- ۲۶ ثور ۱۳۹۴
یک شنبه ۲۷ ثور ۱۳۹۴
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشـــانه نکرد
در شمارۀ سهشنبه پانزده ثور روزنامۀ گرامی ماندگار ذیل عنوان «آزادی بیان خط سرخ است» آقای صدیقالله توحیدی نگاشتهاند که «در دو دورۀ وزارت داکتر رهین روزهای تلخ و ناگوارای بود که در تاریخ مطبوعات و رسانههای کشور به ثبت رسیده است.» اولاً آیا ممکن است که آزادی بیان را بزرگترین دستاورد کشور بدانیم ولی نقش وزارت اطلاعات و فرهنگ را در آن نادیده بگیریم؟
دیگر آنکه آقای توحیدی شما خود مأمور این وزارت بودید، آیا نخستین فرد در این کشور که درفش آزادی بیان را سیزده سال پیش برافراشت، من نبودم؟ آیا قانون رسانههای همهگانی را که پیشاهنگ آزادی بیان بود، پس از اجلاس بن در اولین هفتۀ وزارتم یعنی مدتها پیش از آن که صحبتی از تعیین کمیسیون تدوین قانون اساسی به میان آید، روی دست نگرفتم و در دومین ماه تأسیس حکومت آن را نافذ نساختم و در همان اولین جلسۀ اعلان انفاذ قانون رسانهها به جوانان خبرنگار نگفتم که آسانترین شرایط را برای تأسیس رسانه در قانون گنجانیدهام تا جوانان ما بهآسانی بتوانند در عرصۀ اطلاعرسانی و تأسیس رسانه بالوپرافشانی کنند؟ آیا در همان جلسه نگفتم که من تختۀ مشق شما هستم، انتقاد و اعتراض را روی من تمرین کنید؟ آیا من اولین وزیر در این کشور نبودم که برای دفاع از حق ژورنالیستی که میگفتند باید اعدام شود به محکمه رفتم؟ و صد مورد دیگر.
آقای توحیدی! شما پیش از آنکه در آژانس باختر مأمور وزارت اطلاعات و فرهنگ شوید و از آغاز کارم که در همۀ سخنرانیها، مصاحبهها و نوشتههایم و هم در عمل، پیهم بر اهمیت آزادی بیان و مخالفت با هرگونه سانسور تأکید میداشتم، نامی از آزادی بیان و ارزشهای بسته به آن را شنیده بودید؟ شما که تحصیلاتتان خلاصه میشد در چند صباحی درس خواندن در یک مدرسۀ دینی، پیش از آنکه بامن از طریق وظیفه در این وزارت آشنا شوید، یک بار هم از آزادی بیان با زبان و یا با قلم نام برده بودید؟ اگر برده بودید، در کجا بوده؟ شما به حکم وظیفۀتان در همه محافل و سمینارهای مربوط به ژورنالیسم، توضیح مواد قانون رسانههای همهگانی، شرح تاریخچۀ آزادی بیان در غرب، شرح پیکارهای آزادیخواهانۀ روشنفکران در افغانستان و دهها مطلب دیگر را که بیان میداشتم، همه برایتان تازهگی داشت و بار اول به گوشتان میرسید. من دست شما را گرفتم و رشدتان دادم و تا بالاترین کرسی در این پهنه که ریاست عمومی آژانس باختر بود، رسانیدم. از همان طریق با خبرنگاران داخلی و خارجی آشنا شدید. راه و رسم مصاحبه کردن را آموختید، با مواد قانون و تعدیل قانون آشنایی به هم رسانیدید. حالا که به برکتِ آن روزها و آن آموزهها بحمدالله به نام و نان رسیدهاید، پاس آن روزها و آن آموزهها را نگه دارید که آیین مروت چنین حکم میکند. آن روزهایی را که «تلخ و ناگوار» خواندید، روزهای قابل افتخاری بود که آزادی بیان را به سوی نهادینه شدن هدایت کرد. برعکس ادعای شما در دو دورۀ وزارت من هیچگونه سانسوری وجود نداشت. محدودیت برای آزادی بیان در هیچ مورد پیش نیامد و هیچ خبرنگاری محکوم نشد. ما صدها قضیۀ حاد مربوط به خبرنگاران را در فضای صمیمیت حل کردیم. بارها من شخصاً به نمایندهگی از ژورنالیستی که از او شکایت شده بود، از شاکیان معذرت خواستهام و قضیه را بدون آن که مشکلی برای ژورنالیست پیش آید، فیصله کردهام. حتا در مواردی که انعطافناپذیری هر دو جانب کار را به سارنوالی کشانیده، بازهم من با شخص شاکی و شخص لوی سارنوال صحبت کردهام و بدون آن که ژورنالیست حتا مطلع شود، راهی برای حل مشکل او گشوده میشد.
آقای توحیدی! شنیدم که در یک صحبت تلویزیونی در ارتباط با استقلال رادیو تلویزیون دولتی مرا «وزیر نابکار» خواندید، در صورتی که خوب میدانستید که طرح استقلال رادیو تلویزیون و آژانس باختر ابتکار من بود و پیش از من در این کشور هیچکس آن را مطرح نکرده بود. این «وزیر نابکار» استقلالِ هر دو را در قانون رسانهها گنجانید و هفت سال قبل از تأسیس کمیسیون نشرات رادیو تلویزیون در محضر کارمندان آن و مطبوعات، استقلال کاملِ آن را اعلام داشت. سه سال بعد که برای بار دوم به وزارت آمدم، رادیو تلویزیون دوباره به وزارت ملحق شده بود و در متن قانون نیز از استقلال کامل آن خبری نبود و هنوز هم در قالب حکومت قرار داشت. این بار برای تأمین استقلال آن در محدودۀ حکومت مطابق به حکم قانون، این کار طی چند مرحله صورت گرفت. نخست در ولایات ریاستهای اطلاعات و فرهنگ را از دخالت در امور نشرات رادیو تلویزیون باز داشتم. در مرحلۀ دوم، استقلال اقتصادی و مالی رادیو تلویزیون تأمین شد. در مرحلۀ سوم، در تقرر کارمندان صلاحیت را به خودشان تفویض کردم. در مرحلۀ چهارم، دخالت وزارت را در امور رادیو تلویزیون کاملاً از میان بردم و کتباً از مقام ریاست جمهوری استقلال آن را درخواست کردم. شما خود میدیدید که در دوران خدمت دهسالهام در آن وزارت نه شب را میشناختم و نه روز را، نه جمعه را و نه شنبه را. خداوند بر اثر آنهمه تلاشها و تپشها توفیق عنایت کرد که به دستاوردهای بزرگی دست یابیم که مسلماً ثبت تاریخ فرهنگ و مطبوعات این کشور خواهد شد.
¬¬
Comments are closed.