احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سید حسین اشراق/ 9 میزان 1393 - ۰۸ میزان ۱۳۹۳
وضعیتِ پارادوکسیکالِ دنیای معاصر و مخصوصاً جهان اسلام، نگرانکننده و چالشبرانگیز است. برخی از این چالشها ریشه در تاریخ دارند و برخی دیگر ناشی از بحرانهای جدید اند که با یافتنِ کوچکترین زمینه، خود را نشان میدهند و چشماندازهای آیندهنگرانه معطوف به امنیتِ انسانی را با علامتهای بزرگِ پرسش روبهرو میکنند.
اضطرابهای گوناگون در تمدنِ اسلامی را میتوان برخاسته از ساختارِ مربوط به خودش و مواجهه با تمدنهای دیگر دانست و مورد مطالعه قرار داد. اساسیترین مشکل در درونِ تمدن اسلامی را:
ـ تضعیفِ عقلگرایی
ـ غلبه فورمالیزم
ـ ترویج قرائتهای رسمی و تکبُعدی از دین
ـ و فقدانِ گفتوگوی فعالانه با تمدنهای دیگر
بهوجود آورده است. و در برون از تمدن اسلامی میتوان از:
ـ خود مرکز پنداری تمدنِ غربی
ـ نگاهِ غالباً سلسله مراتبی سنتهای فلسفی در غرب
ـ و فقدانِ گفتوگوی میانفرهنگی تمدنهای اسلامی و غربی
سخن به میان آورد.
در درونِ تمدن اسلامی، قفسِ آهنین متنمحوری و جریانِ مخالفت با عقل، زمینه این را به وجود آورده است تا قرائتهای انتقادی با موانع روبهرو گردد و استبداد فکری با استبداد سیاسی در هم تنیده شود، چنانکه:
۱٫ امام غزالی۱ با انگیزه سیاسی «تهافت الفلاسفه» ۲ را نوشته و فیلسوفانِ خردگرا را تکفیر نموده است؛
۲٫ ابن تیمیه۳ با ردِ منطق، فلسفه و عرفان را کفرآمیز و باطل قلمداد کرده است؛
۳٫ امام فخر رازی۴ با ارایۀ «تعجیز الفلاسفه»۵، متودولوژی تعقلی را تخطئه نموده و به باد انتقاد گرفته است؛
۴٫ امین استرآبادی۶ منطق را بیفایده، مبانی عقلی را مردود و فلسفه را حرام دانسته است؛
۵٫ محمد باقر مجلسی۷، فلسفه را مذموم و رقیبِ منظومه معرفت دینی معرفی نموده است، ایشان بدگمانیهایی را در برابرِ علوم عقلی دامن زده است که از طریق مکتب «تفکیک» ادامه داده میشود.
پیامدهای گسترشِ آموزههای متحجرانه برای تولید و بازتولید کژتابیهای فکری در قالب ایدیولوژیهای گذشتهگرای مسحورِ قدرت در دوران جدید جبران ناپذیر است؛ زیرا زمینههای این را به وجود آورده است که «حوزه عمومی» به گونه بایسته پا نگیرد، جامعه مدنی زمینه پیدا نکند، خردگرایی در برابرِ استبداد مفهومی مغلوب واقع شود، خرد جمعی از معنا تهی گردد و نقشِ نقد در تحولات فکری و اجتماعی جایگاهی نیابد. همه این قضایا، فضای ناامن و غیرِ قابل اعتماد در درونِ تمدن اسلامی را دامن زدهاند.
در برون از تمدن اسلامی:
۱٫ آموزههای متافیزیکی در غرب، شرقیها را بربر تلقی کرده است؛
۲٫ کانت ۸ اقوام و فرهنگهای بیگانه را موردِ تحقیر قرار داده است؛
۳٫ هگل ۹ غیر اروپاییان را از لحاظ تاریخی و فرهنگی فاقدِ اهمیت و حتا آنها را مانع تکوین و رشدِ فرهنگ و تمدنِ حقیقتاً بشری بهشمار آورده است؛
۴٫ هوسرل۱۰ در کنفرانس معروف ِ»بحران علم اروپایی و پدیدهشناسی استعلایی» به گونه آشکار سخنِ برتری بشریتِ اروپایی را مطرح نموده و فرهنگهای دیگر را «برزنگی» خطاب کرده است؛
۵٫ هایدگر۱۱ در گفتوگو با فیلسوفان غیر اروپایی آنها را به عنوانِ فیلسوف نشناخته است.
فضای فکری و فرهنگی در غرب با وجودِ نقدهای جدی از «عقلانیت صوری پروژه ناتمام مدرنیته» غالباً زمینههای این را بهوجود آورده است تا علاوه بر مشکل نبود گفتوگوی مؤثر میان تمدنها، نوعی حسِ بیاعتمادی و بدبینی میان آنها نیز بهوجود بیاید؛ بنابراین میتوان مطرح نمود که: تهدیدهای درون تمدنی جهان اسلام، تحجر و غیریتسازی و تهدیدهای برون تمدنی، خود مرکز پنداری ترانساندانتال و ضدیتسازی رقیب در برابر آن است.
گفتمانهای فلسفی برخاسته از مفاهیم یاد شده، بحثهای پیرامونِ «حقیقت»؛ « قدرت» و «هویت « را به گونه جدی ژرفا بخشیده و صفبندیهای مشخص را شکل دادهاند، با این وضعیت:
ـ حقیقتِ خودی برتر، و از دیگری فروتر جلوه میکند؛
ـ قدرتِ خودی برای تضعیفِ گفتمانِ دیگری به کار میافتد؛
ـ هویتِ خودی ارزش و از دیگری ضد ارزش تلقی میشود.
این حالت نشان میدهد که جهان اسلام در درون با مشکلِ تحجر و در بیرون با هژمونی استعلاگرایانۀ تمدنِ غربی روبهروست؛ عاملهایی که ثبات و تسامح و گفتوگو و همزیستی میانفرهنگی را با چالش روبهرو میکند و امنیت برای توسعه و پایداری را در برابرِ امواجی از تعارض قرار میدهد.
برای بهبود اوضاع جهان اسلام مخصوصاً اوضاع امنیتی این حوزه تمدنی، ترویج قرائتهای خردگرایانه از دین مؤثر واقع میشود، تا گذار از پارادایمهای افلاطونی و فراتاریخی زمینهسازِ تفکیک «حوزه عمومی» از «حوزه خصوصی» شود و دینورزی معطوف به صلح و تسامح، ثبات اجتماعی و توسعه انسانی گردد. در غیر آن با ادامه شیوههای سختافزارانه دورهای جدیدی از بحرانهای اجتماعی تجربه خواهند شد.
در برون از تمدن اسلامی نیز نیاز همهجانبه برای عبور از «اسطورههای چارچوب» و تقویتِ جریان «گفتوگوی میان فرهنگی» است، تا فرضیههای «جنگ تمدنها» و ذهنیتِ سلسلهمراتبی کردن فرهنگها پایان پیدا کنند و فصل نوی از تعامل میانِ تمدنها بهوجود آورده شود.
گفتوگوی میان فرهنگی با ردِ مطلقانگاری و نفی ذاتباوری میباید در میان فرهنگهای متفاوت، مسیرِ تعامل و تساهل میانِ آنها را فراهم کند و مواجهه مشترک با معضلهای پیش آمده در جهان معاصر را کیفیت بیشتری ببخشد.
گفتوگوی میانفرهنگی، سنت های فکری مختلف را به فروتنی در برابر یکدیگر فرا میخواند تا هر کدام خود را کامل و برتر و دیگری را ناقص و ابتر تلقی ننماید، همچنان تصور از خویش و دیگری را همواره در حال اصلاح و تکمیل شدن بیانگارند و با «داعیه کلیت» وداع بگویند. در این صورت است که هم جهانزیست، سرشار از تفاوت و تعامل میشود و نیز پاسخگویی به اقتضائات زندهگی کیفیت بهتر پیدا میکند، همچنان طرفهای گفتوگو از مزیتِ رابطه برابر و التقاط منطقی بهرهور میشوند.
در گفتوگوی میانفرهنگی، پذیرشِ دیگری و آمادهگی برای مراوده در محورِ «خرد ارتباطی» به عنوان اصولِ اساسی پنداشته میشود، ایجاب میکند تا این نکته را جدی بیانگاریم که فهم و دریافت، رفتار دوطرفه و چند طرفه است. برای سَرَیان یافتنِ این دریافت یک مانع وجود دارد و آن: عادت به شیوه تکفرهنگی، اندیشیدن و عمل کردن به اقتضائات و هنجارهای زندهگی در یک سنتِ خاص است. این مانع چه بسا به عنوان حفظِ هویت، خود را موجه نشان دهد، اما ضرور است که جنبههای انتزاعی و و استعلاگرایانه آن از پرویزن نقد بگذرد و از فرو افتادن در ورطه تحجر و تعارض در امان بماند؛ زیرا خطرِ برخورد با دیگری را به وجود میآورد و جهانِ معاصر را تهدید میکند.
شرایطِ موجود اقتضا میکند تا اصلِ تکثر فرهنگها جدی تلقی شود و کثرتگرایی به عنوان گفتمانِ مطرح در زمانه مهم به حساب آید. این خصوصیتِ عینی حیاتِ اجتماعی معاصر است و گفتوگوی میانفرهنگی نیز به مثابه نظریۀ فلسفیِ چنین زمانهیی واجد نقش تأثیرگذار باشد؛ نظریهیی که همپذیری افقها و اندیشههای متفاوت را جدی میگیرد. در این نظریه فهم و شناختِ متقابل از یکدیگر نقطه عزیمت به شمار میرود و تقویت حسِ اعتماد و رفع سوءظنها در راستای امنیت انسانی مهم پنداشته میشود؛ وضعیتی که تضاد را به تفاوت مبدل کند و زمینههای خشونتهای بالقوه و بالفعل را به ارجگزاری به یکدیگر تعدیل نماید؛ ارجگزارییی که ضریبِ انگیزههای خشونت را پایین آورد و فضای منطقی و خردگرایانه را تقویت کند. در غیر آن، تنشهای خشونتبار به خودنمایی و ویرانگری ادامه خواهد داد و ضرباهنگ اجتماعی در سیاره ما را با مشکلاتِ بیشتر روبهرو خواهد نمود.
اگر قرار باشد بحثِ امنیت از ناحیه قبض و بسطهای فکری مورد تحلیل قرار گیرد، به جرأت میتوان گفت در درون تمدن اسلامی بهترین راه، بسیج امکانات برای احیا و انکشاف خردگرایی و ایجاد چالش در برابر تحجر در اشکال متنوع آن میباشد؛ و در برون از تمدن اسلامی مناسبترین طریقه، تقویت گفتوگوی میانفرهنگی است تا هرمنوتیک میان تمدنها به عنوان جریان مؤثر برای تلطیف حافظه جمعی در متنهای اجتماعی نقش ایفا کند و امنیت معطوف به فرو کاستنِ تهدیداتِ ناشی از اضطرابهای فکری را زمینهسازی کنـد.
پانوشت:
۱٫ حامد محمد بن محمد الغزالی (۴۵۰- ۵۰۵)
۲٫ تهافُتالفلاسفه اثر معروف غزالی در برابر آرای تعقلی فلاسفه است.
۳٫ احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه (۶۴۱- ۷۰۷هـ. ق)
۴٫ «الرد علی المنطق» یکی از آثار این تیمیه است.
۵٫ ابوعبدالله محمد بن عمر رازی (۵۴۳- ۶۰۶ ق)
۶٫ محمدامین بن محمد شریف استرآبادی (متوفای ۱۰۳۶ هـ. ق)
۷٫ محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷- ۱۱۱۰هـ. ق)
۸٫ ایمانویل کانت (۱۷۲۴- ۱۸۰۴)
۹٫ هگل (۱۳۷۰- ۱۸۳۱)
۱۰٫ ادموند هوسرل (۱۸۵۹ – ۱۹۳۸)
۱۱٫ مارتین هایدگر (۱۸۸۹- ۱۹۸۹ )
Comments are closed.