اند یشه ‌های سیا سی در میان مسلمانان

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ دو شنبه 22 جدی 1393 - ۲۱ جدی ۱۳۹۳

بخش چهارم

mnandegar-3۸ـ خلفای راشدین هر یک به گونه متفاوت برگزیده شدند. این امر می‌رساند که از دید اصحاب پیامبر، شیوه خاصی برای تعیین امیر وجود ندارد، بلکه وضعیتِ حاکم می‌تواند در چه‌گونه‌گی تعیین امیر موثر تمام شود. ابوبکر به‌وسیلۀ “شورای حل و عقد”، عمر بن خطاب به شیوۀ “استخلاف” و عثمان از طریق “شورا” انتخاب گردید، و علی نیز به عنوان خلیفۀ چهارم با درخواستِ عمومیِ مردم روبه‌رو گردید. این هر چهار روش، بعدها در میان اندیشمندان سنی‌مذهب به عنوان طریقه‌های مشروعِ تعیین امیر شناخته شدند.
۹ـ هر چهار خلیفۀ مسلمان پس از نامزدی به اخذ بیعت پرداخته‌اند، که خود نشان می‌دهد مسلمانان با بیعت، رضایت و تمایلِ خود را نشان می‌دادند و از خلیفه اعلام حمایت و پشتیبانی می‌کردند. این سخن بدین معناست که امر سیاسی با مشارکت و رضایتِ مردم مشروعیت می‌یابد.
۱۰ـ تعهداتی که خلفای راشدین طی خطبه‌های‌شان به مردم داده‌اند، نشان می‌دهد که خلافت در اسلام یک امر دوجانبه است؛ مسوولیت‌هایی را امیر به عهده می‌گیرد و مسوولیت‌هایی هم متوجه مسلمانان می‌شود و هر گاه امیر در ادای مسوولیتِ خود کوتاهی بدارد، اطاعت و فرمان‌برداری از او برای مسلمانان واجب نمی‌باشد. (بنگرید به: مودودی، ۱۳۹۰)
۱۱ـ هیچ‌یک از خلفا به جانشین کردنِ اعضای خانوادۀ خویش مبادرت نورزید.
۱۲ـ شورش شماری از مسلمانان در برابر حضرت عثمان خلیفه سوم، مسألۀ “فتنه” و “بغاوت” را برای دانشمندان طرح کرد و باعث شد که آن‌ها به‌صورتِ مبسوط و مشروح این قضیه را به بررسی گیرند و پهلوهای آن را بشکافند و به این پرسش پاسخ دهند که چه زمانی قیام در برابر امام و خلیفۀ مسلمانان جواز دارد، و در چه شرایطی امام یا خلیفه، مشروعیتِ خود را از دست می‌دهد.
۱۳ـ فرماندهی عایشه در جنگ جمل که هزاران تن از اصحاب پیامبر در جمع لشکرِ او بودند، بسیاری از روایات را مبنی بر نقصان عقلِ زنان و عدم جواز امارتِ آن‌ها زیر سوال قرار داده است.
۱۴ـ درگیری علی بن ابی‌طالب و معاویه بن ابوسفیان بر سر امر خلافت، این سوال را به میان کشید که آیا در امر سیاسی می‌توان در برابر مسلمانان تیغ کشید و خونِ آن‌ها را مباح قرار داد. در چه شرایطی دفاع از نظام سیاسی نسبت به خون و مالِ مسلمانان مقدم می‌گردد.
۱۵ـ خلفای راشدین تا دمِ مرگ به‌حیثِ خلیفه شناخته شدند. این مسأله سندی شد تا زمام‌دارانِ مسلمان تا پیش از اجرایی شدنِ دموکراسی، به‌صورتِ مادام‌العمر به مقامِ امارت تکیه زنند و برای دوام کارشان، عملِ خلفا را دستاویز قرار دهند.

فصل دوم
سیاست در روزگارِ پس از خلفای راشدین
مورخان اتفاقِ نظر دارند که با فتح مکه به‌وسیله مسلمانان در سال هشتم هجرت، فضای جدیدی برای بنی‌امیه فراهم آمد. ستارۀ بختِ ابوسفیان از همان زمان رو به عروج نهاد که پیامبر اعلام کرد هر کس به خانۀ ابوسفیان برود، در امان است؛ چنان‌که وابسته‌گانِ ابوسفیان با گذشتِ هر روز به وظایفِ خوبی گماشته شدند. در روزگار ابوبکر و عمر، بنی‌امیه و بنی‌مخزوم در بخش‌های وسیعِ قلمرو اسلامی زمامِ امور را به‌دست گرفتند و لشکریانِ مسلمان را علیه فارس و روم رهبری کردند(جابری، ۱۳۸۴: ۲۴۳-۲۴۷). از میان اموی‌ها، قدرت معاویه بن ابوسفیان در دمشق بیشتر از همه بود، او برای خود دم‌ودستگاهی ساخت و خلافت علی را نپذیرفت و با او به ستیز برآمد.
دولت معاویه و امویان (۴۰-۱۳۲ق) دو ویژه‌گی عمده داشت که آن را از خلافتِ راشدین متمایز می‌ساخت: ۱ـ به الگوی سلطنت شبیه بود، تا به خلافت؛ ۲ـ ولایت‌عهدی را پایه‌گذاری کرد. خطبه‌‌یی که معاویه در مسجدالنبی از فراز منبر پیامبر ایراد کرد، ماهیت دولتِ جدید را نیکو بیان می‌دارد:
“… اما بعد، من به خدا قسم، خلافت را به‌وسیلۀ مجتبی که از شما سراغ داشته باشم، یا به رضایت شما، به‌دست نیاورده‌ام، بلکه با همین شمشیرم با شما مبارزه و مجادله کرده‌ام و کوشیدم نفسِ خود را بر سیره پسر ابی قحافه و عمر رضایت دهم، اما به‌شدت متنفر و گریزان شد. خواستم به شیوه و مرام عثمان رود، از آن نیز امتناع نمود. پس مسلک و طریقِ دیگری پیمودم که نفع من و شما در آن است؛ نیکو بخوریم و زیبا بیاشامیم. اگر مرا بهترین خود نیابید، حکومتم را سودمندترین برای خود خواهید یافت. والله بر احدی که شمشیر ندارد، شمشیر نخواهم کشید و سخن هیچ‌یک از شما را که که برای تسکین خود سخن گفته‌اید پاسخ نداده و اعتنا نخواهم کرد و اگر مرا کسی نیافتید که به همۀ حقوق شما قیام نماید، برخی از آن را از نزد من بپذیرید و اگر از من خیری به شما رسید، آن را قبول کنید، زیرا سیل هرگاه افزون شود ویران کند، و آن‌گاه اندک باشد، بی‌نیاز و غنی سازد. هرگز مباد که در اندیشه فتنه باشید؛ زیرا که فتنه معیشت را تباه می‌کند و نعمت را ضایع می‌سازد”.(عبدربه، ۱۹۵۳: ج۴، ۱۴۷)
معاویه خود را “خلیفه الله” عنوان داد و بدین‌گونه جدایی راه و رسمِ خود را از خلفای راشدین نمایان گردانید. زنده‌گی ساده خلفا، جای خود را به جلال و شکوهِ شاهی داد. معاویه خود را دیگر به مشوره با اصحابِ رأی نیازمند نشمرد و در بیت‌المال مسلمانان با دست باز عمل کرد و قیدبندی را به‌رسمیت نشناخت، بر شهر پیامبر ـ مدینه ـ لشکرکشی کرد و دست لشکریانِ خود را در تعرض به مال، خون و ناموس مسلمانان باز نگه داشت(بنگرید به: مودودی، ۱۳۹۰)، یزید فرزند خود را به عنوان جانشین برگزید و به‌زور در مسجدالنبی از اصحاب رسول‌الله برای او بیعت گرفت. در یک کلام، معاویه خلافت را به “امارت” تبدیل کرد و از همین‌رو بود که در آثار اسلامی از او به عنوان “امیر معاویه” یاد شده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.