احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران/ 10 حوت 1392 - ۰۹ حوت ۱۳۹۲
این روزها در بحبوحۀ پیکارهای انتخاباتی، آوازههای گرمِ دیگری نیز در مورد انصراف دادنها و کنار رفتنها بر سرِ زبانهاست؛ کنار رفتن شماری از نامزدان انتخابات ریاستجمهوری به نفعِ شماری دیگر، که به قول برخیها فهرستِ نامزدان را کوتاهتر خواهد ساخت؛ موردی که از نظر قانونی چندان قابل اجرا نیست، ولی از نظر عرفی هر یک از نامزدان این حق را تا دقیقۀ نودم همچنان خواهند داشت که از شرکت و مبارزه در انتخابات منصرف شوندـ هرچند نامهایشان همچنان در برگههای رایدهی خواهد بود و به گفتۀ مسوولان کمیسیون انتخابات، اگر نامزدی به نفع نامزد دیگری کنارهگیری کند، بازهم به هیچصورت آرایی که نامزد انصرافدهنده در برگههای رایدهی بهدست میآورد، به نفع نامزد دیگر شمرده نخواهد شد؛ زیرا بر بنیاد قانون و نظام انتخاباتی کشور، رای فردی و غیر قابل انتقال است. تنها کاری که نامزدان انصرافدهنده میتوانند انجام دهند این است که به هواخواهانِ خود بگویند که بهجای آنها، به نامزد مورد حمایتشان در برگهها رای دهند.
اما نکتۀ مهم در خصوص بازار گرمِ گفتوگوها برای کنار رفتنها و کنار آمدنها، نوع برخوردیست که با این مسأله صورت میگیرد. به گونۀ مثال، همین حالا شمار زیادی از بزرگان قومیِ قندهار به کابل آمدهاند و در حال گفتوگو با دو تن از نامزدانِ انتخابات استند که تعلق تباری به این ولایت دارند. این بزرگان میخواهند دو طرف را قناعت دهند که از یک قوم دو تن در انتخابات شرکت نکنند و یکی به نفعِ دیگری کنارهگیری کند. البته آن که کنارهگیری میکند، طرفدارانی دارد که نمیخواهند به این سادهگی از میدان بیرون شود.
فراموش نباید کرد که در این معامله، پای آقای کرزی نیز در میان است. او نیز خواهانِ این معامله است که به گفتۀ بسیاری از آگاهان مسایل سیاسی، میتواند منافع شخصیِ او را در صورت پیروزی نامزد مورد نظر تأمین کند.
آقای کرزی خلاف همۀ معیارهای دموکراتیک و وعدههایی که سپرده، در حال حاضر مهمترین چهرۀ سیاسی و دولتی کشور است که در انتخابات پیشِ رو دخالتِ آشکار دارد. آقای کرزی دغدغۀ آینده و سرنوشتِ خود را دارد و به همین دلیل، دخالتهای او دیگر از پرده بیرون افتاده است. پوستکنده بگوییم که رییسجمهوری افغانستان میخواهد که برادرش قیوم کرزی در انتخابات پیش رو، به نفع زلمی رسول نامزد مورد حمایتش کنارهگیری کند.
برای اینکه چرا آقای کرزی، یکی از وزرای پیشینِ خود را نسبت به برادرش ترجیح داده، هنوز پاسخِ روشنی وجود ندارد؛ ولی میتوان با حدسوگمان دریافت که شاید آقای کرزی پیروزی برادرش را در انتخابات محتمل نمیبیند و هم ممکن است این دغدغه را در سر داشته باشد که اگر برادرش با رای تقلبی و مهندسیشده به ریاستجمهوری برسد، نه مورد قبولِ مردم واقع میشود و نه هم مورد حمایت جامعۀ جهانی. زیرا پیش از اینها گفته میشد که امریکا به آقای کرزی هشدار داده است که از شرکت اعضای خانوادهاش در انتخابات جلوگیری کند.
امریکاییها عمدتاً به این باور اند که دستاوردهای دهساله را اعضای خانوادۀ آقای کرزی به نفع شخصیِ خود مصادره کردهاند و به جامعۀ جهانی نیز که در ده سال اخیر شریک رویدادهای افغانستان بوده است، زیان رساندهاند. اما پرسش این جاست که چرا باید سازوکارهای دموکراتیک در کشور، قربانی ساختارهای قبیلهیی و غیردموکراتیک شود؟ و مهمتر از آن، چرا این طرزِ تفکر وجود دارد که قدرت سیاسی در افغانستان همواره باید در انحصار یک قوم باشد؟
اگر بر اساس معیارهای دموکراتیک فکر کنیم، همۀ شهروندان کشور از نظر قانون، حقوقِ مساوی دارند و میتوانند نوعِ حضورِ خود در قدرت را به گونۀ قانونی تعریف کنند. برخوردهای قومی با قدرت سیاسی، به تنها چیزی که کمک میکند، قربانی شدنِ عدالت و ایجاد سوءظنهای گوناگون میان شهروندانِ کشور است. ما نباید فراموش کنیم که از گذشتهها در خصوص توزیعِ قدرت در افغانستان با مشکل روبهرو بودهایم. از گذشتههای دور، قدرت سیاسی در کشور همواره قومی و تباری بوده و به همین دلیل سازوکارهای دموکراتیک چندان مورد توجه نبوده است. این مسأله، شکافهای اجتماعی و سیاسی را در افغانستان عمیق ساخته و حتا هرازگاهی به تنشهای قومی نیز انجامیده است.
آنچه که امروز جریان دارد، همان قصۀ تلخِ دیروزاست؛ قصه تلخی که با خشونت و زورگویی همراه و توام بوده است. تأکید بر قومی شدن قدرت، افغانستان را از راهی که در پیش گرفته دور میسازد و حتا احتمالِ سقوط در سراشیبیِ مصایبِ گذشته را فراهم خواهد کرد. ما ناگزیر برای گذار از چنین فضایی، نیاز به همگرایی داریم. همین حالا شاهدیم که برخی از نخبهگان کشور در مورد اینکه مردم افغانستان را یک ملت بخوانند، از خود تردید نشان میدهند. به باور این نخبهگان و روشنفکران، افغانستان بهدلیل بافتار خاص قومی و تباری خود، هنوز با مولفههای ملت شدن فاصله دارد. وقتی مشکلی به این بزرگی فراه راه ماست، چهگونه به خود حق میدهیم که همچنان با برگهای کهنه و مندرس به سراغ مسایلِ جدید برویم؟ چهگونه ممکن است در چنین فضایی، اعتماد عمومی را به عنوان یک کیفیت درونی، جنبۀ عینی ببخشیم؟ چهگونه ممکن است شکافهای سیاسی و اجتماعی موجود را پُر کنیـم؟
مسلماً ما با بزرگان و موسفیدانِ کشور هیچ مشکلی نداریم، ولی نمیخواهیم که بهجای حلِ حقوقی و دموکراتیک مسایل، به گزینههای پیشامدرن و ناکارآمد متوسل گردیم. من یک پرسشِ بسیار بسیار ساده دارم و آن اینکه «چرا باید همواره در افغانستان یک قوم قدرتِ سیاسی را در انحصار داشته باشد و دیگران باید به تصمیمهای آن احترام بگذارند، و از کجا معلوم که گره کور مشکلات، در دستهای دیگران نباشد؟»
باید نسبت به حرکتهایی که در روزهای پسین در مورد انتخابات آغاز شده، به دیدۀ شک نگریست و از آنها ترسید. ترسید به این دلیل که نشود یک بار دیگر افغانستان در آتش جنگهای داخلی بسوزد. زیرا آنچه که در روزهای اخیر در محور ارگ جریان دارد، چنین فضایی را تداعی میکند و میتوان از آن بوی بیاعتمادی و نفاق را استشمام کرد.
Comments are closed.