احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





احساس را با عقلانیت درآمیزیم

گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 9 حمل 1394 - ۰۸ حمل ۱۳۹۴

قتل فجیعِ فرخنده به بحث داغِ جامعه تبدیل شده است. این قتل باعث شد که وجدان‌های خوابیدۀ بسیاری در کشور بیـدار شود و متوجه شوند که فاجعه همواره می تواند در یک‌قدمیِ آن‌ها اتفاق بیفتد. راه‌پیمایی‌های زیادی در تقبیح این جنایتِ هولناک انجام شد. موضع‌گیری‌های مختلفی به‌ویژه در فضای مجازی صورت گرفت. برخی‌ها به‌دلیلِ موضع‌گیری‌های خود مورد شماتت قرار گرفتند. برخی دیگر به‌دلیل موضع‌گیری‌های خود تحسین و تمجید شدند.
فضا به هر حال فضای عاطفی و احmnandegar-3ساسی بود. و چنین هم باید می‌بود. پس از یک رویدادِ خشن کمتر کسی حاضر می‌شود که بیاید و به‌صورتِ عقلانی وضعیت را ارزیابی کند. جامعه در چنین لحظاتی دچار بهت‌زده‌گی و شگفت‌زده‌گی می‌شود و این طبیعی است. انتظاری فراتر از این نمی‌توان از جامعه داشت. جامعه وقتی با یک مسالۀ فوق‌العاده روبه‌رو می‌شود، در همان ساعاتِ اولیه واکنش نشان می‌دهد که عمدتاً برخاسته از احساسات است. مگر می‌توان انتظار داشت که در برابر جنایتی به آن هولناکی، جامعه بیاید و شروع به بحث و گفت‌وگو کند؟!
انسان‌ها حدود و امکاناتی دارند که نمی‌توانند فراتر از آن عمل کنند. وقتی چند روزی از یک واقعه می‌گذرد، آنگاه پای عقل و استدلال به میان می‌آید و تلاش می‌شود که ابعاد یک حادثه از زوایای گوناگون تحلیل و ارزیابی شود. جامعه برای این‌که از وضعیت واکنشی و احساسی بیرون شود، نیاز به زمان دارد. در این‌که فاجعه‌یی هولناک در مرکز شهر کابل رخ داد، هیچ جای شک و گمان وجود ندارد. این حادثه به هیچ‌صورت و از هیچ‌منظری قابل توجیه نیست. خشونت، خشونت است و دفاع از آن‌هم نوعی خشونت باید پنداشته شود؛ اما نکتۀ مهم این‌جاست که پس از مرحلۀ احساسی، جامعه باید وارد مرحلۀ تعقلی و خردورزانه شود و با ریشه‌ها و اصلِ واقعه به گونۀ عقلایی برخورد کند تا جامعه باز دچار چنین رویداد تلخ و جان‌فرسایی نشود.
تکرارِ یک حادثه به معنای این است که جامعه نتوانسته از مرحلۀ احساسی بیرون شود و به گونۀ عقلانی مسأله را تجزیه و تحلیل کند. اگر جامعه همواره در مرحلۀ عقلانی قرار داشته باشد که چنین چیزی بعید هم به نظر می‌رسد، باز دیگر نمی‌تواند مسایل را در سطح احساسی و عاطفی مورد شناسایی قرار دهد. احساس و عقل زمانی که در کنار هم قرار گیرند، می‌توانند جامعه را وارد فاز آرامش و بردباری کنند. جهان مدرن با چنین رویکردی به مرحلۀ فعلی دست یافته است. به گونۀ مثال در سال ۱۹۶۲ در نیویارک امریکا واقعه‌یی شبیه به آن‌چه که در مرکز شهر کابل رخ داد، اتفاق افتاد. دختری به نام کتی جونس در نیمه‌شب وقتی می‌خواست به منزلش در یک محلۀ نیورک برود، در حول‌وحوشِ محلِ سکونتش مورد تهاجم یک مرد قرار گرفت. کتی فرار کرد و کمک خواست. صدای او را بسیاری‌ها در آن نیمه‌شب شنیدند. بر اساس یافته‌های پولیس، در آن شب ۳۸ پنجره در آن محله باز شدند و کتی را دیدند که از سوی یک مرد خشمگین مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرد. اما هیچ‌کس حرکتی از خود نشان نداد، هیچ‌کس به داد کتی نرسید، هیچ‌کس حتا به پولیس زنگ نزد و آن را در جریانِ حادثه‌یی که پیش چشمان‌شان اتفاق می‌افتاد، قرار نداد. کتی سرانجام براثر لت‌وکوبِ مردِ مهاجم در برابر چشمِ هم‌محله‌یی‌هایش جان داد.
این قتل سپس واکنش‌های زیادی را برانگیخت. مردم زیادی به خیابان‌ها بیرون شدند و تحقیقاتِ گسترده در مورد آن انجام شد. این حادثه را دو روان‌شناس امریکایی نیز مورد بررسی‌های روان‌شناسانه قرار دادند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که بی‌تفاوتیِ مردم نسبت به این واقعه، به تصمیم‌هایی برمی‌گردد که آن‌ها در آن لحظه پیشِ خود گرفته بودند. مثلاً عده‌یی می‌گفتند که بگذارید کسِ دیگری به کمکِ کتی برود. برخی دیگر فکر می‌کردند که با رفتن به خیابان و کمک به کتی، ممکن است آن‌ها نیز مورد لت‌وکوب قرار گیرند. این موارد سبب شدند که کتی جانِ خود را از دست بدهد.
به مورد دیگری می‌خواهم اشاره کنم. زمانی که دادگاه آدولف آیشمن در اسراییل به عنوان یکی از مخوف‌ترین چهره‌های نازی که سبب کشتار هزاران انسان بی‌گناه شده بود، برگزار می‌شد، هانا آرنت اندیشمند برجستۀ سیاسی نیز در این محاکمه شرکت کرد و پس از آن کتابی در مورد شر به نامِ «ابتذال به شر» نشر کرد. آرنت آن‌چه را که آیشمن انجام داده بود، «شرِ بدون تفکر» توصیف کرد. آرنت معتقد بود مردم در روزگار مدرن معنای زنده‌گی را از دست داده‌اند و به بن‌‌بستِ پوچی یا معنای کاذبِ زنده‌گی رسیده‌اند یا به بیان بهتر، از خود بیگانه شده‌اند.
تجربۀ دو جنگ جهانی با گسترۀ دهشت‌‌بار ویرانی‌ها،‌ اردوگاه‌های مرگ، اردوگاه‌های کارِ اجباری در دوران استالین و مهم‌‌تر از همه، محاکمۀ آیشمن در پایان جنگ، شواهدی بر این مدعای آرنت بودند. تمامی این‌ها موجبِ نوعِ خاصی از شر در روزگار مدرن شده‌اند که آرنت به‌دلیل بنیانِ خالی از تعقل و تفکر، آن را «ابتذال به شر» می‌خواند. وی با مشاهدات خود از محاکمۀ آیشمن و طرح مسالۀ ابتذال به شر، به مفهوم شرِ انسانی و رابطۀ آن با قدرت تفکر و تعقل در انسان پرداخته است و به‌نوعی، شرِ انسانی را حاصل فقدانِ قدرتِ تعقل در انسان می‌داند.
آرنت در طراحی جمعی در بررسی شر، به سه محور مهم اشاره می‌کند که عبارت‌اند از: «ویژه‌گی‌های نظام توتالیتر»، «نازیسم» و «استالینیسم». او معتقد بود که حکومت‌های توتالیتر با از خود بیگانه کردنِ توده‌های مردم، همسان‌‌سازی و وابسته‌گی آن‌ها به نوعی ایدیولوژی، دست به بهره‌‌کشی و سرکوب آن‌ها می‌زند. از نظر او، نظام‌های توتالیتر از افراد انسانی ماشینی درهم‌کوبنده و خالی از تعقل می‌سازد و به‌نوعی شر مطلق در سلطۀ مطلقِ انسان بر انسان نمود می‌یابد.
آرنت برای مواجهه با چنین چالشی، با تأثیر از تفکرات مارتین بوبر، اندیشۀ «دو تن در یک تن» یعنی رو در رویی انسان با خویشتنِ خود یا «وجدان» را مطرح می‌سازد. کلیـد جلوگیری از بروز شر در دیدگاه وی، درگیر شدن پیوستۀ عمل انسانی و وجدان است، به گونه‌‌یی که بر اثر این درگیری، جلوه‌‌یی از خودشناسی پدیدار می‌شود تا مانع از بروز شر ‌شود. بر همین اساس و با توجه به زمینۀ ایجاد شر (فقدان تعقل) نتیجه می‌گیرد که بزرگ‌ترین شرها از کسانی سر نمی‌زند که به‌ناچار باید با وجدانِ خویش روبه‌رو شوند؛ بلکه بزرگ‌ترین اشرار آنانی هستند که اساساً به یاد نمی‌آورند، زیرا هرگز به اعمال خود فکر نمی‌کنند.
شاید آن‌چه که به عنوان مثال ذکر شد، زیاد با اتقاق مرکزِ شهر کابل هم‌خوانی نداشته باشد؛ ولی نشان می‌دهد که زمینه‌های بروز چنین اتفاق‌هایی در جامعه وجود دارند و تا زمانی که این بسترها مورد توجه قرار نگیرند و یا بازسازی نشوند، شر هم‌چنان می‌تواند در چهره‌های متفاوت ظهور کند. افغانستان هم کشوری‌ست که سال‌های زیادی در ظلِ حاکمیت‌های استبدادی و توتالیتری زیسته و این موضوع می‌تواند روان‌ها را در گیر ابتذال شر سازد.
و اما موضوعِ دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که از این حادثه نباید استفادۀ ابزاری و گاه ضد ارزشی شود. نباید تر و خشک را به پای هم سوختاند و مسأله را به حوزه‌های دیگر تعمیم داد. من حالا پس از چند روز که از این واقعه گذشته، می‌بینم که هنوز جامعه دست‌خوشِ احساسات است. باید از این مرحله عبور کرد و واقعۀ مرکز شهر کابل را به گونۀ عقلانی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دادـ بدون آن‌که دچار افراط و تفریط شویم و به کسی و یا کسانی از هر آدرسی که هست، فحاشی و هتاکی کنیـم!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.