فاجعۀ بدخشان را دست‌کم نگیــرید

گزارشگر:14 ثور 1393 - ۱۳ ثور ۱۳۹۳

دستِ عصیانِ طبیعت هر از گاهی در سرزمینی عمل می‌کند که مرگ و فاجعه قسمتِ همیشه‌گیِ ساکنانش است، به‌نحوی که اگر از طالب و هزار اهریمنِ دیگر در امان ماندند، طبیعت آن را جبران می‌کند و نمی‌گذارد خوانِ چنین مردمی بی‌مرگ بماند. به همین دلیل، گاهی سیلاب و گاهی زلزله و گاهی رانش زمین و گاهی ….، شهری را دسته‌جمعی به کامِ مرگ فرو می‌برد و عدالتِ طبیعی را یک مفهوم کاملاً میان‌تهی برای هر بخردی می‌نمایاند.
این بار در بدخشان، طبیعت بر مردمِ تهیدستی خشم گرفت که فقط خدا آگاه است آن‌ها چه گناهی مرتکب شده بودند.
مرگ دسته‌جمعی ۲۷۰۰ تن!… ۲۷۰۰، فقط یک رقم است که تنها روی صفحۀ کاغذ به‌آسانی نوشته می‌شود، اما تماشای آن در حقیقت، چیزی کمتر از فاجعه نیست.
فاجعه در سرزمینی که انسانِ آن‌جا محترم شمرده می‌شود، مفهومی‌ست عمیق و سخت دردآور؛ اما در افغانستان به یک رویدادِ روزمره شبیه شده که حتا رییس ‌جمهور و یا یکی از معاونانش را زحمتِ رفتن به بدخشان نمی‌دهد تا ببینند مردمِ یک شهر چه‌گونه دسته‌جمعی و زنده زنده دفن شدند.
بماند این‌که در این کشور، نهادی پُرطمطراق وجود دارد به نام «ادارۀ مبارزه با حوادث طبیعی» که سالانه بودجه و مصرف گزافی را هم به خود اختصاص داده است اما هرگز کارکرد موثری نداشته و اینک نیز توقع هم نمی‌رود که این نهاد و یا نهادهایی نظیر آن، به آسیب‌زده‌گان فاجعۀ بدخشان کمک شایانی بکنند.
از این‌ها گذشته، می‌طلبید که به حرمت جانِ بیش از ۲۷۰۰ تن انسانِ این سرزمین، سوگواری عمومی اعلام می‌شد که هیچ‌کس به فکر آن نیافتاد. می‌طلبید که دولت با اعلام وضعیت اضطرار، تمام نیروهای داخلی و خارجی را برای کمک به بدخشانی‌ها به کار می‌انداخت و یا با به‌راه انداختنِ برنامۀ سراسری، توجهِ تمام نهادهای حقوق بشری را در زمینۀ کمک به مردم بدخشان جلب می‌کرد.
همین اکنون بسیاری از نهادهای خصوصی، به‌تنهایی تبلیغات جلبِ کمک‌ها را در شبکه‌های اجتماعی و سایر رسانه‌ها به‌راه انداخته‌اند. برخی از گروه‌ها نیز به صورت مجزا و پراکنده به سمت بدخشان برای کمک‌رسانی رهسپار شده‌اند، اما مشخص است که این‌گونه کارهای پراکنده نتیجۀ مثمری ندارند. در ضمن، وقتی این گروه‌ها و نهادها بدون کدام هماهنگیِ مشخصی به جلب کمک‌ها می‌پردازند، روشن نیست که چه‌قدر از این کمک‌ها واقعاً به آسیب‌دیده‌گانِ بدخشان می‌رسد و چه‌قدر آن، به کام فرصت‌طلبان.
می‌گویند فاجعه و حادثه خبر نمی‌کند. در کشوری که سنگ و چوبش حادثه‌ساز و فاجعه‌آفرین است، طبیعت وحشیِ آن به‌شدت مستعد ایجاد فاجعۀ انسانی می‌باشد و نیز بارها به تجربه ثابت شده که تغییرات اقلیمی و موسمی، باعث فاجعه‌ها و خرابی‌های کلان در این کشور می‌گردد؛ چرا حکومت پیش‌بینِ حوادث نیست؟
هر چند دقیقاً آمار تلفات و ویرانیِ این فاجعۀ طبیعی، مشخص نشده، اما روشن است که آمار تلفات بیشتر از آن‌چه است که در رسانه‌های بازتاب یافته و نیز باید نومیدانه علاوه کرد که به احتمال زیاد نجات جانِ انسان‌هایی که زیر خروارها خاک و گل و آوار گیر مانده‌اند، دیگر ممکن نیست؛ اما به یقین که بازمانده‌گانِ آسیب‌دیدۀ این فاجعه شدیداً نیازمند کمک‌اند و بدیهی‌ست که اگر بی‌توجهی حکومت به بدبختی بزرگِ این مردم استمرار یابد، فهرست بلند تلفاتِ این فاجعۀ انسانی بلندتر خواهد شد!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.