احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





گفت‌وگوهای افشاشدۀ ضیاءالحق امرخیل

گزارشگر:برگردان: هارون مجیدی/ 3 سرطان 1393 - ۰۲ سرطان ۱۳۹۳

یادداشت: روز گذشته متن پشتوی گفت‎وگوهای ضیاءالحق امرخیل با مسوولان کمپاین اشرف غنی احمدزی و مقام‎های کمیسیون انتخابات به منظور سازمان‎دهی تقلب در انتخابات به نشر رسید. اینک متن فارسی آن را که روزنامۀ ماندگار برگردان کرده است، می‌‎خوانید. قابل یاددهانی است که امرخیل روز گذشته پس از نشر فایل صوتی‎اش وادار به استعفا شد.
۱
گفت‌وگوی تلیفونیِ امرخیل با یکی از اعضای کمپاین داکتر اشرف‌غنی احمدزی:mnandegar-3

امرخیل: بله، سلام علیکم!
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بله سلام!… سلام برادر! جور و خوب هستی، صحتت چه‌طور است؟
امرخیل: چه‌طور هستی، کارهایت خوب است؟
عضو کمپاین اشرف‌غنی: ولا خوب است. همین حالا در ارتباط غزنی صحبت می‌کردم، والی صاحب همین جا است.
امرخیل: والی را بگو چه می‌کند در کابل!
عضو کمپاین اشرف‌غنی: همین حالا آمده است؛ این جا کمی کار دارد.
امرخیل: برایش بگو فردا که آن‌جا (غزنی) رفت، کار کند و دیگر این‌که بالای قوماندان امنیه هم کار کند.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بله، بله، همین لحظه روی آن صحبت کردیم.
امرخیل: چه می‌گفت؟
عضو کمپاین اشرف‌غنی: آن تشویش‌ها را چیز(؟) کردیم. و دیگر گپ مراکز بود که آن جای جدید چیز(؟) شده و می‌گوید آن‌جا را چیز(؟) می‌کنیم و بعد روی آن گپ می‌زنیم.
امرخیل: نی، نی! من دیروز هم با او صحبت کرده ام، خو چه می‌گوید، قوماندان آن طرف یا این طرف؟
عضو کمپاین اشرف‌غنی: او می‌گوید که چیز است، یعنی در انتخاب به تشویش است.
امرخیل: خو من دیروز برایش گفتم که قوماندان را بخواهد یا نه. این پوپل(جیلانی پوپل) چه می‌کند تمام روز با اشرف‌غنی نشسته است، برادر! اشرف‌غنی را چه می‌کنی؟
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بلی همین لحظه!
امرخیل با لهجۀ تند: این خو نیست که مجلس من با آن‌ها بوده باشد. مجلس من مهم بود یا مجلسِ او؟ این بسیار گپِ بد است شما بدوید، شما در زیر زنخِ اشرف‌غنی نشسته‌اید.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بلی برادر…
امرخیل: بس تمام روز تنها توصیف‌های خودش است. توصیف‌های خود را می‌کند. ولا که در سال ببینمش.
عضو کمپاین اشرف غنی: بالکل، بالکل!
امرخیل: یک چیز دیگر برادر، بعضی کسانی را که شما برایم معرفی کرده‌اید. برای من مردمان خوب معرفی کرده‌یی، به این معنا که شما استفاده کنید.
یک دو سه نفرِ تکره (قوی) در بدخشان به کار است. یک ازبک را که تو معرفی کردی، آدم تکره(قوی) بود. یکی در چیز(؟) معرفی کردی، آدم تکره. یکی دو نفر را نیاز دارم که در چیز(؟) معرفی کنی.
عضو کمپاین اشرف غنی: بله بله، این خوب است. اسماعیلیه را همین لحظه دیدم.
امرخیل: با آن‌ها در هر عصر به تماس باش. تعقیب کن. برای‌شان که زنگ بزنی می‌گویند برای چه ما را خواسته‌ای. در گپ با آن‌ها آدم چیزی نمی‌فهمد.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بله بله!
امرخیل: بفهمان‌شان. کسی را که معرفی می‌کنی، برایش بگو که تو این را بکن و تو این کار را، مردمان بااعتماد.
عضو کمپاین اشرف غنی: همه فهمیده‌اند اما ما بسیار از چیزها را در تلیفون گفته نمی‌توانیم.
امرخیل: برایش زنگ می‌زنی و یا این‌جا می‌طلبیش. به خاطری که از بدخشان تا این جا یک روز راه است، اگر صبح حرکت کند، شام می‌رسد و فردا دوباره بفرستش.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: حال کسی را می‌خواهی؟ چه‌طور، امر کن.
امرخیل: آن‌ها نباید لت(تنبل) باشند.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: درست است. همین لحظه که پوپل(جیلانی پوپل) را دیدم، برنامه را تنظیم می‌کنم و زود احوال می‌دهم.
امرخیل: برادر! این چیزها بسیار مهم است. بالای آن‌ها حالا هیچ اعتماد ندارم. این همه در جلسات هستند. جلسه را چه می‌‍کنید؟ سه نفر کار خود را انجام دهد، خدا کند کسی می‌گذارد و یا می‌راند!
عضو کمپاین اشرف‌غنی: بله، بله، بله!
امرخیل: وظیفۀ هر کس معلوم است.
عضو کمپاین اشرف غنی: بلی کاملاً درست است.
امرخیل: این‌طور کوچیانی کوچیانی صحبت کنید. همه تشریفاتی است، دستمال را به گوش و بینی خود می‌گیرند.
عضو کمپاین اشرف‌غنی: کاملاً درست است، کاملاً فهمیدم.
*****
۲
صحبت تلیفونیِ ضیاءالحق امرخیل با مسوول دفتر کمیسیون انتخابات در لغمان:

امرخیل: تغییر آورده‌ای یا نه. این‌جا مردم آوازه کرده‌اند که در لغمان و ننگرهار کار بسیار سست پیش می‌رود.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: نه، تو لیست کسانی را که فرستاده بودی، آن را تمام کردم.
امرخیل: چه‌طور؟
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: تو که آن لیست را فرستاده بودی، چهار تنِ آن‌ها را در دی اف سی گرفته‌ام.
امرخیل: چه‌قدر؟
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: صدا جر است و درست شنیده نمی‌شود.
امرخیل: بلی، برادر همین لحظه تو برایش زنگ بزن. برایش بگو که دیدنِ هر دوی ما بسیار مهم است. از او گوسفند و بز را بگیر و تمام کار را منظم کن.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: درست شد. و دیگر نفری که در معارف بود، سیرت (رییس دفتر ضیاءالحق امرخیل) برایم گفت که با او هم ببینم. با او هم در همین مورد ببینم؟
امرخیل: بلی، ببین. به همین خاطر او هم آن‌جا می‌آید و تو را می‌بیند.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: درست، شد درست شد.
امرخیل: خوب دقیق برنامه‌ریزی کرده‌ای، برادر؟
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: درست شد ان‌شاءالله.
امرخیل: بسیار با جرأت کار کنید. قسمی با جرأت که گوسفندها را چاق کنید و دوباره بیاورید.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: بلی، یک گپِ بسیار خوب برای‌تان دارم. گوش هستید؟
امرخیل: بله، بگویید!
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: (صدا درست شنیده نمی‌شود) می‌شنوید؟
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: ….شب همراهش نشستم، با قوماندان. بعد من برایش گفتم مشکلات زیاد است. او گفت که تو بی‌غم باش.
امرخیل: درست شد. آن تهدید را کاملاً بند ساخت.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: او گفت، رُخِ اولِ او تهدید است و در دوم کاملاً کنسل می‌کند. قوماندان بسیار آدم خوب است…
امرخیل: قوماندان کیست؟ در کمپاین کیست؟ قوماندان شما کیست؟
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: قوماندان، معاون سابق قوماندانی کابل است. از پکتیکا است و بسیار آدم خوب است.
امرخیل: شمارۀ آن قوماندان را برایم اس ام اس کن. به سیرت بفرست.
مسوول دفتر کمیسیون در لغمان: درست شد. بسیار آدم خوب است. شب تا یازده بجه نشسته بودم. حال رفته باشد.
امرخیل: درست شد، درست شد!
********
۳
صحبت‌های تلیفونیِ داکتر مشال، یکی از مسوولان دفتر کمیسیون انتخابات در جنوب، با امرخیل:

امرخیل: خوب هستی، چه‌طور هستی؟
داکتر مشال: خوب هستی، بخیر هستی؟
امرخیل: چه‌طور است مشال جان، کارها چه‌طور است عزیز؟
داکتر مشال: بس، شب و روزمان را یک‌سان کرده، صایب!
امرخیل: کارهایت خوب است؟
داکتر مشال: ها!
امرخیل: کارهایت خوب است؟
داکتر مشال: بیخی، بیخی، بیخی مطمین باش.
امرخیل: آن مهمانانی را که فرستاده بودم، با آن‌ها دیدید؟
داکتر مشال: نخیر تا هنوز نیامده اند. دیروز سیرت صایب را گفتم. تا هنوز نیامده اند.
امرخیل: خوب، امروز یک نفر برایت مسج می‌کند. با او یک‎‏بار ببین، دیگر این‌که با سلطانی هم هماهنگی خود را نگه دار.
داکتر مشال: برای سلطانی من آن روز زنگ زدم. او که مسج فرستاده بود آن نمبر…[صدا درست فهمیده نمی‌شود.]
امرخیل: نه، کسی که مسج فرستاده بود؟
داکتر مشال: سیرت صایب فرستاده بود.
امرخیل: با آن نفر چی گپ زدی؟
داکتر مشال: آن نفر گفت در آن ولسوالی‌یی که است، در آن ولسوالی یک نفری را پیدا کرده است که آن آدم را چیز(؟) کنم.
امرخیل: در یک ولسوالی نه در پنج شش ولسوالی، خصوصاً در ولسوالی بلوچان که مردم مفکوروی هستند. با آن‌ها تماس بگیر و آن‌ها را نزدت بخواه.
داکتر مشال: تنظیم کرده‌ام؛ تنها دلارام و چاربولک باقی مانده است، دیگر همه را جا‌به‌جا کرده ام.
امرخیل: مقصد که درست جا به جا کن که گوسفندها را خوب چاق بیاورند. بفهمان که گوسفند لاغر نیاورند، چاق چاق بیاورند.
داکتر مشال: بیخی، بیخی خاطرجمع باش.
*******
۴
صحبت‌های تلیفونیِ امرخیل با مسوول کمیسیون انتخابات در فاریاب:
امرخیل: کارهایت چه‌طور است برادر؟
مسوول کمیسیون انتخابات در فاریاب: کارها خوب است، خو مشکلات هم وجود دارد.
امرخیل: چه مشکلی؟
مسوول کمیسیون انتخابات در فاریاب: [صدا شفاف نیست و شنیده نمی‌شود.]
امرخیل: چرا این‌ها را اصلاح نمیکنی. چوب را بگیر و همه را بدوان.
مسوول کمیسیون انتخابات در فاریاب: پس چنین راهی را می‌بینیم.
امرخیل: این همه تغییر کرده برادر، ازبک‌ها را بگیر. پشتون‌ها را بگیر و دیگران را بیرون کن، این خو شرم است. این مردم همه تقلب می‌کنند. ازبک‌ها را بخواه و همۀ منیجرانت را از میانِ آن‌‌‌ها استخدام کن.
می‌شنوی؟
*******
۵
صحبت‌های رییس دفتر و سکرتر ضیاءالحق امرخیل(سیرت) با احسان‌الله کاموال مسوول کمپاین اشرف‌غنی احمدزی در ولایات مشرقی:

سیرت: بزرگوار خوب هستی؟
کاموال: بله؟
سیرت: سلام سیرت هستم، مثل این‌که شمارۀ من همراه شما نیست؟
کاموال: شمارۀ دیگرت ثبت است.
سیرت: ما خو از آن شماره‌ها زنگ نمی‌زنیم. به خاطری که در این روزها قیمت گوسفندها بلند رفته است.
کاموال: ها ها ها!… یک مسج بفرست، بعد من زنگ می‌زنم، این طور خوب می‌شود.
سیرت: دیروز مسج هم فرستاده بودم؟
کاموال: آن کار بازهم شد یا نه؟
سیرت: نخیر بزرگوار، من همراهت صحبت کردم یا نه؟
کاموال: خوب در آن قسمت نفهمیدم.
سیرت: … نیست؟
کاموال: در لغمان هم است، در درۀ نور هم است و در نورستان هم است.
سیرت: در لغمان آن را می‌خواهی یا نه. این بز و گوسفند را برایم معرفی کن.
کاموال: خوب. ببین آن آدمی که آمده بود و همراهش دیدم، بسیار آدم قوی است.
سیرت: سر این آدم خلاص است، سرخلاص است.
کاموال: این آدم دیگر که در قریۀ ما کار می‌کند، بسیار آدم شریف است اما قوی نیست.
سیرت: نخیر، من همراهش صحبت کردم.
کاموال: در شرافتش شک نیست.
سیرت: نفهمیدم.
کاموال: خوب، آن دو نفر که است برادر، آن‌ها را چیز(؟) کن!…
سیرت: کدام؟
کاموال: آن آدمی که تازه به نورستان آمده است برایش چیز(؟) بکن.
سیرت: او گفت کسی در نورستان سِلِکت شده است. آن با شما کار خواهد کرد، راه حل دیگری ندارد. به خاطرِ آن‌که خواهرزادۀ این آدم دیگر است و ما کسِ دیگری را آورده نمی‌توانیم. او با حساب کلیوالی خود با او جور می‌آید. اگر بدر کار کند، کار جور می‌شود.
کاموال: اگر این طور شود که بدر نزد من بیاید.
سیرت: بدر خو طرف تو آمده است.
کاموال: خوب، من برای بدر زنگ بزنم.
سیرت: برای آن آدم دیگر بگو که با کس دیگر کار کند. هر دو هم‌قریه هستند نی، با خواهرزادۀ این آدم دیگر کار نداریم به خاطری که خودش می‌داند.
کاموال: لغمان چه‌طور می‌شود، لغمان؟
سیرت: [صدا فهمیده نمی‌شود.]
کاموال: درست شد. برایش بگو که برایم زنگ بزند.
سیرت: بلی، برایت زنگ می‌زند. در لغمان خو نفرهای شما است.
کاموال: درست شد، برایم مسج کن، هر جایی که گفتی، من همراهش می‌بینم.
سیرت: تشکر
کاموال: تشکر!

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.