فـاز جـدیدِ صـلح و جنـگ در افغانستان

- ۲۹ سرطان ۱۳۹۴

دو شنبه ۲۹ سرطان ۱۳۹۴

 

علی پارسا:
حالا دیگر دو خط متمایز در برابر طالبان و سایر مخالفانِ مسلح ایجاد شده است؛ خط جنگ و خط صلح! هرچند پیش از این‌هم می‌شد که رگه‌هایی از این دو جریان را در میان تلاش‌های متراکمِ حکومت به تماشا نشست، اما حالا دیگر هر دو خطِ صلح و جنگ وارد فاز تازه‌یی شده‌ است. جادۀ صلح حالا با تمام اما و اگرهایش برای نخستین‌بار وارد فاز تازه‌یی از گفت‌وگو‌ها با حضور رو در رویِ نماینده‌گان باصلاحیتِ هر دو طرف شده است که این خود نشانگرِ تحولِ بنیادی در این روند و در نتیجه، جان گرفتنِ جوانه‌های جدیدِ امید در امر دست mnandegar-3یافتن به صلح و امنیت است. در آن سوی دیگر اما فاز جنگ هم با فشارها و حملاتِ بی‌وقفۀ دشمنان بر نقاط مختلف کشور، ناگزیر وارد فاز جدیدی شده که در آن جمعی از مسوولان و نخبه‌گانِ حکومتی برای تشکیل ائتلاف‌های حزبی و مسلح‌سازی مردم در جنگ علیه گروه‌های هراس‌افکن آستین بالا زده‌اند.
اگر نیک بنگریم، درمی‌یابیم که هر دوی این جریان‌های جدید بدون شک زاییدۀ اوضاع و شرایط جدیدِ کشور پس از نقطۀ عطفِ ۲۰۱۴ است که به‌نحوی قابل پیش‌بینی بود. هرچند که در این میان، متغیرهایی مانند حضور نظامی داعش در افغانستان، از جمله موارد غیرقابل پیش‌بینی به شمار می‌آید که علی‌رغم نکره بودنش، نقش کلیدیِ قابل توجهی در معادلات صلح و امنیت در کشور دارد. به هر روی، آن‌چه را نمی‌توان انکار کرد، تلاش‌های جسته و گریختۀ ممتدی‌ست که در بیش از ده سال گذشته همواره بخشی از انرژی و توانِ دولت را به خود مبذول داشته‌ـ هرچند که این تلاش‌ها تا کنون به هیچ نتیجۀ قابل ملاحظه‌یی نرسیده است.
حالا که با توجه به شرایط جدید و تحولات اخیر، ما شاهد گذارِ هر دو جبهۀ صلح و جنگ به فازِ جدید هستیم، باید بیش از هر زمانِ دیگری محتاطانه بازی کنیم‌؛ چه این‌که در میدان بازی مبارزه علیه تروریسم نمی‌توان به انداختن تیرهای بی‌هدف در تاریکی دل‌خوش بود. رها کردن تیر در دلِ تاریکی شاید از یک‌سو سرنوشت تیرهای‌مان را به تاریکی ببرد، ولی از سوی دیگر گاه می‌تواند نتیجۀ معکوس هم داشته باشد و تیرهای رهاشده به آسمان، به‌سانِ تُفی سربالا دوباره بر سر خودمان ببارد. رفتن به میز مذاکره هم بدون یک برنامۀ از پیش تعریف شده، مصداق عینیِ رها کردنِ تیر در تاریکی است؛ همان‌طور که در میدان جنگ هم روی دست گرفتنِ هر استراتژی و تاکتیکی الزاماً به پیروزی نمی‌انجامد. با همین مقدمه به سراغ دو تحول عمدۀ جدید در میدان صلح و جنگ می‌رویم.
عطا محمد نور، والی مقتدر بلخ که از هفته‌ها به این‌سو رزم‌جامه به تن کرده و در برابر پروژۀ ناامن‌سازی شمال قد علم کرده است، چندی پیش از تلاش‌هایی برای دست یافتن به یک ائتلافِ استراتژیک با جنرال دوستم، علیه تروریستان شمال کشور یاد کرد و حالا هم در روز نخست عید، از ضلع سومِ این مثلث یعنی استاد محقق پرده برداشت. به این ترتیب، دیده می‌شود که حالا مثلث جمعیت ـ جنبش ـ حزب وحدت آمده تا با تجدید خاطره‌های جبهۀ مقاومت، بار دیگر صف واحدی علیه ناامنی‌های سازمان‌یافته در شمال تشکیل دهند. بدون شک نفس ائتلاف این سه رهبر مقتدر و صاحب نامِ شمال می‌تواند نقش سازنده‌یی در مبارزه علیه هراس‌افکنی در شمال داشته باشد.
وجوه مشترک هر سه ضلع این مثلث، حکومتی بودنِ اعضای این ائتلاف است. این‌که سه مُهره نام‌آشنا و صاحب قدرتِ حکومت وحدت ملی به چنین ائتلافی روی آورده‌اند، خود نکتۀ قابل تأویلی‌ست که می‌تواند ما را به واقعیت‌های پنهانِ بسیاری رهنمون کند. به گونۀ مثال همین که سه مقام بلندپایۀ حکومت علی‌رغم اشراف نسبی بر نهادهای امنیتی در شمال کشور، به مشی مسلح‌سازی و بسیج مردم محل روی می‌آورند، خود می‌تواند دالّی بر نابسنده‌گی نیروهای امنیتی در مدیریت ناامنی‌های اخیر در شمال کشور باشد. وقتی ریاست اجرایی هم به گونه‌یی از تشکیل این ائتلاف استقبال می‌کند، رییس‌جمهور غنی تنها مقامی‌ست که تا کنون موضع چندان مشخصی در قبال این ائتلاف نگرفته است. این در حالی است که اتفاقاً، انتقادهای عمده در روند مدیریت ناامنی‌های اخیر شمال هم به سرقوماندان اعلای قوای مسلح یعنی شخص رییس‌جمهور برمی‌گردد که گاهی متهم به سهل‌انگاری در برابر تهدیدات امنیتی شمال شده است.
به هر حال علت هرچه باشد، از سهل‌انگاری رییس‌جمهور تا ناتوانی نیروهای امنیتی و …، به نظر می‌رسد که پا گذاشتن به ائتلاف‌های حزبی با رقبای دیروز برای کسانی مانند عطامحمد نور، دوستم و محقق آخرین گزینۀ ممکن و از سرِ ناگزیری بوده است. وقتی رهبران بلامنازع شمال با تمام امکانات حکومتی‌یی که در دست دارند، به ائتلاف حزبی و مسلح کردن مردم روی می‌آورند، نمی‌توان به چیزی جز «آغاز فصل سرد» ایمان آورد. هرچند این ائتلاف از آن‌جا که واکنشی معقول و مقبول در برابر هراس‌افکنی مفرط در شمال کشور است، اتحادی مبارک و ارزنده است، اما وقتی به شأن نزول آن که چیزی جز افزایش ناامنی‌های سازمان‌یافته در سراسر کشور به‌خصوص در شمال نیست نگاهی می‌اندازیم، نمی‌توانیم به اوضاع سیاسی کشور چندان خوش‌بین باشیم.
ائتلاف رهبران سه‌گانۀ شمال در شرایطی که هنوز ولایات شمالی کشور نفس می‌کشند، می‌تواند نقش ارزنده‌یی در بسیج مردم علیه هراس‌افکنی داشته باشد. بدون شک همه از ناامنی‌های اخیر سخت بیزار شده‌اند و در چنین شرایطی، این مثلث نوزاده می‌تواند اقبال بلندی در بسیج مردم برای دفاع از خود و پاکسازی ولایات شمالی کشور داشته باشد. تجربه‌های وقفه‌یی و پراکنده‌یی که در طول سال‌های اخیر شاهد آن بودیم، نشان داده که قیام‌های مردمی علیه گروه‌های مسلح غیرمسوول، کارکرد موفقی داشته است؛ تنها نقطه‌ضعفِ این حرکت‌های مردمی، عدم رهبری کارا و مقطعی بودنِ آن‌ها بوده که به نظر می‌رسد این نقاط ضعف در ائتلاف جدید شمال مجالی برای ظهور نیابند.
روند صلح و مذاکره با طالبان هم تنها و تنها در صورت پیروزی قاطعِ نیروهای خودی در میدان‌های نبرد است که می‌تواند موفق و چاره‌ساز باشد. ورنه مذاکرۀ یک گروه شورشی با قدرت مانور بالا و یک حکومت ضعیف، به هیچ عنوان نمی‌تواند برای منافع ملی و حقوق اساسیِ شهروندان کشور، حاشیۀ امن بایسته‌یی تعریف کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.