نگاهی کوتاه به «تخم مرغ‌های شوم» اثر بولگاکف

- ۰۹ میزان ۱۳۹۲

پرفیسور پرسکیف، مردی که تمام عمر خود را صرف تحقیق دربارۀ جانوران کرده است، به گونۀ تصادفی پی می‌برد که یک اشعۀ خاص سبب رشد غیرمتعارف آمیب‌ها و تخم جانورانِ دوزیست می‌شود. پرفیسور تصمیم می‌گیرد تا تحقیقات مفصلی دربارۀ امکان استفاده از این اشعه در رابطه با رشد و حیات حیوانات اهلی (مانند مرغ و…) انجام دهد، ولی درست در لحظاتی که تحقیقات وارد مراحل حساسِ خود شده است، ارگان‌های حکومت شوروی (که سعی دارند کوچک‌ترین مطلب را هم بدانند و همه‌چیز را تحت کنترلِ خود داشته باشند) وارد تحقیقات می‌شوند و با تصمیم‌گیری‌های عجولانه و غیرمنطقی خود (که بر خاسته از جهل و نادانی‌شان است) فاجعه‌یی بزرگ می‌آفرینند. قهرمان این داستان (پروفیسور پرسیکف)، یکی از امیدهای دانشِ روسیه است که قربانی مقاصد شوم و فرصت‌طلبانۀ حکومت شده و از کشفیاتش سوءاستفاده می‌گردد.
خصوصیات حکومت‌های توتالیز و تمامیت‌خواه ( که برای کنترل هر آن‌چه در معرض قدرت‌شان قرار دارد، از هیچ عملی روی‌گردان نیستند) و سازمان‌ها و ارگان‌‎های وابسته به این حکومت‌ها (که ترس از دشمن مجهول و اتمسفر مسمومِ این رژیم‌ها را به ارث می‌بردند)، در جای جای رمان با زیبایی به تصویر کشیده شده است.
نویسنده با پناه بردن به ژانر ادبیات علمی ـ تخیلی و با زبان کنایه و استعاره که لازمۀ بیان عقاید در یک فضای مختنق است، تصویری هول‌ناک از وضعیت پیشرفت علم و دانش در سایۀ حکومت‌های توتالیر را با طنزی تلخ و گزنده در پیش چشم خواننده‌گان به تصویر می‌کشد. رویدادهای این رمان که در سال ۱۹۲۴ نوشته شده، مربوط به آینده‌یی نزدیک یعنی سال ۱۹۲۸ است. مسکو، پایتخت اتحاد جماهیر شوروی (این وطن سوسیالیسم و کعبۀ آمال کمونیست‌های سراسر دنیا) در درون خود و در ورای رنگ و لعاب‌ها، خبرها و اطلاعات حکومتی، تبلیغات جهانی و … شهری کاملاً بورژوازی است و مانند تمام شهرهای بزرگ بورژوازی حتا حادثه‌یی مثل مرگ‌ومیر ناگهانی مرغ‌ها، ریتم عادی و یک‌نواخت زنده‌گی مسکو را تغییر نمی‌دهد و در حیات مردم شهر (که مانند مردم کشورهای صنعتی و سرمایه‌داران گرفتار روزمره‌گی است) تحولی ایجاد نمی‌کند.
روشن‌فکران روس که بر طبق وظیفۀ اجتماعی مسوول نقد و بررسی جامعه و شناسایی دردهای آن و ارایۀ راهکاری برای درمان این آسیب‌های اجتماعی هستند، به سبب وابسته‌گی اقتصادی ـ ایدیو لوژیکی و تشکیلاتی خود به رژیم، تبدیل به بلندگوی تبلیغاتی حکومت شده‌اند و در رهبران جامعه در چنگال قدرت مطلقی که فسادی مطلق را به آنان تحمیل می‌کند، دست و پا می‌زنند. برخلاف بسیاری از سودجویان و حتا دانشمندانی که تسخیر طبیعت و دخالتِ انسان در آن را کار درست و لازمه می‌دانند، بولگاکف این امر را خطری جدی برای انسان و طبیعت تلقی می‌کند و در این رمان به بررسی پیامدهای ناگوارِ دخالتِ بشر در طبیعت می‌پردازد و در این راه هرچند میراث‌خوار نویسنده‌گان بزرگ پیش از خود (مانند گوگول یا داستایفسکی) است، اما سبکی خاص و منحصر به فرد دارد و از جسارتی بالا برای ترسیم نوع جدیدی از تخیل سود می‌برد.
جنبه های مضحک شخصیت آدم‌ها و نقاط تاریک و زشت حکومت‌ها در دستان هنرمند نویسنده، تبدیل به خمیرمایه‌های قوی برای سازمان‌دهی منحصر به فرد شخصیت‌ها و فضای داستان می‌شود که البته اغلب با بزرگ‌نمایی همراه است و مجموعه‌یی ساختارشکن را در مقابل خواننده‌گان قرار می‌دهد و به این ترتیب است که سبک خاص نویسنده پا به عرصۀ وجود می‌گذارد، سبکی که منتقدان با نام سوریالیسم فلسفی از آن یاد می‌کنند! در همین رمان بولگاکف به خلق شخصیت‌هایی می‌پردازد که به عقیدۀ منتقدان بعدها در اثر جاودانی و شهیرش (مرشد و مارگاریتا) بسط می‌یابند و شخصیت‌های مشهور کتاب را به دنیا می‌آورند.
مثلاً مرشد، شکل بسط یافته و تکمیل شدۀ پرفیسور پرسیکف است که مانند او قربانی ایدیولوژی خشک و مالیخولیایی حکومت شده است. همین‌طور در خلق شخصیت شیطان (پروفیسور ولند) می‌توان پی‌رنگ‌ها و رد پاهای کاراکتر «رک» را یافت.
سبک داستان همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، ژانر علمی تخیلی است، ولی فضای داستان کاملاً واقعی است و کوچه‌ها، شهرها، خیابان‌ها و ساختمان‌های آن در عالم خارج وجود دارند (مانند خیابان لوبیا نکا که سازمان مخوف امنیت داخلی شوروی «ک.گ.ب.» در آن واقع بود).
نوشته‌های بولگاکف، ساده و یک‌دست است ولی قدرت بی‌چون‌وچرای انسان در پیروزی بر فلاکت و ایمان به چیره‌گیِ امید و زنده‌گی بر حماقت و زشتی و تکبر، از تک تکِ جملاتش خوانده می‌شود و انسان را برای دست‌یابی به این پیروزی بزرگ، بیش از پیش تحریک می‌کند.

نویسنده: میخاییل بولگاکف
منبع: بابک کیانی

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.