احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد - ۱۹ میزان ۱۳۹۲
آب موقعی که راکد و ساکن باشد و مدتی دراز در برکهیی باقی بماند، میگندد و خاصیتهای اصلی خود را از دست میدهد و غیر قابل استفاده میشود و حتا در مواردی، کسی را که از آن استفاده میکند، به بیماریهای مهلک و خطرناک گرفتار میسازد. زندهگی انسان بر روی زمین هم چنین حکایتی دارد. وقتی در جامعهیی خلاقیت و ابتکار و ابداع و نوآوری وجود نداشته باشد و اندیشهها و خردها به زنجیر کشیده شوند و آدمهای صاحب خرد در تنگنا قرار داده شوند و تقلید و پیـروی کورکورانه از گذشتهگان به امری معمول مبدل شود، افراد چنین جامعهیی گرفتار شقاوت و بدبختی میشوند و زندهگیشان دچار تباهی و عفونت میشود.
جهان اسلام در سدههای نخستِ تاریخ اسلام در دامان خود دانشمندانی را پرورش داد که «علوم اجتهاد» را میآموختنـد و سپس بدون هیچ خوف و هراسی، با سنجههایی که در دست داشتند، سراغ قرآن و حدیث میرفتند و احکام شرعی را از این دو منبع تشریع به دست میآوردند و اگر حادثهیی پیش میآمد که در قرآن و حدیث پاسخی به آن داده نشده بود، از قیاس و عقل و دیگر بنیـادهای فقهی کمک میخواستند تا پاسخی برای حادثۀ مزبور پیدا کنند و بدین گونه میکوشیدند گره مشکلات جامعه را بگشاینـد و به پرسشهای تازه، پاسخهای تازه ارایه کنند.
در نیمههای سـدۀ چهارم هـ ق و در وضعیتی که خلافت عباسی گرفتار پیری و رنجوری شده بود و وحدت و یکپارچهگی خود را از دست داده بود، اتفاق ناگوار دیگری نیز رخ داد که ضربۀ مهلکی بر پیکر جهان اسلام وارد کرد و فاجعهیی هولناک را به بار آورد. عدهیی از آدمهای سبکمغز و کمخرد به بهانۀ اینکه برخی از افراد عوامفریبِ مدعی دانش و اجتهاد از نام «اجتهاد» سوء استفاده میکنند و هرج و مرج پدید میآورند و فتواهای جاهلانه صادر میکنند و مردم را دچار سردرگمی میسازند؛ فیصله کردند از این پس کسی حق ندارد خلاف مذاهب چهارگانه سخنی بزند و اظهار نظری کند چرا که دروازۀ اجتهاد بسته شده و مذاهب فقهی هم منحصر در چهار مذهباست! این در حالیاست که مجتهدان بزرگِ دیگری بودهاند که به مراتب نسبت به برخی از پیشوایان مذاهب چهارگانه فقیهتر و مجتهدتر بودهاند و آگاهی دینی آنها بیشتر بوده است. تأسفآورتر اینکه هر قدر که زمان میگذشت، جمود و تعصب و دگماندیشی ریشهدارتر میشد و سخن مجتهدانه و نو زدن، دشوارتر و پیروان تقلید و تعصب مذهبی، پرشمارتر.
هنگامی که به تاریخ اندیشه و فقه اسلامی نگاهی میافگنیم، درمییابیم که پس از بستهشدن دروازۀ اجتهاد (هرچند حالا دیگر دروازۀ اجتهاد بسته نیست، اما تا ما قد راست کنیم و غبار گذشتۀ منحوس را از سر و روی خود پاک کنیم، سالهای زیادی باید بگذرد، حال آنکه کاروان تمدن بشری به سرعت برق و باد در حال حرکت است) علمای بسیار بسیار زبده و ورزیدۀ ما از آنجا که مجال اندیشهورزی را به روی خود بسته میدیدهاند و از یک طرف، از عوام و از سوی دیگر، از رژیمهای سیاسی میهراسیدهاند، روی آوردهاند به نوشتن کتاب در تأیید همان مذهبی که مردم میپسندیدهاند و عمر خود را صرف تأیید مذهبی خاص کردهاند و سالها زندهگی خود را وقف شرح و شرح شرح و حاشیهنویسی و تلخیص و تلخیص تلخیص و… کردهاند. در بسیاری از موردها، آنهایی که در تأیید مذهبی دیگر قلم میزدهاند، خیلی عالمتر از صاحب مذهب بودهاند، ولی زمینه را برای پدید آوردن مذهبی جدید فراهم نمیدیدهاند. از همین رو، دم فرو بستهاند و خودسانسوری کردهاند و استعداد خود را حرام کردهاند.
برای اینکه بدانیم «بسته شدن دروازۀ اجتهاد» چه پیامدهای ناگواری را بر مسلمانان تحمیل کرد و به چه مصایبی آنها را گرفتار کرد، مثالی میزنیم از یک تن از دانشمندان درجهیکِ شبهقارۀ هند که دانش و استعدادش را در پای «تقلید مذهبی» تباه ساخت.
علامه عبدالحی لکهنوی (۱۲۶۴ – ۱۳۰۴ هـ ق)، علیالاطلاق یکی از برجستهترین و زبدهترین و نویساترین فقیهان حنفیمذهب در شبه قارۀ هند است. به شهادت آثاری که وی نوشته، ایشان در فقه و حدیث، تبحر و نبوغ خاصی داشته و از همگنانش یک سر و گردن، بالاتر بودهاست. او در عمرِ نسبتاً کوتاهش دست به نوشتن آثار پرشماری زدهاست که برخی از آنها آثاری ماندگار به شمار میروند.
اما تنها عیبی که در کارهای عبدالحی لکهنوی/ لکنوی دیده میشود ایناست که از آنجایی که ایشان ـ مثل هزاران دانشمند مسلمان دیگر در طول تاریخ اسلام ـ در عصر جمود و انحطاط و تقلید میزیسته و حرف نو زدن را کاری دشوار میدانسته، مصلحت نمیدیده یا جسارت این را نداشته که بیرون از چارچوب مذهب حنفی، سخنی بزند و نظریهیی طرح کند. از همین رو، همۀ آن همه استعداد و نبوغ و نویساییاش، صرف بازنویسی حرفهای دیگرانی که گاهی از نظر علمی، پایینمرتبهتر از او بودهاند شدهاست و اگر ابتکاری هم به خرج داده، در همین محدودۀ تنگ فقه حنفی بودهاست. گاهی با خود میاندیشم که در طی صدها سال از تاریخ ما، چه پرشمار از استعدادهای درجهیک به دلیل اینکه فرصت این را نیافتند که حرف خودشان را بزنند و مجبور شدند سخنان گذشتهگان را تلقین و تکرار کنند، تباه شدند و هم به خود و هم به خلقالله هیچ بهرهیی نرساندند. اگر شخصیتهای اندیشهورز ما میتوانستند خارج از چارچوبهای تحمیلشده سخن بزنند و مجبور به خودسانسوری نمیبودند، بدون شک وضعیت اندیشهگی در جهان اسلام، مثل حالا نمیبود و ما اکنون دچار قحطسال اندیشه نمیبودیم و ما هم توانایی این را داشتیم که در زمینۀ اندیشه با دیگران رقابت کنیم و برای خود کسی باشیم.
برای اینکه بدانید ما در چه وضعیتی در سدههای گذشته (در عصر انحطاط و تقلید و تحجر) قرار داشتهایم، کافیاست به فهرست ذیل از آثاری که از قلم عبدالحی لکنوی تراوش کردهاست نظری بیندازید تا عمق فاجعه را بهروشنی دریابید:
ـ أحکام السواک من السعایه
ـ إحکام القنطره فی أحکام البسمله
– إفاده الخیر فی الاستیاک بسواک الغیر
– آکام النفائس بأداء الأذکار بلسان فارس
– الإفصاح عن شهاده المرأه فی الإرضاع
– الانصاف فی حکم الاعتکاف
– التحقیق العجیب فی التثویب
– الفلک الدوار فی رؤیه الهلال بالنهار
– الفلک المشحون فیما یتعلق بانتفاع المرتهن والمرهون
– القول الأشرف فی الفتح عن المصحف
– القول الجازم فی سقوط الحد بنکاح المحارم
– القول المنشور فی هلال خیر الشهور
– الکلام الجلیل فیما یتعلق بالمندیل
– الهسهسه بنقض الوضوء بالقهقهه
– إمام الکلام فی القراءه خلف الإمام
– تحفه الطلبه فی تحقیق مسح الرقبه
– تحفه النبلاء فی جماعه النساء
– تدویر الفلک فی حصول الجماعه بالجن والملک
– ترویج الجنان بحکم شرب الدخان
– رفع الستر عن کیفیه إدخال المیت وتوجیهه إلى القبله فی القبر
– غایه المقال فیما یتعلق بالنعال
– ظفر الأنفال على حواشی غایه المقال
همانگونه که خواندید، رسالهها یا کتابهایی که علامه عبدالحی لکنوی نوشته، دربارۀ مسایلی چون «مسح گردن» و «قرائت در پشت امام» و «تثویب» و «نماز جماعت خواندن با پریان و فرشتهگان» و «شکستن وضو با خندۀ بلند» و « ذکر گفتن به زبان فارسی» و «مسواک زدن با استفاده از مسواک آدمیزاد دیگر» و «احکام استفاده از روپاک پس از وضو» و «احکام بسمالله» و «چهگونهگی رو به قبله گذاشتن مرده در گور» و… است.
برخی از این موضوعها بهشدت بیارزشاند و اصلاً پرداختن به آنها روا نیست و پارهیی دیگر از این مسایل، نیازی به تألیف کتاب و رساله ندارند و چند جمله یا چند سطر میتواند وافی به مقصود باشد و ضرورتی ندارد با نوشتن کتابها و رسالهها راجع به این مسایل، خود را و مردم را به کارهای بیارزش و ناسودمند سرگرم کنیم. ایشان که علامه بوده، مشغول ارتکاب چنین کارهایی بوده، معلوم نیست دیگرانی که چندان علامه نبودهاند، چه کارهایی میکردهاند!
نکتۀ قابل توجه اینکه فقیهان ما در گذشتهها از آنجایی که نمیتوانستهاند وارد «مناطق ممنوعه» شوند و برای نمونه، دربارۀ مسایل سیاسی و استبداد حاکمان چیزی بنویسند یا بگویند، برای جبران این کمبود، تا دلتان بخواهد راجع به مسایل بیارزش یا کمارزش فقهی که ضرری به کسی نداشته، بحثها پرداختهاند و مناظرهها دایر کردهاند. از همین رو، در فقه سنتی ما بسیار کم دربارۀ اوضاع سیاسی و حاکم و حکومت سخن زده شده؛ اما چه قلمفرساییهایی که در باب «خلال کردن ریش در وضو» و «شیوۀ استنجا کردن در تابستان و زمستان» و از این قبیل بحثهای ناسودمند، نشدهاست!
در چنین اوضاع و احوالی، آدمهایی پیدا میشوند که از «بازگشت به خویشتن» و احیای مذهب حنفی سخن میزنند. اگر «مذهب حنفی» همانی باشد که علامه عبدالحی لکهنوی میشناخته، ما نیازی به آن نداریم و خیلی هم خوشحال میشویم که از شرش رهایی یابیم. ما هرگز چنین «بازگشت به خویشتن»ی را قبول نداریم. آن «خویشتن» ارزانی صاحبانش باد!
به هر حال، ما به شدت نیازمند بازنگری جدیِ میراث فقهی و فکری خود هستیم. ما باید گذشتۀ خود را بیرحمانه نقد کنیـم. بدون نقد گذشته وضعمان از اینکه هست بهتر نخواهد شد. به عنوان نخستین گام، ما باید به خود جرأت اندیشیـدن را بدهیم و از شکستن تابوها هراسی به دل راه ندهیم و اندیشیدن را گناه و عملی شیطانی نشماریم. شعار جنبش روشنگری در اروپا چنین بود که: «جسارت اندیشیدن داشته باش». ظاهراً هواداران جنبش مزبور، این شعار را از کانت، فیلسوف نامدار آلمانی وام کرده بودند.
Comments are closed.