احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۴ جوزا ۱۳۹۴
دو شنبه ۲۵ جوزا ۱۳۹۴
عبدالحفیظ منصور
بخش نخست
زن چیست؟ قصه زن، داستانی سراسر درد و غصه است، به درازای عمر هستی؛ قصه مظلومیت و محرومیت است، گاهی به نامِ تدین و زمانی زیر عنوان تمدن. زمانی زن در بازار بهسانِ کالا به نام کنیز به حراج گذاشته میشود و زمانی دیگر از لطافتهای او در تبلیغاتِ تجاری بهرهبرداری میشود.
در سده پسین درباره حقوق زن فراوان سخن رفته است؛ اما گرهی از مشکلات زنان گشوده نشده و صدای مظلومیتِ آنها به جایی نرسیده است. به پندار نویسنده، مسألهیی سرنوشتسازتر از مسالۀ زن وجود ندارد. اگر آدمیزاد روی سعادت و خوشبختی نمیبیند و کوششهایش در جهت تعالی و رفاهِ بشر به ثمر نمینشیند، ریشهاش به قضیه زن برمیگردد؛ زیرا وقتی بشر نتوانسته است میان دو نیمه خویش نسبتی انسانی و عادلانه برقرار کند، به سخنِ سارتر نیمی قربانی و نیمی دیگر شریک جرم میباشد، پیامد شومِ آن همه زندهگی را متأثر میسازدـ که ساخته است.
بیشترینه در افغانستان سخن در مورد زن انحرافی، دروغین و در بهترینوجه یکجانبه بوده است. از مادر توصیفهای زیادی صورت گرفته، اما در عمل مادر از حقوق انسانی و اسلامیاش محروم میباشد؛ نه مجال تجارت دارد، نه زمینه برای سیاست، نه آزادی اقتصادی دارد و نه فرصت مساعدی در مراجع حقوقی. آثار قطوری در وصف «معشوقه» که همان زن است، زیب کتابخانهها است، شاعران چه درفشانیهایی که در اینباره نکردهاند و چه گلهایی که به آب ندادهاند. اما همین زن از منظر نیاز جنسی تنها مورد توجه قرار گرفته و بس. باقی همین زن در آثار دینی و عرفانی و فرهنگیمان، موجودی ناقصالعقل و عامل گناه اولیه شمرده شده و در فرهنگ مسلط بر این مرز و بوم نیز زن به نامهای اهانتآمیزی هنچون ناموس، عورت، سیاهسر، عاجزه، کوچ، بز، مکار و در بهترین وجه به گفته مولوی خالص، وزیر داخله خوانده شده است.
در طول تاریخ این مرداناند که تصمیم میگیرند؛ هرچه خواستند، گفتند، نوشتند و حین داوری بر مسند قضا نشستند. به سخن دیگر، این جنس نر است که هم متهم است و هم قاضی. شوربختانه که تسلط تاریخی مردان بر زنان به همان اندازه که از حیث زمانی طولانی و درازآهنگ است، از رهگذر پهنایی همۀ پهلوهای مختلف زندهگی را میپوشاند، تا حدی که زنان، تسلط مردان را پذیرفتهاند؛ به گونهیی که اخلاق خود را به میل مردان عیار میدارند، ادبیاتی که مردان تدوین کردهاند، زنان بیچون و چرا از آن استفاده میبرند، مسایلی همچون شرم، حیا و عفت از منظر مردان معنی خود را یافته است، حتا زنانی که خود را آزاد و متمدن میپندارند، خود را چنان میآرایند که در نظر مردان جذاب جلوه کنند.
یکی از پژوهشگران عرصه حقوق زن بهنام «مک کینن» گستردهگی تسلط مردان را بر زنان چنین بیان میدارد:
«فیزیولوژی بدن مردان ورزشها را تعریف میکند. نیازهای آنها حوزههای پوشش بیمههای اتومبیل و درمان را تعریف میکند. هنجارهای اجتماعی موجود در زندهگینامههای آنها شرایط اماکن کارا و الگوهای موفقیت شغلی را تعریف میکند. دیدگاهها و دغدغههای آنها، کیفیت دانشپژوهی را تعریف میکند. تجربهها و مشغولیتهای آنها لیاقتها را تعریف میکند. هیبت و واقعیتی که آنها از زندهگی درمییابند، هنر را تعریف میکند. نیروی انتظامی آنها شهروندی را تعریف میکند. حضور آنها خانواده را تعریف میکند. ناتوانی آنها در کنار آمدن با یکدیگر ـ جنگها و حکمرانیهایشان ـ تاریخ را تعریف میکند. شمایلشان خدا را تعریف میکند. اندام تناسلیشان، میل جنسی را تعریف میکند.»
در سده بیستم، طبل نهضت آزادی زنان به صدا درآمد، با شتاب به یک جنبش نیرومند تبدیل گردید و جهان غرب را فرا گرفت و سپس موجهای آن به سراسر جهان سرازیر گردید. سخن این نیست که جهان غرب مسالۀ زن را حل کرده است، نخیر، هرگز! مسأله این است که غرب آغازگر مسالۀ آزادی زن است، مانند مسایلی همچون دموکراسی، انتخابات، آزادی بیان، تفکیک قوا، پارلمان، حفظ محیط زیست و امثال آنها. راهی را که غرب در پیش گرفته، پارهیی از حقوق زن را تأمین کرده، اما به بخش دیگر حقوق زن در مجموع انسان آسیب رسانیده است. زیرا وقتی همجنسبازی را غرب به رسمیت میشناسد؛ وقتی فحشا قانونی میشود و در ادبیات غرب «صنعت سکس» نام میگیرد و زنان بسی بدتر از عهد قدیم به منظور کامجویی مردان در معرض خرید و فروش قرار میگیرند، از بدتر شدنِ وضعیت زنان پرده برداشته میشود. وقتی آهنگ تشکیل خانواده در بسیاری از دول غربی کندتر میگردد و جوانان فقط از منظر سکس به یکدیگر نگاه میکنند، نرخ زاد و ولد به پایینترین سطح تنزیل مییابد، غرب خود نگران و دستپاچه میشود. وقتی قرار است تکنالوژی، پسران دلپسند و دختران طناز به هر رنگ و قیافهیی که مشتری خواسته باشد، تولید کند و روانه بازار بدارد، اینهمه خبر از تیرهتر شدن اوضاع در برخی موارد میدهد.
نیمنگاهی به افغانستان
پژوهشگری افغانستان را «بهشتی برای مردمشناسان» خوانده است؛ چه از دید او تنوع و تکثر اقوام با خردهفرهنگهای متعدد، این کشور را به یک سرزمینِ ایدهآل برای پژوهش در عرصه مردمشناسی تبدیل کرده است. من به اقتباس از این محقق اضافه میدارم، افغانستان سرزمین بینظیری برای شناخت جایگاه زنان نیز میباشد؛ زیرا گونههای زیادی از زندهگی زنان در این سرزمین به مشاهده میرسد که در جاهای دیگر بدین تنوع دیده نمیشود، به گونۀ مثال: زنان شهری کارمند ادارات دولتی تا حد وزیر و نماینده پارلمان؛ زنان روستایی فعال در دامداری و کشاورزی؛ زنانی که نه شهریاند و نه دهاتی و به قول دکتر علی شریعتی، فقط زنان «شب جمعه»اند؛ زنانی که در محلههایشان کار مردان را انجام میدهند؛ زنانی که در عقب کارگاههای قالیبافی فرسوده میشوند؛ زنانی که ماشین چوچهکشیاند و کارشان تنها بچه آوردن است؛ زنان کوچی و عشایر که پیوسته در سفرند و به دور از دوا و چشمِ دکتر با درد دستوپنجه نرم میکنند؛ زنانی که حق رفتن به مدرسه، مکتب، مسجد را ندارند، چه رسد به اینکه حق انتخاب همسر را داشته باشند؛ زنانی که تا پایان عمر از همسرانشان رو میگیرند؛ زنانی که در برابر جنایتها و شرارتهای مردان خانواده «بد» داده میشوند، و از زندهگی جز درد و رنج حاصلی برنمیدارند؛ زنانی که پس از فوت همسر مانند کالا به ورثه همسر تعلق میگیرند؛ زنانی که بهوسیلۀ دلالان بیوجدان و پایینتر از پست، در معرض خرید و فروش قرار میگیرند؛ زنان شوهردار و بچهداری که بهوسیلۀ مردان غیور(!) به زور ربوده میشوندـ بگذریم از اینکه چند همسری در افغانستان رایج است، و چندهمسری نشانه قدرت و ثروت شخص پنداشته میشود؛ زن دوم، زن سوم، زن چهارم، زن خلیفه و حرمسراها! زنانی که در ۷ سالهگی در بدل سه لک افغانی فروخته میشوند؛ زنانی که در برابر یک قلاده سگ جنگی بهوسیلۀ پدر تبادله میشوند و بالاخره زنی چون فرخنده که در دل شهر کابل بهوسیله حدود ۱۰۰ مرد متدین و پاسدار قرآن (!) کشته میشود و سپس جسدش سوختانده میشود و از این ردیف زنان زیاد دیگر. بدین ترتیب، من در این شکی ندارم که کشورمان اسلامی است و ۹/۹۹ درصد باشندههای آن پیرو اسلام اند، اما در این هم شک ندارم که آنچه بر زنان این سرزمین میرود، نه اسلامی است و نه انسانی.
علیرضا شریفی، جایگاه زن را در فرهنگ حاکم بر افغانستان چنین فشرده میسازد:
«…. زن در فرهنگ افغانی میزانی است که تمامی آنچه را که باید یک مرد داشته باشد، از قبیل شجاعت، غیرت، دین، تعصب، دلیری، ناموس، ننگ و… با آن سنجیده میشود. شاید بتوان شباهتهایی میان مردان سنتی و «شیرهای نر» یافت. سلطان بودن یک شیر در جنگل و فرمانروایی بدون قید و شرط او بر گلهها، به این بستهگی دارد که تا چه حد بتواند شیرهای نر رقیب را از اطراف گلۀ مادهها دور کند. به همان میزانی که شیر نر در دور کردن رقبا از خود شجاعت نشان دهد، به همان پیمانه در میان مادهها از احترام برخوردار است. مردان افغانستان نسبت به زنان، چنین حالتی دارند. اگر بخواهند دینداری کسی را محک زنند، با معیار زن است؛ اگر شهامت او را بسنجند، با معیار زن است؛ اگر تعصب و دلیری او را بیازمایند، با میزان زن است؛ اگر عقل و درایت او را بسنجند، با معیار زن است. اگر بخواهند او را به خاک سیاه بنشانند، بازهم بهوسیله زن است.»
زن در متون اسلامی
به جز آیات قرآن مجید و احادیث ثقه نبوی که عطر دلانگیزی از آنها به مشام میرسد؛ از برابری زن و مرد میگویند، هر دو را از تنفس واحد میخوانند، هم در پیشگاه قوانین دنیوی و هم در امر پاداش اخروی هر دو را برابر معرفی میدارند. وقتی نوبت مجتهدان و مفسران میرسد، مسأله برعکس میگردد و زن به جایگاه وحشتناکی تنزیل مییابد. امام غزالی که از چهرههای نامدار جهان اسلام است، در نصیحهالملوک زنان را از نظر خوی و عادت به یکی از ده حیوان تشبیه میدارد. او مشورت را با ایشان نهی نمیدارد، اما تأکید میکند آنچه که زنان مشورت میدهند، خلاف آن را باید به کار بست. «شاوروهن و خالفوهن» به تأسی از وی جلاالالدین محمد رومی عارف مشهور، چندین بار در مثنوی بر این نظر تأکید میورزد. اینک چند نمونه از آرای عرفا و حکمای مسلمان درباره زن:
ابوالقاسم فردوسی گوید:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
افضلالدین کاشانی گوید:
گر عمر عزیز خوار خواهی زن کن
ای دیده اگر غبار خواهی زن کن
ماننده اشتران بختی شب و روز
در بینی اگر مهار خواهی زن کن
مولوی گوید:
چند با آدم ابلیس افسانه کرد
چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد
اولین خون در جهان ظلم و داد
از کف قابیل بهر زن فتاد
نوح چون هر تابه بریان ساختی
واهله برتا به سنگ انداختی
مکر زن بر کار او چیره شدی
آب صاف وعظ او تیره شدی
قوم را پیغام کردی از نهان
که نگه دارید دین زین گمر هان
و نیز گوید:
اول و آخر هبوط من ز زن
چونکه بودم روح و چون گشتم بدن
عبدالرحمن جامی گوید:
زن از پهلوی چپ شد آفریده
کس از چپ راستی هرگز ندیده
و نیز گوید:
عقل زن ناقص است و دینش نیز
هرگزش کامل اعتماد مکن
گر بد است از وی اعتبار مگیر
ور نکو بر وی اعتماد مکن
Comments are closed.