احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیر احمد انصاری - ۲۸ میزان ۱۳۹۲
جالب این است که تقیالدین نبهانی زمانی که شرط قریشی بودن خلیفه را برخلاف جمهور فقها ساقط میسازد، استدلال مینماید که بر آن حدیث بخاری که میگوید «ان هذا الامر فی قریش» یعنی: «خلافت از آن قریش است» امری مترتب نمیگردد چون به صیغه اِخبار آمده نه به صیغه امر، و صیغه اِخبار با آنکه گاهی دلالت بر طلب نمودن امری مینماید، بیانگر حکمی جازم نمیباشد. پرسش من این است که عبارت «ثم تکون خلافه علی منهاج النبوه» یعنی «سپس خلافتی بر شیوه نبوت روی کار خواهد آمد» هم به صیغه اِخبار آمده است، پس شما چرا یک بار اِخبار را بیانگر حکمی جازم میدانید و بار دیگر هیچ حکمی را بر آن مترتب نمیدانید؟ شما چرا برخوردی دوگانه با احادیث و قواعد اصولی دارید و از هر راهی تلاش می کنید تا برداشت خودتان را بر متن دینی تحمیل نمایید؟ انارشی فقهی و اجتهادی بهجای آنکه مشکل ما را حل کند، گره اندر گره میافزاید. آری! دوستی میگفت که چرا حزب تحریر دست دادن پسران و دختران را بر خلاف رأی تمامی مذاهب اسلامی جایز میداند (مراجعه کنید به صفحات ۱۰۷-۱۰۸ جزو سوم کتاب الشخصیه الاسلامیه، تألیف شیخ نبهانی) و عذاب قبر را که تمامی مسلمانان به آن معتقد بودهاند، جزو اعتقادات اسلامی ندانسته و در این زمینه مجموعه بزرگ احادیثی را که به حد تواتر رسیده اند و قرآن هم به آن اشاره داشته است نادیده میگیرند، ولی بر سر احادیث دیگری ولو که دلالت آن واضح هم نباشد پافشاری مینماید. به آن دوست گفتم: طالب هر چیز ای یار رشید / جز همان چیزی که میجوید ندید.
برای تطبیق امری که در سنت آمده است، ما باید احوال و اوضاع و شرایط و اولویتها را نیز در نظر بگیریم. میگویند روزی شیخ محمد غزالی که در آن وقت در دانشگاه «ام القری» تدریس مینمود، وارد صنف شد و دید که یکی از دانشجویان در چوکی نشسته و بهجای آنکه به درس گوش فرا دهد، مصروف مسواک زدن دندانهایش میباشد. محمد غزالی به سویش آمد و از او پرسید: «ایییه دا یا ابنی؟» یعنی «فرزندم! این چه کاری است که میکنی؟» شاگرد در پاسخ میگوید من سنت پیامبر را تطبیق میکنم و تو چرا به سنت او توهین میکنی. متفکر مصری محمد غزالی در پاسخش میگوید: «فرزندم! استنجاء کردن هم سنت است، آیا میخواهی در داخل صنف استنجاء کنی؟» من شماری از این جوانان تحریری را می شناسم که در امریکا فعالیت علنی داشته و از تأسیس خلافت در این سرزمین و آنهم در همین شرایط حرف میزنند. یکی دو تن آنها چند سال قبل که در کالیفرنیا بودم، جریدهیی نشر مینمودند که «خالیفرنیا» نام داشت، به این معنی که آنها حتا نام ایالت کالیفرنیا را با خلافت پیوند داده بودند.
چندی قبل در «فاکسنیوز» یکی از برنامههای مربوط به حادثه سپتمبر را میدیدم. در آنجا دو مرد امریکایی که یکی یهودی بود و دیگرش مسیحی، علیه مسلمانان حرف میزدند و میگفتند که این گروه آمدهاند تا در اینجا دولت اسلامی بسازند. در همین اثنا گرداننده برنامه با یکی از تحریریمشربان ساکن در لندن تماس گرفت و او را با صوت و صورت حاضر نموده و پرسید که شما چه نظر دارید: او در حالی که سخت احساساتی شده بود، گفت آری ما میخواهیم پرچم اسلام را بر فراز کاخ سفید به اهتزاز درآورده و دولت اسلامی تشکیل دهیم. مسلمان دیگری هم که جزو برنامه بود، به خندیدن آغاز کرد. نطاق پرسید که شما چرا میخندید، او گفت با وجود تفاوت زیادی که شما در میان این سه تن میبینید، من برعکس شما آنها را خیلی شبیه و همکار مییابم و پیشنهاد میکنم که پس از این مناظره بروند و در یک رستورانت یکجا قهوه نوش جان کنند.
یکی از اشتباهات کشندهیی که حزب تحریر مرتکب شده و حاضر نیست از آن برگردد، «دارالکفر» خواندن تمامی جهان اسلام است. کتابهای معتبر «بدائع الصنائع» و «حاشیه بن عابدین» و «دسوقی» و «الانصاف» و «البجیرمی» و دیگران هر زمینی را که احکام اسلام در آن غالب باشد، آن را دار اسلام گویند. شریعت تنها ده آیت محدود نیست، بلکه بیشتر از ۶۲۰۰ آیت دیگر و دهها هزار حدیث و اثر و اصل دینی دیگر هم شریعت است. شافعیها معتقد اند که داراسلام به هیچ صورتی به دار کفر تبدیل نمیشود ولو که غیر مسلمانان بر آن سیطره کامل داشته باشند. امام محمد ابوزهره به نقل از ابوحنیفه و دیگران معتقد است که هر سرزمینی که مسلمانان در آن احساس امنیت نموده و بتوانند عبادات خویش را برپا دارند، آن را دار اسلام گویند. دانشمندان معاصر چون قرضاوی، عبدالله بن بیه، فیصل مولوی و گروه دیگری از فقها معتقد اند هر سرزمینی که مسلمانها در آن اکثریت باشند، آن سرزمین را میتوان دار اسلام نامید. خلاصه سخن، برداشتی را که حزب تحریر و مؤسس آن از دار اسلام دارد تا هنوز هیچ فقیه و دانشمند معتبری نداشته است. گذشته از این، فعالان سیاسی حزب تحریر همه کسانی را که دموکراسی را به عنوان نظام سیاسی پذیرفتهاند، کافر میدانند و بدین وسیله صدها میلیون انسان را که در اندونیزیا، مالیزیا، هند، بنگلادیش، پاکستان، ترکیه، افغانستان، عراق، فلسطین، مصر، تونس، سودان، عراق، مراکش و جوامع دیگری را از دایره اسلام بیرون میافگنند. اینکه دولتی مسلمان از تطبیق برخی احکام عاجز می ماند، این به معنی کافر شدن آن دولت نیست، همان طوری که اگر مسلمانی با وجود فراهم بودن شروط حج بازهم نتواند در زندهگی حج نماید و یا فریضه دیگری را عملی نتواند، کافر گفته نمیشود. در پیوند به رابطه اسلام و دموکراسی، مقاله مفصلی نگاشته خواهد شد، چون بحث امروزی ما حوصله آن را ندارد.
ما منکر خلافت نیستیم، ولی این خلافت با رأی و اراده مردم میآید نه از راه پنج تن. ما منکر خلافت نیستیم، ولی خلافت را اصلی از اصول دین ندانسته و به کسی اجازه نمیدهیم که با عنوان نمودن داعیه خلافت بر دست و پای مردم قفل زند تا هیچ کاری انجام ندهند و منتظر خلیفه موعود بنشینند. ما زمامداری نمیخواهیم که صلاحیتهایی بیشتر از هتلر و موسولینی و استالین و قذافی در کف داشته و تا آخرین رمق حیات بر سرنوشت ملیونها انسان بازی کند. برای تحقق رویاهای بزرگ، ما نیاز به کار و مبارزه عملی در عرصههای اخلاق، علم، اجتماع، فرهنگ و سیاست داریم، نه نشر چند دشنام و پاشیدن تخم دشمنی و بدبینی در میان مسلمانان.
پیشینه حزب تحریر در زادگاهش «فلسطین»:
حزب تحریر در فلسطین نطفهگذاری شد و فلسطین را میتوان مادر قضایای جهان معاصر به شمار آورد. فلسطین از نظر جنبش جهانی چپ، سنگر مبارزه علیه امپریالیزم به حساب میآید. از نظر مسلمانان، قضیه و قبله نخستین و پایگاه معراج پیامبر میباشد. از نظر عربها قضیهیی مرکزی است. و از دید ملتها و جنبشهای آزاده دنیا، گرمترین عرصههای نبرد علیه زورگویی، افزونطلبی، سرمایهداری، استعمار و نژادپرستی به شمار میرود. از هر دیدی که به فلسطین؛ این مرز خونین شرق و غرب و سرحد پرتنش قارههای سهگانه دنیا نگاه کنیم، آن را خیلی مهم خواهیم یافت. حزب تحریر در فلسطین زاده شد و از لحاظ فقهی کسانی که در سرزمین فلسطین زیست میکنند، مسوولیت بیشتری در برابر آن قلمرو دارند. در این شصت سالی که از عمر حزب تحریر میگذرد، ملت فلسطین به عنوان مظلومترین ملتهای جهان با معجون مرکبی از ظلم و بیعدالتی دست و پنجه نرم کرده است. در این مدت، حنان عشراوی مسیحی و عرفات قومگرا و احمد یاسین اسلامگرا و جورج حبش چپی و نورمان فنکلستین یهودی و حتا کودکان معصوم آن سرزمین، با سنگ و فلاخن و خون و عرق و کار و تلاش از آن ملت دفاع نمودند؛ ولی خنجری از جنس فولاد هم نتوانست رگی را در تن قهرمانان مناقشه و مجادله حزب تحریر به جنبش آورد تا روزی نه تنها سنگی به رخ بلدوزر اسراییلی که هر روز خانههای مردم را ویران میکند بیفگنند، حد اقل دست به نوع دیگر مبارزه که توان آن را دارند بزنند. در این شصت سال آنها منتظر خلیفه نشستهاند بهخاطر آنکه رهبرشان وعده داده بود که خلافت مورد نظر او در سیزده سال برپا خواهد شد، چون پیامبر اسلام در مدت سیزده سال دولت خود را ساخته است. تقیالدین نبهانی در صفحات ۱۰۳ و ۱۰۴ رساله «التفکیر» خویش مینویسد: «برای تحقق هر اندیشه و عملی انسانها حد اقل به یک دهه نیاز دارند، زیرا امتها در ظرف ده سال متحول میشوند. اگر ملتی زیر سلطه دشمن باشد، در آن صورت به بیشتر از یک دهه نیاز است. ولی این مدت نمیتواند بیشتر از سه دهه طول کشد». در این مدتی که حزب تحریر گروهی را منتظر خلیفه نگه داشته، اسراییل هر روز بخشی از سرزمین فلسطین را قیچی نموده و بر حجم خاک خود افزوده تا آنکه حدود ۸۰% خاک فلسطین به اسراییل تعلق گرفته است.
در این مدتی که حزب تحریر منتظر خلیفه نشسته، تنها کاری که کرده است فتواهای تکفیر و تخوین بوده که چپ و راست و با کمال سخاوت در حق کسانی صادر نموده است که زندانهای اسراییل و قبرستانهای غزه و ضفه را پُر کردهاند. همه جناحهای سیاسی در فلسطین کاری برای ملت خویش انجام دادهاند و طبیعی است که در جریان فعالیت سیاسی اشتباهاتی هم رخ دهد، ولی در این میان گروهی که در برج بلند عاجی نشسته و همه فعالان میدان مبارزه و جهاد را ملامت میکند، گروه تحریر است؛ گروهی که هیچ نقشی در مبارزات ملت فلسطین نداشته است. در عصری که همه مرزها بسته اند و همه در خفا و علن دشمن آن ملت اند و همه غربیها با تمامی قوت در کنار اسراییل ایستاده اند، یگانه کاری که دوستان تحریری انجام میدهند، ملامت نمودن مقاومتگران است. بیشتر از دههزار اسیر در زندانهای اسراییل، هزاران شهید و مجروح و بیوه و یتیم؛ ولی اینها در برج سلامتی نشستهاند و منتظر پرچم عقاب اند. این گروه مبارزان صادق و قهرمانان آن ملت را خاین و مزدور خطاب نموده و ملت فلسطین را در مورد تمامی جریانهای اصیلی که در ساحه عمل امتحان داده اند، مشکوک ساخته و میگویند که جهاد باید در زیر پرچم عقاب صورت گیرد. حزب تحریر اگر نمیتوانست در سنگرهای مقامت سیاسی و نظامی و انسانی بنشیند، در عین زمانی که از خلافت حرف میزد حد اقل اشک یتیمی را پاک میکرد، دارالایتامی میساخت، مکتبی و شفاخانهیی تأسیس مینمود و شکم گرسنهیی را سیر مینمود که حاضر است خانهاش را به مستعمر صهیونی بفروشد.
آنها میگویند که ما معتقد به کار فکری هستیم، ولی تمامی محصول کار فکریشان چاپ چند جلد کتاب و رساله است و آنهم به شکل ابتدایی و غیر تخصصی. محصول شصت سال کار به اصطلاح فکری این دوستان، شاید در حدود یک درصد تولیدات بازار قصهخوانی شهر پشاور باشد. با تحلیلهایی غیرعلمی، سطحی، برخاسته از تیوری توطیه و با ابزار دشنام و تکفیر نمیتوان خلافتی را ایجاد نمود. چنین افراد و چنین عملکردهایی نخستین مانع فراراه دولت اسلامی به حساب میآیند.
Comments are closed.