمیز و حتا مذاکره با حکومت محمدداوود جانبداری می‌کردند، با جمعیت اسلامی افغانستان در کنار استاد برهان‌الدین ربانی باقی ماندند. اما کودتای ثور ۱۳۵۷ و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، راه را به روی مبارزات مسالمت‌آمیز بست و احمدشاه مسعود برای بار دوم در وادی پنجشیر، فرماندهی قیام مسلحانه را به دوش گرفت.
کودتای ثور و آغاز مرحله جدید مقاومت
احمدشاه مسعود پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ حزب دموکراتیک خلق، در بهار ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) با بیش از سی تن از همفکران و همرزمانش که همه از اعضای جریان اسلامی متعلق به جمعیت اسلامی بودند، وارد پنجشیر شد. او این بار فرماندهی قیام و مقاومت مسلحانه را علیه دولت حزب دموکراتیک خلق نه تنها در پنجشیر، بلکه در سراسر ولایت پروان ـ کاپیسا و ولایات شمال کشور به دوش داشت. مرحله جدید فرماندهی و آمریت در مبارزه و مقاومت مسلحانه مسعود، از مرحله پیشین سال ۱۳۵۴ متفاوت بود. او در این مرحله، حمایت و همراهی مردم را با خود داشت. چون حزب دموکراتیک خلق با خبط‌های فزاینده و عمل‌کرد شتاب‌زده و غیرعقلانی و با ارتکابِ جنایات وحشت‌ناک، مخالفت و تنفر مردم را در برابر خود برانگیخته بود.
احمدشاه مسعود در مرحله جدید فرماندهی مبارزه مسلحانه، در وضعیتی بهتر از گذشته قرار داشت. او در سال‌های زنده‌گی مخفیانه در پنجشیر، مطالعات زیادی را هم در مورد مردم و جامعه و هم در مورد موقعیت جغرافیایی و ساختمان اراضی وادی پنجشیر و اطراف آن انجام داده بود. بنابرین موصوف بدون فوت وقت، دست به کار شد و در اولین گام، ده تن از همراهانش را به شمال هندوکش در ولسوالی اندراب غرض شروع مبارزه مسلحانه فرستاد و خود در پنجشیر به صورت نیمه‌علنی کار دعوت مردم را به مقاومت آغاز کرد. گام بعدی او، جمع‌آوری افراد داوطلب و یا سربازگیری برای عملیات نظامی غرض تصرف مراکز دولتی در وادی پنجشیر بود. او در چند روز محدود، رخه مرکز ولسوالی و دو مرکز علاقه‌داری‌های حصه اول و دومِ پنجشیر را متصرف شد و سراسر وادی را از سلطه حکومت حزب دموکراتیک خلق بیرون کرد. او سپس بزرگ‌راه سالنگ که شمال کشور را به پایتخت و جنوب وصل می‌نمود، مسدود ساخت و با نیروهای دولتی به نبرد ادامه داد. احمدشاه مسعود در این جنگ بعد از شش هفته از ناحیه ران پای زخم برداشت و نیروهای دولتی موفق به تصرف دوباره وادی پنجشیر شدند. مسعود در این نبرد شکست خورد و با تعدادی کمی از همراهانش به پریان آخرین روستای پنجشیر به سوی ارتفاعات شمال وادی، عقب نشست. ادامه نبرد به صورت جبهه‌یی در شش هفته، نخستین اشتباه در شروع این مرحله از مقاومت بود که مسعود تجارب فراوانی از آن گرفت. او با اراده قوی هرچند با دشواری‌های بسیار، مقاومت را دوباره آغاز کرد. به تشکیل دسته‌های منظم چریکی پرداخت و قبل از شروع مجدد عملیات، به تعلیم و تربیه نظامی و سیاسی آن‌ها مبادرت ورزید. احمدشاه مسعود بعد از این، جنگ پارتیزانی را به شیوه علمی گام به گام در کلیه مراحل مبارزه و جهاد مسلحانه تعقیب کرد. او بنیان‌گذار جنگ پارتیزانی به گونه علمی در افغانستان شد.
احمدشاه مسعود در مرحله بعد از شکست یاد شده که به سربازگیری مجدد و تنظیم قطعات منظم مجاهدین برای نبردهای بعدی پرداخت، عملیات جنگی را از نو آغاز کرد. او دوباره مراکز اداری و نظامی دولتِ حزب دمکراتیک خلق به جز از رخه مرکز ولسوالی را در سراسر وادی پنجشیر تسخیر نمود و با حمله نظامی شوروی، وارد دور جدیدِ مبارزه مسلحانه گردید.
دوران جهاد در سال‌های تجاوز شوروی
احمدشاه مسعود در سال‌های اشغال و تجاوز ارتش سرخ شوروی، به عنوان یک فرمانده استثنایی و منحصر به فرد در جهاد و مبارزه مسلحانه افغانستان تبارز کرد. او در این سال‌ها میان مردم و مجاهدین به «آمرصاحب» معروف گردید و در وادی پنجشیر و بیرون از آن به‌ویژه در دو سوی هندوکش، به شخصیتی دوست‌داشتنی و بانفوذ مبدل شد. او در این دوران، جهاد و مقاومت مردمی را علیه اشغال شوروی و حکومت مورد حمایت آن‌ها، در مناطق تحت فرمان و نفوذ خود به جنگ منظم چریکی و سازمان‌یافته تبدیل کرد. او اندیشه و اندوخته‌های بسیاری را در عرصه این جنگ به کار بست و به عنوان تجارب ارزش‌مند مقاومت و دفاع در برابر استبداد و تجاوز به نسل‌های آینده جامعه انسانی، به میراث گذاشت. رویکرد و منابع اندیشه‌ها و اندوخته‌های او در جنگ، مطالعه تیوری و تجارب رهبران و شخصیت‌های مختلف انقلابی و نظامی جهان و تجارب خود و یاران هم‌رزم و هم‌سنگرش بود. او هیچ‌گاه در درازنای عمر خویش در مدرسه نظامی (به استثنای شرکت در یک کورس کوتاه تعلیمات نظامی در زمستان ۱۳۵۳ با جمعی از اعضای جریان اسلامی در پاکستان) داخل و خارج کشور، آموزش نظامی نیاموخت و در جنگی بیرون از وطن خود مشارکت نورزید.
احمدشاه مسعود با آغاز دوباره جنگ بعد از شکست و جراحت خودش در تابستان ۱۳۵۸ که با تجاوز قوای شوروی در زمستان این سال وارد مرحله جدید جهاد مسلحانه شد، کار را با انتخاب داوطلبانه افراد جوان و تعلیمات نظامی آن‌ها برای تداوم نبرد آغاز کرد. او در انتخاب نیروی رزمی‌یی که به مجاهدین شهرت یافتند، معیارهای معینی را در نظر می‌گرفت:
ـ به تجرد افراد ارجحیت داده می‌شد.
ـ توجه به عمل می‌آمد تا مجاهد یگانه فرزند پسر خانواده نباشد.
ـ اعتقاد دینی و اخلاقیات اسلامی افراد از موضوعات دیگر مورد عنایت در انتخاب نیروهای مجاهد بود. و پس از سربازگیری و انتخاب مجاهدین، آموزش و تعلیمات نظامی و سیاسی اعتقادی برای آن‌ها اجباری محسوب می‌شد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.