احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۳ حوت ۱۳۹۳
موضوع قاتلان زنجیرهیی، مورد علاقۀ بسیاری از نویسندهگانِ ژانر وحشت است؛ داستانهایی که گاه نویسنده در مقام یک روانشناس به روانکاوی قاتل و بررسی زمینههای جرم میپردازد.
به گزارش هافینگتنپست، «سرگئی کوزنتسوف» نویسندۀ رمان «پوست پروانهیی» که داستانی خشن در مورد یک قاتل زنجیرهیی و جنایات و عشق او استـ از رمانهای جنایییی نام برده که الهامبخشِ او در خلق اثرش بودهاند.
او میگوید کتابهایی را ترجیح میدهد که نویسنده خود به قلبِ تاریکی سفر کند و به جای اینکه بپرسد: «چه کسی قاتل است؟» بگوید: در قلب و روحِ قاتل چه میگذرد!
کوزنتسوف رمانهای مورد علاقۀ خود را داستانهایی با مضامین عشق، تنهایی و ناامیدی معرفی میکند، همچنانکه کتابهای فهرست زیر از این قاعده مستثنا نیستند:
۱ـ «ریشآبی» نوشتۀ «چارلز پرولت» (۱۶۵۹)
این داستان افسانهیی و کلاسیک فرانسوی در مورد یک اشرافزادۀ بیرحم با ریش آبی زشت است که همسران خود را به قتل میرساند. و هیچکس حتا زن جدیدش که بدون کمک برادرش نمیتواند از خود دفاع کند، دلیل این قساوت او را نمیداند.
۲ـ «داس فرولین فون اسکودری: داستانی از دورۀ لویی چهاردهم» نوشتۀ «ارنست تئودور آمادئوس هوفمان» (۱۸۱۹)
پادشاه رمانتیسم گوتیک آلمان و پدرخواندۀ ادگار پو، داستان یک جواهرفروش فرانسوی دیوانه را نوشته که هرکسی را که جواهرات دارد، میکشد. این داستان نخستین بررسیِ ذهن بیمارِ یک قاتل زنجیرهیی است که تقریباً یک قرن پیش از فروید دلایل این ناهنجاری را تجزیه و تحلیل کرده است.
۳ـ «قاتل درون من» نوشتۀ «جیم تامپسون» (۱۹۵۲)
این کتاب یکی از نخستین رمانهای امریکایی در مورد یک قاتل زنجیرهیی است. «لو فورد» راوی داستان و معاون کلانتر در شهری کوچک، روح و روان سادیستیِ خود را در پسِ نقاب یک پولیس خوب پنهان میکند، ولی در نهایت تمایل او به آدمکشی، عاقبت بدی را برایش رقم میزند.
۴ـ «روانی» نوشتۀ «رابرت بلوخ» (۱۹۵۹)
بلوخ پس از آنکه چیزهایی در مورد یک قاتل زنجیرهیی که در ۳۵ مایلی خانۀ او زندهگی میکرده شنید، به فکر نوشتن رمانی افتاد که در آن یک روانی، زنان را در متل خود میکشد. این رمان پرفروشترین کتاب شد و آلفرد هیچکاک فیلم اقتباسی آن را ساخت.
۵ـ «کلکسیونر» نوشتۀ «جان رابرت فولز» (۱۹۶۳)
فولز یک ستارۀ داستانهای پستمدرنیست است. با این حال، نخستین رمان او درمورد یک آدمربا و دختری است که توسط او اسیر شده است. برخلاف سایر کتابهای این فهرست، آدمربای داستان از ابتدا آدمکش نیست، بلکه بعداً تبدیل به یک قاتل زنجیرهیی میشود.
۶ـ «ژیل و جین» نوشتۀ «میشل تورنیر» (۱۹۸۳)
تورنیر یکی از بهترین نویسندهگان فرانسوی اواخر قرن بیستم است که در این رمان داستان «ژیل» قاتل زنجیرهیی معروف برتون در قرن ۱۵ را روایت میکند. ژیل کودکان بسیاری را در قلعۀ خود مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس کشته و در نهایت نیز اعدام شد.
۷ـ «سکوت برهها» نوشتۀ «توماس هریس» (۱۹۸۸)
در این رمان مخاطب میفهمد که ممکن است یک قاتل زنجیرهیی نه زشت بلکه جذاب و فریبنده باشد. هریس برای اینکه «هانیبال لکتور» قاتل بیشتر برای خواننده دوستداشتنی باشد، یک زن به نام «کلاریس استارلینگ» از اف بی آی را همراه او در داستان میکند و داستانی عاشقانه بدون ابراز عشق میآفریند.
۸ـ «روانی امریکایی» نوشتۀ «برد ایستون الیس» (۱۹۹۱)
این یکی از خشنترین داستانهاست تا حدی که در آلمان و کانادا ممنوع اعلام شد. داستانِ یک کارمند بانک که روزها در والاستریت کار میکند و شبها آدم میکشد. منتقدان، این رمان را طنزی از سرمایهداری پساصنعتی، مصرفگرایی و رونق والاستریت اواخر دهۀ ۸۰ میلادی میدانند.
۹ـ «جسد زیبا» نوشتۀ «پاپی زد. برایت» (۱۹۹۶)
دو قاتل زنجیرهیی و یک پسر زیبای ویتنامی درامی هولناک از خشونت و شهوت را در نیواورلئان رقم میزنند.
۱۰ـ «عطر: قصۀ یک آدمکش» نوشتۀ «پاتریک زوسکیند» (۱۹۸۵)
این کتاب معروفترین رمان به زبان آلمانی از زمان «اریک ماریا رمارک» است که توسط «تام تیکور» وارد عرصۀ سینما نیز شد. این رمان داستان یک عطرفروش نابغۀ فرانسوی در قرن ۱۷ است که زنان زیبا را میکشد تا عطری بینظیر بسازد؛ عطری که هر کسی آن را بزند، همه عاشقش شوند.
۱۱ـ «از جهنم» نوشتۀ «ادی کمپبل» (۱۹۹۹)
این یک داستان مصور است که ضخامت کتاب، طرح پیچیده و شخصیتهای تأثیرگذارش آن را به معنای واقعی یک رمان کرده است.
۱۲ـ «استخوانهای دوستداشتنی» نوشتۀ «آلیس سبولد» (۲۰۰۲)
در این رمان سبولد بر روی مقتول تمرکز میکند نه قاتل. راوی داستان دختری است که توسط همسایه کشته شده و از بهشت خود، نظارهگر خانواده و قاتل است.
۱۳ـ «دختری با خالکوبی اژدها» نوشتۀ «استیگ لارسن» (۲۰۰۵)
این کتاب پرفروش که اقتباسهای سینمایی موفقی از آن ساخته شدهاند، دارای طرح استندرد یک رمان جنایی است: بازرسان، قتلهای بیرحمانه، کنکاش و پایان خوش. ما معمولاً این قبیل داستانها را نه بهخاطر قاتل بلکه بهخاطر شخصیت کارآگاه آن دوست داریم، مانند بازرس مویقرمز این داستان «لیسبت سالاندر».
منبع: مد و مه، مهر ۱۳۹۳
Comments are closed.