احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر فضلالله رضا/ 14 سرطان 1393 - ۱۳ سرطان ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
اجازه بفرمایید یکی دو نکتۀ کوتاه دربارۀ نگرشِ مولانا به تمدنِ دو قرن اخیرِ بشر را به ذوق خود، از میان صدها نکته که در مثنوی مندرج است، به اطلاع برسانم. در این یکی دو قرن، دوران جامعۀ صنعتی و ماشینی، علم و تکنولوژی، امکانات تازه در اختیار بشر گذاشته است و بعضی کشورهای بهاصطلاح «پیشرفته»، این ابراز نیرومند را برای بهدست آوردنِ رفاه و فزونی مادیِ بیکران و تصرف بازارها و برتری در هماوردیها به کار برده و میبرند.
همراه با بهبود آموزش و پرورش، بهداشت و رفاه تن، دشواریهای اجتماعی، مانند ازهم پاشیدنِ خانوادهها، آلودهگی محیط، ناامنی، ناسازگاری و اختلاف طبقاتی به وجود میآید. چون پیشرفت سریع کاربرد ابزار تکنولوژی، با ایستایی و آهستهروی فرهنگ اجتماعیِ ما نمیخواند، ناگزیر سعادت و سرخوشیِ روحانی و چهگونهگی فردای جامعه به زیر سوال میرود. نگرش مولانا، شرح این گرفتاری مادی و فزونطلبی را در یک بیت کوتاه پُربار خوب بیان میکند و نحوۀ مقابله؛ یعنی درمان درد را هم در یک مصراع میگنجاند. این خوشگویی و تمثیل از نمونههای بیمانند اشارات خیالانگیزِ شاعرانه عارفانۀ اوست:
آب در کشتی، هلاک کشتی است
آب در بیرون کشتی، پشتی است
تأکید شاعر بزرگ و جهانبین ما، در سر کوفتنِ مادیات نیست، این ماییم که ندانسته برده ابزار علم و تکنولوژی میشویم و ناآگاهانه آن را در جهت هلاک کشتیِ وجود به کار میبریم.
از قلۀ دماوند، از آسمان روشن پاک، نگاهی به شبکههای «تمدن شرق و غرب» بیاندازید تا ببینید که ابوریحانها و گالیلهها و نیوتنها در پردهبرداری از رازهای طبیعت، گناهی مرتکب نشدهاند. دنیادارانِ پُر زر و زور اند که به کمک ابزار برگرفته از علم و تکنولوژی و در خدمت آوردن کارشناسان، کشتی حیاتِ آدمیت را پرآب میکنند. آلودهگی هوا و زمین، سمپاشیها، مینگذاریها، نیروهای مرگآور، اختلاف طبقاتی ناشایست، جنگها، همه آب در کشتی است.
از نیمۀ دوم سدۀ بیستم میلاد مسیح، دنیا کمکم از جامعۀ صنعتی به سوی جامعۀ اطلاعاتی (Information Society) تحول یافته است. انقلابی در نگرشهای پیشاهنگان سیاسی و اجتماعی بهوجود آمده است. توجه اینها، از نیرومندی و قدرت صوری، به آگاهی و دانایی و سرعت عمل در مدیریت به کمک رایانه (کمپیوتر) معطوف شده است. دانشمندان علوم کاربردی مانند مهندسی و اقتصاد، از آهستهروی استدلال عقلایی در میدان علیت (Causalty) به پرواز با بال رایانهها در فضای حساب احتمالات و آمار روی آوردهاند.
تفوق اجتماعیِ فردا از آن کشورهایی است که اطلاعات (Information) را در رایانههای عظیم در اختیار داشته باشند و آن را مهار کنند و بهموقع با مدیریت و کارآیی و بهسرعت به سود خود به کار ببرند. در محافل تکنولوژی سالهاست که این مفهوم را اشاعه میدهند: «ملتهایی که بر پردازش اطلاعات اشراف یابند، کلیدهای رهبری دنیا در قرن بیستویکم را بهدست میآورند.»
اکنون به نگرش مولانا در این باب اشاره میکنم. چنانکه میدانیم، شاعران بزرگ جهان علاوه بر استعداد هنری خداداد، عموماً تفکر علمی داشتهاند، البته به میزانی که با هنرمندی ایشان بخواند. ازاینروست که هنر شاعری در نزد دانشمندان نابغه مانند ابوعلی سیناها و ملاصدراها بیرنگ میشود یا میمیرد. ورزش خردآمیز اینان، استعدادهای هنریِ ایشان را سترون میکند؛ یعنی خردآموزی بیش از میزان معینی، هنر شاعری را میخشکاند. چنانکه میدانیم، خرد گریبان شاعر بزرگی مانند ناصرخسرو را هم میفشارد و از فصاحت گفتارش میکاهد. شاعران بزرگ جهان، دانش زمان خود را در حد معینی که به ذوقشان صدمه نزند، فرا گرفتهاند. گویی در نزد فردوسی و سعدی، دانشها با ذوقها و هنرها همارز و هماهنگ است.
مولانا این امتیاز را دارد که گویایی بیحد شاعرانه و شور عشق و مستی و جذبهاش، به دید دانشِ وی مجال تکاپو و پژوهش داده است. به گمان من، در نزد ناصرخسرو پایۀ هنری از مولانا کمتر است.
هرچند مولانا را نباید در ردۀ عالمان دین و یا علم فلسفه جای داد، ولی گویی در هر موردی، در لباس شاعر ژرفنگر، عصارۀ علم و دانش و کلیدها را در دست دارد؛ از اینرو غالباً جدولبندیهای دانش مکتبی را درمییابد و سپس خطها را در هم میریزد و بتها را میشکند و عارفانه از آنها درمیگذرد.
چون نیروی گویایی شاعرانۀ او شگفتآور است، بیجستن هیچ آدابی، همه را میگوید. به تمام معنی شاعر دانشور ژرفبین عارف است که توجه به صنعتگری و زیورِ کلام ندارد.
ملاحظه بفرمایید هفتصدسال پیش از آغاز تولد تیوری انفورماسیون (که این بنده نیز در موازین آن در سالهای ۱۹۷۰ ـ ۱۹۵۰ مشارکت داشتهام)، عارف روشنضمیر و شاعر عالِمِ ما چه میگوید:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر، جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر
از چه؟ زآنرو که فزون دارد خبر
پس فزون از جان ما، جان ملَک
کو منزّه شد ز حس مشترک
وز ملَک، جان خداوندان دل
باشد افزونتر، تحیر را بهل
اقتضای جان چو ای دل آگهیست
هرکه آگهتر بود، جانش قوی است
در میان جوامع بشری هم برتری و نیرومندی قرن آینده باآگاهترهاست، نه با زورمندترها. بیمناسبت نیست که یادآور شوم که این برداشت و الهام ذوقیِ نگارنده از شعر مولاناست. شاید اگر جوّ زمان او را بازبیافرینند و در معانی واژههایی مانند: جان، خبر، آدم، حیوان، ملک و حس مشترک غور کنند، تفسیری نزدیک به تفکر مولانا به دست بیاورند و آن تفسیر یا برداشت نگارنده همساز نباشد. این گونه برداشتها موجب گسترش بهرهبرداری از گلستان شاعران است، تا آنجا که ادعا نشود که مقصود شاعر حتماً با برداشتِ ما انطباق دارد. این یکی از نکاتی است که ممکن است موجب افتراق دید اهل علم و اهل ادب در کارهای هنری باشد.
گاهی اهل ادب، در کارهای هنری دنبال تجزیه و تحلیل سخنهای شاعران و بحث در معانی الفاظ در ذهن شاعر و جوّ زمان او میروند؛ به عبارت دیگر میکوشند که به کمک علم و استدلال، شاعران را بر قلۀ معرفت علمی اجتماعی بنشانند. بنده گمان دارم که الهام سرخوشی از سرودۀ شاعران بزرگ و موسیقی افکار و سخنهایشان و رنگارنگی دید ایشان، ارزشمندتر و دلپذیرتر از علممآبی است. مولوی افکار پیچیدۀ علمای اسلامی را ساده و روشن بیان میکند و عصارۀ آن را در ضمن حکایات هنرمندانه، به ما نشان میدهد. آگاهی کلی از سوابق فرهنگی این داستانها، بسیار بهجاست تا آنجا که خواننده در دریای فلسفه و جدال آن با شریعت غرقه نشود که از ساحل هنر و شعر به دور بیافتد.پ
سالها پیش از این (که گویی مانند دیروز بود)، به امریکا آمدم و در دانشگاه کلمبیا از محضر دانشوران برخوردار شدم و درجۀ صوری در رشتۀ مهندسی گرفتم. در آن دوران، در درس دانشمندی که فلسفۀ علوم تدریس میکرد نیز حضور مییافتم. برای من غروربخش بود هنگامی که او چندبار با نام مولوی (Rumi) را بر زبان برده بود و از بعضی ابیاتش یاد میکرد. در همان سالها که به نام «رومی»، در نوشتههای دو دانشمند معروف، برتراند راسل (Russell) و الدوس هاکسلی (Huxely) برخوردم، بر من روشنتر شده بود که این شاعر جوشان، متفکری است که تنها به بلخ، قونیه، خراسان و ترکستان تعلق ندارد. این بنده از نیم قرن پیش، به حکم:
دست پنهان و قلم بین خط گذار
اسب در جولان و ناپیدا سوار
گه یمینش میبرد، گاهی یسار
گه گلستانش کند، گاهیش خار
در ردۀ علم و تکنولوژی به دانشگاهها و صنایع غرب خدمت کردهام و در عین حال، هیچگاه از خدمتگزاری به فرهنگ پارسی و سرفرازیِ فارسیزبانان غافل نبودهام و این موهبت را از برکات فرهنگ روحانیمان میدانم. در مکتب مولانا، عشق و مردمی بر تعصبها چیره میشود، دریا رنگها را میشوید، ناپاکیها را غسل میدهد، صخرهها را میمالد، چنانکه دیگر اختلافات صوری، سد راه رهروان طریقت نشود. آنگاه دیگر شناسنامهها مهر فرهنگی و مردمی میپذیرند. به زبان مولانا:
گفتم: «ز کجایی تو؟» تسخر زد و گفت: «ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دُردانه»
گفتم که: «رفیقی کن، با من که منت خویشم»
گفتا که: «بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بیدل و دستارم، در خانه خمّارم
یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نه؟»
از نسل جوان دعوت میکنم که با عشق و طلبهگی سنتی، از محضر بزرگان مولویشناس استفاده کنند و دامان این پیرانِ روشنضمیر را از دست ندهند. نخست سالهای پربرکتی را صرف شناساییِ این ژرفاندیشه گشادهزبان بنمایند. پس از سالیان دراز کوشش عاشقانه، همراه با احاطه به یک زبان غربی، بکوشند تا جلالالدین محمد را روشنتر به غربیان بشناسانند. این کاری است که در مراحل آغازین است. تا آنجا که بنده خوانده و شنیدهام، با وجود دسترسی به همۀ کتابهای مولوی به زبانهای غربی، هنوز عرصۀ ادبی در سطح جهانی، خالی است. همتای ادوارد فیتز جرالد؛ یعنی کسی که رباعیات خیام را به زبان انگلیسی جاوید کرد، در ترجمان مولوی نمیشناسیم. کسی میباید با نبوغ شاعرانه و اشراف به ادب عارفانۀ فارسی و تسلّط بر ادب انگلیسی، تا بتواند این شوریده جوشان عشقاندود الفقد را به غربیها بشناساند. مولوی شاعری بسیار والامقام است و در شرق و غرب هم همتای او دیده نشده است:
با مغربیان بودم، پُر جستم و کم دیدم
مردی که مقاماتش ناید به حساب اندر
(اقبال)
در مکتب مولانا باید جدولهای صوری و بتهای عاریتی را درهم شکست. نباید بهشتاب مفتون دلفریبانِ زیوربسته شد. حسن خداداد، چیز دیگر است. فرق است میان زر و گوهر بازاری و مِی صوفیافکن. مِی باید شد نه گوهر:
تاک را سیراب کن ای ابر نیسان زینهار
قطره تا مِی میتواند شد، چرا گوهر شود؟
(اقبال)
تشکر میکنم که قطرهیی را فرصت بخشیدید که در بررسیِ احوال و افکار مولانا، چند دقیقه از دریای معرفتِ او سخن بگوید. به زبان مولانا:
افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریای خون
ماهت نخوانم، ای فزون از ماهها و سالها
عشق امر کل، ما رقعهیی، او قُلزُم و ما جرعهیی
او صد دلیل آورده و ما کرده استدلالها
Comments are closed.