احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:9 دلو 1392 - ۰۸ دلو ۱۳۹۲
بخش دوم
نویسنده: اولین پیلر
برگردان: محسن داوری
عدم پذیرش این امر که «هیچ کس منشای خود نیست»، عدم دست کشیدن از رؤیای کودکانه و خطرناکِ وجود یک قدر قدرت در ما، باور به این که تن به غرایز سپردن امکان میدهد تا به حقیقتِ خود دست یابیم، یعنی فراموش کردنِ این واقعیت که: درست به این دلیل است که میتوانیم در جهت شکوفایی خویش گام برداریم که جامعه، ساختارها، محدودیتها و قوانینِ آن این امکان را به ما میدهند و نه به این دلیل که گویا این امر حقی «طبیعی» است که جامعه سد راهش میشود.
هنگامی که ری با شور و شعف و احساساتِ خروشان به «بت»های نوعی از مدرنیته میتازد و بر اضمحلال میراثها حمله میکند، هدفش رد سراب جذابی است که با اینکه ادعای احترام به ارزشهای دموکراتیک دارد، در واقع فرسنگها از آنها فاصله داشته، آنها را تهدید میکند.
ورود به این مبحث آسان نیست: باور نداشتن به این امر که هر چه بر خود انگ ترقی دارد، الزاماً مترقی است، میتواند سریعاً همردیف نظراتِ ارتجاعی تلقی شود. هرچند این نوع تجزیه و تحلیل مسایل، در نظر دارد روح اندیشمندان عصر روشنگری را زنده کرده و ایثارگری آنها را به نمایش گذارد، اما به هر دری میزند و به همه کس متوسل میشود، از ایوان ایلیچ تا فیلیپ کی دیک، رنه ژیرارد تا آرنولد شوارزنگر (همان قهرمان ترمیناتور)، این اثر تکاندهنده و شورانگیز به هیچوجه در نظر ندارد از گذشته در مقابل مدرنیته تجلیل کند: بلکه سعی دارد نشان دهد چهگونه مدرنیزه شدنِ فرهنگ با مدرنیزه شدن اقتصاد همراستاست؛ امری بهواقع نگرانکننده.
از کالسکههای جدید کودکان گرفته، که قرار است نوزاد آزادانه در آن در حالی که به پدر و مادرش پشت کرده تا به سمت نگاهش جهت ندهند و بهتنهایی به کشف جهان بپردازد، تا گردش علم به سوی تکنیک در خدمت بازار؛ از جایگزینی خلاقیت با مطالعۀ میراث ادبی تا جایگاهی را که شبیهسازی در مطبوعات و اذهان عمومی پُر کرده است؛ این نوشتهها نشان میدهند که گویا جهانِ امروز فراموش کرده که آزادی با منطق پایهریزی میشود. دنیـای امروز در هماهنگی کامل با مفاهیم اقتصاد لیبرالی است که دقیقاً تحت لوای آرمانهای رهاییبخش و احترام به فرد که با ظرافت تحریف شدهاند، سامان یافته است: «همانطور که بنا به نظرات لیبرالی، یک دست نامرئی ثروتهای جمعی را محفوظ میدارد و نباید انسانها در جستوجوی دخالت در تنظیم اقتصاد بوده و کافیست تنها به دنبال منفعت شخصی خویش باشند، بر همین اساس هم ادعا میشود که گویا خود ـ ساماندهی فردی، انسان را به سوی شکوفایی و سعادت رهنمون میگردد». در جامعهیی که به قول دانی روبرت دوفور، در شرف «غیر نهادینه شدن عمومی است»، فرد تنها و گمگشته مجبور به خلق دایمی خویشتن خویش است: فارغ از اجبارها، رها از منطق، دیوانهوار آزاد، برای شنیدن ندای وجدان ناخودآگاهِ خویش و همچنین وسوسههای بازار؛ هیچ چیز را به اندازۀ ارضای غرایز بدوی خود دوست ندارد.
دانیل بونیو، استاد دانشگاه و رییس هیأت مدیرۀ نشریۀ «کایئه دو مدیولوژی» و سپس مجلۀ «مدیوم» که موسس آن رژیس دبره است، به این پرسشها در چهارچوب هنر و رسانهها ادامه میدهد. او تظاهر به ابراز خویشتن، میل به زندهگی در جهانی بدون قید و بند را در عبارت گویای «حالگرایی» خلاصه میکند. تصویری که او ترسیم میکند، شناخته شده است؛ اما چون دیدی کلی ارایه میدهد، بسیار هشداردهنده میباشد: از مطبوعاتی که خواستار قرائتی احساسیاند تا جایگزین شدن «رمانهای بزرگ» سابق توسط «داستانهای تخیلی خود نگاشته» که لبریز از جذابیت و حتا مدرنیته میباشند. حقیقت اعتراف، واقعگرایی نوشتار، نزدیکی قهرمان داستان با خوانندۀ آن؛ از کلیپ تا فلمهای کوتاه تبلیغاتی همراه با شوهای زنده، برنامههای مستقیم، برنامههایی که بیننده «واقعاً» وارد آنچه به نمایش درآمده میشود و میتواند آن را باور داشته در آن شرکت کند؛ این امر مستلزم وجود برخی «تجهیزات» و «مهارتها»ست که سعی دارد «جلوۀ واقعیت» داشته باشد و دخالت فعالِ بیننده را میطلبد. جان کلام، از تلویزیون زندۀ مبتنی بر «واقعیت» گرفته تا بازیهای ویدیویی بیشمار، همان طور که شعار سابق رادیو آر تی ال میگفت: «مهم به لرزه درآمدن است». در این بازیها ایجاد احساسات آنی و مرتبط با واقعیت، بدون امکان انتقاد از آن و جود دارد که به همین دلیل ـ که از همه دلایل هم مهمتر است ـ همۀ آنها «واقعنما» میباشند.
به زعم بونیو، این «حالگرایی» موجب برقراری «استبداد اصالت و تجربۀ فردی» میشود. چرا باید فکر کرد که فرهنگمداران سابق، رمانهای «کند» و آثار دشوار، به واقعیت والاتری دست مییابند؟ آیا این همان درگیری قدیمی بین نخبهگرایی و پوپولیسم و یا همزاد نکوهشگر آن، کیش تلاش در مقابل جستوجوی لذت نمیباشد؟
باید گفت «خیر»! پاسخ همچون نظرات ری است، اما این بار از طریق «اخلاق در نماد ظاهری»، یعنی تفکر در رابطه با موضوع دموکراتیک و بررسی نوعی انحراف فردگرایانه که چنین تشریح میشود: در مسیر «انهدام صحنههای هنری و رسانهیی» آنها به جایگاه «حباب خودپسندانهیی» تنزل مییابند که هرچه بیشتر به «مسمومسازی احساسی» از طریق تکههای نمایش «واقعیت» غره شود، میتواند بیشتر نیز در غبار فراموشی و تبدیل شدن به «شیء مشترک» گم گشته و به قعر رؤیاها و یا کابوسهای درونی فرو رود.
Comments are closed.