احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:4 قوس 1393 - ۰۳ قوس ۱۳۹۳
ویلیام شکسپیر (William Shakespeare) شاعر و نمایشنامهنویسِ انگلیسیست که او را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «سخنسرای آون» (Bard of Avon) لقبیست که بهخاطر محل تولدش در آون واقع در استراتفورد انگلیس به وی دادهاند. شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامهنویس، منحصربهفرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ میدانند، اما بسیاری از حقایق زندهگیِ او مبهم است.
وی احتمالاً پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگر کار میکرده است. در این موقع، چندین گروهِ بازیگری در لندن و دیگر مناطق وجود داشته که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همهگی حدسیات است.
نمایشهای ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شب نیمۀ تابستان، بازرگان ونیزی و ریچار دوم، همهگی در میانه و اواخر دهۀ ۱۵۹۰ تاریخگذاری شدهاند. همینطور بعضی از تراژدیهای مشهور او که در اوایل دهۀ ۱۶۰۰ نگاشته شدهاند شامل: اتلو، شاه لیر و مکبث میشود. در حدود سال ۱۶۱۰، شکسپیر به استراتفورد برای استراحت برمیگردد و با وجود آن به نوشتن ادامه میدهد که دورۀ رمان و کمدی ـ تراتژی او به حساب میآید مانند: طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیاتِ او میتوان گفت که نخستینبار در سال ۱۶۰۹ به چاپ رسیدند.
ویلیام شکسپیر در روز ۲۳ اپریل ۱۶۱۶ میلادی در پنجاهودوسالهگی درگذشت. جسدش را دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپردند. او حتا قطعهیی ادبی نیز برای روی سنگ قبرِ خود گفته که بر آن حک شدهاست:
تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد!
او در حالی مُرد که هیچ نسخۀ جمعآوریشدهیی از آثارش وجود نداشت، و بعضی از آنها در نسخههایی مستقل چاپ شده بودند که همانها هم بدون نظارت و ویرایشِ او بود.
جملات مشهور شکسپیر:
آدم تبهکار میرود ولی شرش بعد از او میماند.
آن کس که جرأتِ انجام کارهای شایسته دارد، انسان است.
آن کس که مال مرا بدزدد، چیز بیارزشی را ربوده است، اما آنکه نام نیکِ مرا برباید، جزیی از وجود مرا میبرد که او را غنی نمیکند، اما در واقع مرا حقیر میسازد.
آیا میدانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوشاندامی و سخنگویی و مردانهگی و دانشوری و بزرگمنشی و فضیلت و جوانی و کرم و چیزهای دیگر از این قبیل، نمک و چاشنیِ یک انسان نیستند؟
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال، خود موفقیت و پیشرفتِ بزرگی است.
اگر در این جهان از دست و زبانِ مردم در آسایش باشیم، برگ درختان، غرش آبشار و زمزمۀ جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.
اگر دوازده پسر داشتم و همه را بهطور یکسان دوست میداشتم و یازده پسرم را در راه میهن قربانی میکردم، بهتر از این بود که یکی پس از دیگری در بستر خواب بمیرند.
امان از وقتی که مردم، دزد عقل را به گلوی خود بریزند، منظور از دزد عقل، مشروبات الکولی است، واقعأ که هیچ عاقلی این کار را نمیکند.
اندیشهها، رویاها، آهها، آرزوها و اشکها از ملازمان جداییناپذیر عشق میباشند.
ای فتنه و فساد، تو چه زود در اندیشۀ مردان نومید رخنه میکنی.
بدیهای ما در دنیا به یادگار میماند و خوبیهایمان همراه با ما به گور میرود.
بذلهگویی برازندهترین لباسی است که در یک مجلس میتوان پوشید.
برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را نیز بسوزاند.
برای لذت بردن کافیست اندکی احمق باشی.
به دست آور آنچه را که نمیتوانی فراموشش کنی و فراموش کن آنچه را که نمیتوانی بهدست آوری.
تردیدهای ما خاینینی هستند که با نصایح خود، ما را از حمله به دشمن باز میدارند، در حالی که تصمیمی راسخ و حملهیی به موقع میتواند فتح و پیروزی را نصیب ما سازد.
تملق خوراک ابلهان است.
جاییکه تخم محبت کاشته شود، شادمانی میروید.
جوانی جرعهیی است فرحانگیز ولی حیف که به پیری آمیختهاست.
چراغ کوچکی در شب، تاریکی را میشکافد و به اطراف نور میدهد، کار خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد، در نظر من کوچک و ناچیز نیست.
خانمها هیچ چیز نمیخواهند جز یک شوهر خوب، و همینکه گیرشان آمد، همه چیز میخواهند.
در سرتاسر اعمال بشر، جزر و مدی موجود است که اگر آدمی در مجرای آن واقع شود، به ساحلِ سعادت میرسد وگرنه سراسر عمر وی در گودالهای بدبختی و فلاکت سپری خواهد شد.
در سینۀ خود شرارهیی آسمانی دارم که نامش وجدان است.
دنیا مانند یک تماشاخانه است، هرکس رول خود را بازی میکند و سپس مخفی میشود.
دوستی، نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر میکند و از بدبختی میکاهد.
دیدن و حس کردن، وجود داشتن است، زندگی در اندیشه است.
دیوانه خودش را عاقل میپندارد و عاقل هم میداند که دیوانهیی بیش نیست.
زنبور هرچهقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دلهای ماتمزده هر اندازه باشند، قلبهای شاد زیادترند.
زندهگی از تار و پودِ خوب و بد بافته شده است، فضیلتِ ما وقتی میتواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد و جنایتهای ما وقتی نومید میشود که مورد ستایش فضیلتهای ما قرار نگیرد.
شخص عاقل و هوشیار به هرجا قدم بگذارد، سعادت و فراغتِ بال همراه اوست، زیرا در جهان بهجز خوبی و زیبایی چیزی نمیبیند.
عشق غالباً یکنوع عذاب است، اما محروم بودن از آن مرگ است.
عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.
علامت و نشان حقیقی اصالت و علو شأن، نوازش و ترحم آمیخته با شادمانی و گشادهرویی است.
کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد، خللپذیر نیست.
کسانی که دنیا را از دست میدهند، آن را با فکر و وسواس میخرند.
گذشتِ زمان بر آنها که منتظر میمانند بسیار کُند، بر آنها که میهراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند، بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق میورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.
گذشت زمان هرچه از موهای مردم میکاهد، به خرد آنها میافزاید.
مردی که در درون خویش موسیقی ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمیدهد، برای خیانت، توطیه و غارتگری مناسب میباشد، پس هیچکس نباید به او اعتماد کند.
مصایب خود را مانند لباستان، با کمال بیاعتنایی تحمل کنید.
من از خوشبختیهای این جهان بهرهمند گردیدهام، زیرا در زندهگی عاشق شدهام.
من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.
موفقیتهایی که نصیب بشر شده، عمومأ در سایۀ تحمل و بردباری بوده است.
وقتی ناراحتی بزرگی پیش آید، رنجها و غمهای دیرین از یاد میروند.
هر چه را که دوست داری بهدست آور، ورنه مجبور میشوی هر چه را که بهدست میآوردی دوست داشته باشی.
همیشه کار کنید و بکوشید تا جامۀ افتخار و عظمت را بپوشید، همیشه در نظر داشته باشید که افتخارات تازهیی به دست آورید، زیرا افتخارات گذشته همچون شمشیریست که زنگزده و از رونق افتاده باشد.
اگر تمام شب را بهخاطر از دست دادن خورشید گریه کنی، لذت دیدنِ ستارهها را از دست خواهی داد.
مهمترین آثار شکسپیر عبارتاند از:
ـ اُتللو
ـ مکبث
ـ هملت
ـ ژولیوس سزار
ـ رومئو و ژولیت
ـ شاه لیر
ـ تاجر ونیزی
ـ رویای شب نیمۀ تابستان
ـ هنری ششم
ـ دو نجیبزادۀ ورونایی
ـ تیتوس آندرونیکوس
ـ کینگ جان
ـ هنری چهارم
ـ کمدی اشتباهات
ـ هیاهوی بسیار برای هیچ
ـ هنری پنجم
ـ تروئیلوس و کریسدا
ـ آنتونیوس و کلئوپاترا
ـ تیمون آتنی
ـ پریکلس
ـ کوریولانوس
ـ حکایت زمستان
ـ هنری هشتم
ـ رام کردن زن سرکش
اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است. از آن جمله میتوان به منظومههای زیر اشاره کرد:
ـ مجموعه غزلیات شکسپیر
ـ ونوس و آدونیس
ـ زائر پرشور
منابع: ویکی پدیا/ ویکی گفتاورد
Comments are closed.