طرحِ پرسش در خصوص جنگِ افغانستان چه معنایی دارد؟

- ۱۰ میزان ۱۳۹۱

به تازه‌گی شورای صلح می‌خواهد در خصوص دارالحرب بودن و یا نبودنِ افغانستان در موجودیت سربازان خارجی، از علمای اسلامیِ جهان نظرخواهی کند. اما این پرسش چه‍‌گونه و چرا مطرح می‌شود؟ آیا اعضای شورای عالی صلح در خصوص جنگ افغانستان هنوز به نتیجه قطعی و دقیقی نرسیده‌اند؟ آیا در افغانستان کسی یافت نمی‌شود که در این خصوص اظهارنظر شرعی و اسلامی کند؟!
طرح چنین پرسشی نشان می‌دهد که اعضای شورای صلح که اکثر آن‌ها از میان علما و مجاهدین کشور انتخاب شده‌اند، هنوز نمی‌دانند جنگی که فعلاً در افغانستان جریان دارد، جواز شرعی دارد و یا خیر. طرح این پرسش به خودیِ خود آب به آسیاب دشمن ریختن است و به نحوی، بر ادعاهای گروه‌های شورشی و جنگ‌طلب که با داشتن اهداف سیاسی، دین را وسیله قرار داده‌اند، مهر تایید می‌زند.
جنگ و بحران در افغانستان با کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ که حزب دموکراتیک خلق عملاً قدرت سیاسی را به‌دست گرفت، آغاز شد. در آن زمان که مردم افغانستان جهاد خود را برای آزادی و اعتلای کلمت‌الله در کشور آغاز کردند، آیا در این خصوص از جهان اسلام فتوا گرفته بودند؟! از سوی دیگر، آیا در موجودیت این‌همه عالم و اندیشمند متبحر اسلامی در افغانستان، نیاز است که در خصوص جنگ فعلی، به آرای علمای دیگر کشورهای اسلامی رجوع کرد؟!
مراجعه به آرای علمای اسلامی، کار پسندیده و خوبی است؛ ولی نباید چنان فضایی را تصویر کرد که به گروه‌های شورشی و خشونت‌طلب که عملاً در جنگ با مردم افغانستان قرار دارند، مشروعیت سیاسی و شرعی داده شود؛ چون هرگونه طرحِ پرسش در این خصوص می‌تواند به خلق چنین ذهنیتی بیانجامد که دولت و علمای افغانستان در مورد جنگ فعلی به تردید دچار شده‌اند. حال آن‌که جنگ افغانستان که از سوی گروه‌های شورشی، القاعده و پاکستانی‌ها جریان دارد، کاملاً یک جنگ روشن، با اهداف مشخص و برنامه‌ریزی‌شده است. این جنگ هرچند در پوشش الفاظ دینی به پیش برده می‌شود، ولی به هیچ صورت نمی‌تواند جنگی مقدس و مشروع باشد. این جنگ اهداف سیاسیِ یک گروه مشخص را ترسیم می‌کند که از سوی سلطه‌طلبانِ کشور پاکستان و برخی گروه‌های تروریستی در منطقه، آغاز شده و در دو دهه گذشته ادامه داشته است.
فراموش نکنیم که جنگ طالبان علیه مردم افغانستان، از ده‌سال گذشته و با ورود سربازان خارجی آغاز نشده است. این جنگ، همان جنگی‌ست که در سال ۱۳۷۱ هم‌زمان با پیروزی مجاهدین، به نام‌های متفاوتی آغاز شد و بعدها در پوشش تحقق شریعت به‌وسیله گروه طالبان انسجام یافت. ریشه‌ها و اهداف این جنگ نیز از آغاز کاملاً مشخص بود و مردم افغانستان می‌دانستند که طالبان با چه اهدافی می‌خواهند افغانستان را اشغال کنند.
استاد برهان‌الدین ربانی شهید، رهبر جهاد و مقاومت کشور که در جهان اسلام به عنوان عالمی برجسته و متبحر نام‌بردار بود و هست، در راس جریان‌هایی قرار داشت که امارت طالبان را غیرمشروع می‌دانست. و در کنار او، شخصیت‌های بزرگی چون عبدالرب رسول سیاف، شیخ آصف محسنی، احمدشاه مسعود قهرمان ملی کشور و صدها رهبر جهادی و اسلامی در سراسر کشور نیز از جریان مقاومت در برابر طالبان و حامیان منطقه‌یی‌شان حمایت می‌کردند و در جبهات نبرد با این گروه قرار داشتند. در آن زمان کسی تلاش نمی‌کرد که در مورد جنگ افغانستان به آرای علمای جهان اسلام مراجعه کند و در این خصوص فتوای شرعی بگیرد؛ چون همه‌چیز روشن و آشکار بود و مردم در کنار رهبران جهادی و اسلامیِ خود می‌دانستند که کدام گروه‌ها برای اهداف اسلامی و ملی مبارزه می‌کنند و کدام گروه‌ها در خدمت اهداف بیگانه‌گان قرار دارند.
اما اکنون وقتی شورای صلح چنین پرسشی را مطرح می‌کند، باید نسبت به برنامه‌های این شورا به تردید نگریست؛ چون به هیچ صورت قناعت‌بخش نیست که این شورا نداند که در افغانستان چه می‌گذرد و جنگ فعلی با چه اهداف و برنامه‌هایی ادامه می‌یابد. هرگونه طرح پرسش در این خصوص، عملاً اهداف و برنامه‌های مردم افغانستان را که برای یک افغانستانِ متحد، اسلامی و آزاد می‌رزمند، می‌تواند به پرسش بکشد.
چرا شورای صلح کشور از علمای اسلامی نمی‌خواهد که در مورد حملات انتحاری و بمب‌گذاریِ کنارجاده‌یی که به کشتار غیرنظامیان می‌انجامد، اظهارنظر کنند؟ چرا شورای صلح از علمای اسلامی جهان در مورد حملات کشور پاکستان به خاک افغانستان سوال نمی‌کند؟ چرا شورای صلح در مورد سنگ‌سار زنان در افغانستان که به‌وسیله طالبان صورت می‌گیرد، نمی‌پرسد؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.