گزارشگر:7 حمل 1393 - ۰۶ حمل ۱۳۹۳
بخش نخست
نویسنده: آلن وودز
مترجم: مهرداد امامی
با فرا رسیدن سال جدید، خاطراتِ یک سال نوِ دیگر، یعنی مشخصاً یک قرن پیش در سپیدهدم ۱۹۱۴، زمانی که میلیونها انسان به سمت ورطۀ هولناک ـ تو گویی در یک رویا ـ هدایت میشدند، مجدداً زنده میشوند.
در روز تحویلِ آن سال (۱۹۱۴)، افراد معدودی توانایی پیشبینی وقایع پیش روی خود را داشتند. یکصد سال از زمانِ نبرد واترلو گذشته بود و خاطرۀ جنگدستکم در بریتانیا از یادها رفته بود. جنگ در افریقای جنوبی، زدوخوردی بیش نبود و با پیروزی خاتمه یافت. امپراتورییی که آفتاب هیچگاه در آن غروب نمیکرد، به نظر میرسید نسبت به تفوق جهانشمولِ خود اطمینان خاطر پیدا کرده.
صحیح است که در سرتاسر کانال مانش (English Channel) اوضاع یکسان نبود. خاطرات جنگ فرانسهپروس و تسخیر آلزاسلورن به دست آلمانها همچنان باقی بود. ستاد ارتش در انتظار انتقام بود، اما در خیابانهای مونمارتر، کافهها جوش و خروش زیادی داشتند و جنگ به نظر نمیرسید که چشمانداز قریبالوقوعی داشته باشد.
برای بخش اعظم قرن نوزدهم، لیبرالیسم یعنی نمود سیاسی باوری راسخ به اینکه ظهور سرمایهداری ضمانتکنندۀ پیشرفت انسانی است، کتاب مقدس بورژوازی بود. بیشتر کشورهای اروپای غربی دورهیی از موفقیت اقتصادی را که به نظر میرسید هیچگاه پایان نخواهد یافت، از سر گذرانده بودند. تکنالوژی جدید تلیفون، کشتی بخار و راهآهن نقش انقلابیتری در نزدیک ساختن جهانیان به یکدیگر ایفا کردند؛ نقشی که حتا از نقش انترنت هم در دوران ما اساسیتر بود.
صلح و آسایش به عنوان وضعیتی عادی تلقی میشدند: «امروز بهتر از دیروز و فردا بهتر از امروز.» بسیاری باور داشتند که اقتصادهای اروپا به حدی در یکدیگر ادغام شدهاند که جنگ ناممکن است. توسعۀ سریع علم و تکنالوژی حکایت از مارش پیوستۀ پیشرفت داشت، ضامن بیچونوچرای تفوق تمدن غرب. با این حال در ماه اوت ۱۹۱۴ بود که آن رویای زیبا جای خود را به کابوسی دهشتناک داد. آنچه عقلانی مینمود، به یکباره ناعقلانی شد. اروپا و کل جهان در رقص هولناک مرگ غوطهور شدند.
یکشبه همهچیز تبدیل به نقطۀ مقابل خود شد. تکنالوژی مدرن، از عامل نیرومند پیشرفت تبدیل به وسیلهیی برای تولید شیطانیترین ابزارهای کشتار جمعی شد و ویرانی بیسابقهیی را در مقیاسی هولناک ایجاد کرد. در عوضِ تجارت آزاد، موانع حمایتگرایانه از تولیدات داخلی (protectionist) در همهجا سربرآوردند. به جای لیبرالیسم و دموکراسی، نظامیگری، سانسور و دیکتاتوری به شکلی آشکار یا مبدل پدیدار شدند. دستکم ۹ میلیون نفر زندهگی خود را در دوران «سلاخی مهیب» [یکی از صفات جنگ جهانی اول به علت استفاده از سلاحهای مکانیزه. م.] از دست دادند.
علل جنگ
نتیجهیی که به تکرار گرفته میشود این است که: جنگها و نبردها پیامد ناگزیر پرخاشجویی طبیعی نوع انسان (یا مردها هستند، اگر به گفتۀ برخی از فمینیستها باور داشته باشیم). در واقعیت، این گفته، توضیحی است که هیچچیز را تبیین نمیکند. اگر انسانها به صورت طبیعی وحشی هستند، چرا ما همواره در وضعیتِ جنگ به سر نمیبریم؟ چرا جامعه بهسادهگی خود را از هم نمیگسلد؟
در واقع، وقوع مقطعیِ جنگها بیانگر تنشهایی است که در جامعۀ طبقاتی سر برمیآورند که میتوانند به نقطهیی بحرانی برسند که در آن، تناقضات تنها با ابزارهای خشونتآمیز مرتفع شوند. این ایده پیشتر توسط کلاسویتز در گفتۀ مشهورش بیان شده که: «جنگ تنها تداوم سیاست با ابزارهایی دیگر است.»
در تحلیل نهایی، جنگ محصول ظهور بیموقع آلمان بود که مسیر سرمایهداری را متأخرتر از بریتانیا و فرانسه اتخاذ کرده بود. این امر، تناقضات جدید و تحملناپذیری به وجود آورد. آلمان خود را منکوب و تابع رقیبانِ قدرتمندی مییافت که از مزایای امپراتوری منفعت میبردند. جرگۀ حاکم در برلین پس از کسب پیروزی آسان بر فرانسه در ۱۸۷۱، در پی بهانهیی برای جنگ بود تا اجازه دهد بر اروپا حاکم شود و قلمرو، بازارها و مستعمراتی به چنگ آورد.
آیا این به آن معناست که آلمان مسوول جنگ بود؟ این ایده که میتوان گناه جنگ را بر گردنِ یک ملت مشخص انداخت، نادرست و سطحی است، درست همانطور که نکوهش بر مبنای اینکه «چه کسی نخستین گلوله را شلیک کرد» نادرست است. ارتش آلمان، بلژیک را فتح کرد و این بیشک تجربهیی وحشتناک برای مردم بلژیک بود. اما فاجعهبارتر از آن، رنج میلیونها بردۀ مستعمراتی در کنگو بود که تحت حاکمیت «بلژیک بیچاره و مفلوک» قرار داشتند.
امپریالیستهای فرانسوی قصد بازپسگیری آلزاس و لورن را داشتند که در ۱۸۷۱ به تسخیر آلمانها درآمده بود. با این حال، قصد تصرف راینلند و به انقیاد کشیدن و سرکوب و چپاولِ مردم آلمان را نیز داشتند، همانطور که بعدها در عهدنامۀ ورسای شاهد آن بودیم. بریتانیاییها در حال انجام «جنگی تدافعی» بودند؛ یعنی جنگ برای دفاع از موقعیت ممتاز خود به عنوان چپاولگرترین امپریالیست در جهان که میلیونها هندی و افریقایی را در قالب بردهداری استعماری از آنِ خود داشت. همین برآوردها را میتوان در مورد هر یک از ملتهای متخاصم، از بزرگترینشان گرفته تا کوچکترین آنها، تشخیص داد.
با نگاه به گذشته و همراه با معرفت ناشی از بازاندیشی، فهم دلایل فاجعۀ ۱۹۱۴ دشوار نیست. عوامل متعدد دیگری هم در این ماجرا نقش داشتند، از قبیل جنگ بین روسیه و اتریشمجارستان بر سر تسلط بر بالکانها و جاهطلبیهای تزاریسم در جهت آزادسازی قسطنطنیه از دستان متزلزل امپراتوری رو به افول عثمانی. سبعیت خونبارِ جنگهای ۱۳-۱۹۱۲ بالکان هشدار بود و در چندین موقعیت، قدرتهای بزرگ تقریباً میرفت که پیش از ۱۹۱۴ به جان یکدیگر بیفتند.
با این حال، بهرغم تمام نشانههای هشداردهنده، بسیاری از مردم فکر میکردند که جنگ به وقوع نمیپیوندد. بریتانیا و آلمان پس از ایالات متحده بزرگترین شرکای تجاری یکدیگر بودند. آیا آنها به طور حتم با یکدیگر وارد جنگ نمیشدند؟ حتا امروز، یکصد سال بعد، برخی از دانشگاهیان استدلال میکنند که جنگ جهانی اول بههیچوجه ضرورت نداشت و اینکه میتوانست راهحلی دیپلماتیک یافته شود و بشریت هم میتوانست از حجم عظیمی از ناراحتی غیرضروری اجتناب ورزد و شادتر از همیشه به زندهگی خود ادامه دهد.
منبع:
htm 1914, http:// www.marxist.com/2014 andtheghostsof
Comments are closed.